#داسـتانکـ •°•🥀✨🌻•°•
✨دردناکترین روضه از نظر امام زمان
🔵 حاج ملا سلطان علی روضه خوان تبریزی که از جمله عباد و زهاد بود، نقل کرد: « در عالم رؤیا به حضور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه مشرف شدم و خدمت ایشان عرض کردم: مولای من، آیا آنچه در زیارت ناحیة مقدسه با این عبارت ذكر شده، درست است كه میفرماید:
🔺 فَلَاَنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لَاَبْكِیَّنَ عَلَیْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً
(پس صبح و شب بر شما ندبه كرده و به جای اشك خون میگریم) صحیح است؟ فرمودند: بلی
🔹 عرض کردم: آن مصیبتی که در آن بجای اشک خون گریه می کنید، کدام است؟ آیا مصیبت حضرت علی اکبر است؟ فرمودند: نه، اگر علی اکبر زنده بود، در این مصیبت او هم خون گریه می کرد.
🔹 گفتم: آیا مصیبت حضرت عباس است؟ فرمود: نه؛ بلکه اگر حضرت عباس علیه السلام در حیات بود، او هم در این مصیبت خون گریه می کرد.
🔹 عرض کردم: لابد مصیبت حضرت سید الشهداء علیه السلام است. فرمود: نه، حضرت سید الشهداء علیه السلام هم اگر در حیات بود، در این مصیبت، خون گریه می کرد.
🌕 «عرض کردم: پس این کدام مصیبت است که من نمی دانم؟ فرمودند: آن مصیبت، مصیبت اسیری حضرت زینب علیها سلام است.»
زینب همان کسی ست که در راه عفتش
عباس می دهد نخِ معجر نمی دهد
📚 شیفتگان حضرت مهدی ج ۲ ص ۱۴۴🏴🏴🏴
...🥀🕯
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داسـتانکـ •°•🦋✨🌈•°•
ازشیخ بهایی پرسیدند
ای شیخ!!خداراکجا یافتی?🤔
شیخ فرمود: من #خـدا رادرقلبـ♥️
کسانی دیدم که بی هیچ توقعی
مهربانند.🌻
#مهربون_باشیم.... :)🌱
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داسـتانکـ •°•🦋✨🌈•°•
محدث عظیم و سالک وارسته مرحوم مجلسی اول میفرماید: در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم اما نماز قضا بر عهده ام بود و به همین دلیل احتیاط می کردم و نمی خواندم.
خدمت شیخ بهائی رحمه الله علیه عرض نمودم، فرمود: نماز قضا بخوان.
▪️اما من با خود می گفتم نماز شب خصوصیات خاص خود را دارد و با نمازهای واجب فرق می کند.
یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان علیه السلام را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتی کردم از جمله خواندن نماز شب. فرمود: بخوان!
عرض کردم: یا بن رسول الله، همیشه دستم به شما نمی رسد! کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم.
فرمود: برو از آقا محمد تاج کتاب بگیر!
🤔🤔
در خواب گویا او را می شناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم و مشغول خواندن بودم و می گریستم که از خواب بیدار شدم.
از ذهنم گذشت که شاید محمد تاج همان شیخ بهائی است و منظور امام از تاج، این است که شیخ بهایی ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد.
نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سید گلپایگانی مشغول مقابله صحیفه سجادیه است.
ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود:
🔹ان شاء الله به چیزی که می خواهی می رسی.
بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیمم بود.
مرا که دید گفت: ملا محمد تقی! من از دست طلبه ها به تنگ آمده ام. کتاب را از من می گیرند و پس نمی دهند. بیا برویم خانه یک سری کتاب به تو بدهم. مرا به خانه اش برد، درِ اتاقی را باز کرد و گفت: هر کتابی را که می خواهی بردار!
کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که دیشب در خواب دیده بودم.
🌸 صحیفه سجادیه 🌸 بود.
به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم.
گفت: باز هم بردار!
گفتم: همین بس است.
پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموختن صحیفه سجادیه به مردم و چنان شد که از برکت این کتاب، بسیاری از اهل اصفهان مستجاب الدعوه شدند.
مرحوم مجلسی دوم می فرماید: مجلسی اول چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب توسط او باعث شد که اکنون خانه ای نیست که صحیفه در آن نباشد. این حکایت بزرگ باعث شد بر صحیفه شرح فارسی بنویسم که عوام و خواص از آن بهرهمند شوند.
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داستانکـ•°•