#تـلنگـرانـہ •°•🌧🌻🍀•°•
دقتکردی🤔
وقتےشارژِگوشیت ؛📱
درحالتِاخطارِچقدر
سریعمیزنیشبہشارژ؟!
الانهم؛زمانِغیبت؛
توحالتِوضعیتقرمزه‼️
بایدسریعتقواتوبزنیبہشارژ....
#الّٰلهُمَعَجِلِوَلیڪالفَرج
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#ماه_رجبـ•°•🌙🌈🌸•°•
اے خدایی کـه از روی
عشق ومحبتـ
به آنکه حتی تورا نمی شناسد
میبخشی....:)🌻
فرازی از دعای ماه رجب🌱
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
🦋✨🦋✨🦋 تـوجـه
تــوجـه 🦋✨🦋✨🦋
#اطلاعیـه 📌
#چهارشنبه_هاےمهدوے💚
#جـهاد_خـدمت_رسـانی
✨امام خامنه ای "مدظله العالی"
هرکس می خواهد با امریکا مبارزه ی
اساسی کند، باید به این مردم خدمت کند.
✨✨
✅ارائـه خدمات #رایگان:
💠پزشکـ عمومی👨🏻⚕
💠کارشناس مامایی 👩🏻⚕
💠مشاوره خانواده،تحصیلی 👥
💠خیاط بانـو ✂️"برش ودوخت چادر"
💠بپرس تابدانی🤔 "پاسخ به سؤالات شرعی"
💠یه لقمه کتاب📚
💠کمک درسی👩🏻🏫
💠غرفه سلامت سرا 🍏
💠غرفه کودکان👧🏻🧒🏻
💠و....
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ـ
⏰زمـان: روز چهارشنبه ازساعت ۱۵:۰۰الی ۱۷:۰۰
🏡مکـان:استقلال ۲،مجتمع ولایت۲
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#پـنـدانـہ •°•🌸🌻🌈•°•
-هفتمیلیاردوصدوهفده
نفرتودنیا
براتنخوان
امااونبالایۍبراتبخواد
ڪافیھ !.. - ♥️ :)` •••
#خدابایدبخواد....🌱
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#پروفایل_خـدا•°•✨📸🌸•°•
کانال ماروبه دوستانتون
معرفی کنید :)
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
📿✨📿✨📿
📿✨📿
📿✨
#عمربی_برکتـ•°•🧐✨🦋•°•
➕گفت:
توی جلسه درس خوابم میگیره😴
ولی توی رختخواب،
بیخوابی میزنه به سرم⁉
➖استاد گفت:
عمرتبیبرڪتشده ،
همینطوری طی میشه... 🌿
بدون اینڪه بتونی ازش استفاده ڪنی!
🔝فرمود:
یڪی از دلایل بیبرڪت شدن #عمر 👇
تهاون(سستی) در #نماز است.
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَجـ🌱
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#معاونت_قرآنی
#ثامن
✅ متن نامه شهید سلیمانی به فرزندش که به تازگی منتشر شده به این شرح است:
❇«بسم الله الرحمن الرحیم
آیا این آخرین سفر من است یا تقدیرم چیز دیگری است که هرچه باشد در رضایش راضیام. در این سفر برای تو می نویسم تا در دلتنگیهای بدون من یادگاری برایت باشد. شاید هم حرف به درد بخوری در آن یافتی که به کارت آید.
هر بار که سفر را آغاز میکنم احساس میکنم دیگر نمی بینمتان. بارها در طول مسير چهرههای پر از محبتتان را یکی یکی جلوی چشمانم مجسم کردهام و بارها قطرات اشکی به یادتان ریختهام. دلتنگتان شدهام، به خدا سـپردمتان. اگر چه کمتر فرصت ابراز محبت یافتهام و نتوانستم آن عشق درونی خودم را به شما برسانم.
اما عزیزم هرگز دیدهای کسی جلوی آیینه خود را ببیند و به چشمان خود بگوید دوستتان دارم، کمتر اتفاق میافتد اما چشمانش برایش باارزشترین اند. شما چشمان منید. چه بر زبان بیاورم و چه نیاورم برایم عزیزید. بیش از بیست سال است که شما را همیشه نگران دارم و خداوند تقدیر کرده این جان پایان نپذیرد و شما همیشه خواب خوف ببینید.
دخترم هرچه در این عالم فکر می کنم و کردهام که بتوانم کار دیگری بکنم تا شما را کمتر نگران کنم، دیدم نمیتوانم و این به دلیل علاقهی من به نظامیگری نبوده و نیست. به دلیل شغل هم نبوده و نخواهد بود. به دلیل اجبار یا اصرار کسی نبوده است و نیست. نه دخترم من هرگز حاضر نیستم به خاطر شغل، مسئولیت، اصرار یا اجبار حتی یک لحظه شما را نگران کنم، چه برسد به حذف یا گریاندن شما.
من دیدم هرکس در این عالم راهی برای خود انتخاب کرده؛ یکی علم میآموزد و دیگری علم میآموزاند. یکی تجارت می کند کسی دیگر زراعت می کند و میلیونها راه یا بهتر است بگویم به عدد هر انسان یک راه وجود دارد و هرکس راهی را برای خود برگزیده است.
من دیدم چه راهی را می بایست انتخاب کنم. با خود اندیشیدم و چند موضوع را مرور کردم و از خود پرسیدم اولا طول این راه چقدر است انتهای آنها کجاست، فرصت من چقدر است. و اساساً مقصد من چیست. دیدم من موقتم و همه موقت هستند. چند روزی می مانند و می روند. بعضیها چند سال برخیها ده سال اما کمتر کسی به یک صد سال می رسد. اما همه می روند و همه موقتند. دیدم تجارت بکنم عاقبت آن عبارت است از مقداری سکه براق شده و چند خانه و چند ماشین.
اما آنها هیچ تأثیری بر سرنوشت من در این مسیر ندارد. فکر کردم برای شـما زندگی کنم دیدم برایم خیلی مهماید و ارزشمندید به طوری که اگر به شما درد برسد همهی وجودم را درد فرا میگیرد. اگر بر شما مشکلی وارد شود من خودم را در میان شــعلههای آتش می بینم. اگر شما روزی ترکم کنید بند بند وجودم فرو می ریزد. اما دیدم چگونه میتوانم حلال این خوف و نگرانیهایم باشم. دیدم من باید به کسی متصل شوم که این مهم مرا علاج کند و او جز خدا نیست. این ارزش و گنجی که شما گلهای وجودم هستيد با ثروت و قدرت قابل حفظ کردن نیست.
وگرنه باید ثروتمندان و قدرتمندان از مــردن خود جلوگیری کنند و یا ثروت و قدرتشان مانع مرضهای صعبالعلاجشان شود و از در بسترافتادگی جلوگیری نماید. من خدا را انتخاب کرده ام و راه او را.
اولین بار است که به این جمله اعتراف میکنــم؛ هرگز نمی خواســتم نظامی شــوم، هرگز از مدرج شــدن خوشــم نمیآمد. من کلمهی زیبای قاسم را که از دهان پاک آن بسیجی پاسدار شهید برمی خاست بر هیچ منصبی ترجیح نمی دهم. دوست داشتم و دارم قاسم بدون پسوند یا پیشوندی باشم. لذا وصیت کردم روی قبرم فقط بنویسید سرباز قاسم، آن هم نه قاسم سلیمانی که گندهگویی است و بار خورجین را سنگین میکند.
عزیزم از خدا خواستم همه شریانهای وجودم را و همه مویرگهایم را مملو از عشق به خودش کند. وجودم را لبریز از عشق خودش کند. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم، تو میدانی من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفتهام برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن. خود را سرباز در خانه هر مسلمانی می بینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم.
نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد، نه برای شیعه مظلوم که ناقابلتر از آنم، نه نه... بلکه برای آن طفل وحشتزده بیپناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست، برای آن زن بچهبهسینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطی از خون پشت سر خود بر جای گذاشته است می جنگم.
عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی خوابد و نباید بخوابد، تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند. دختر عزیزم شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی می کنید. چه کنم برای آن دختر بی پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز...که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است.
♻️شبکه سایبری ثامن
چرا می جنگم؟_081269142736.pdf
حجم:
476.5K
#ثامن
📝 نامه تکان دهنده حاج قاسم سلیمانی به فرزندش را اینجا بخوانید 👆
♻️شبکه سایبری ثامن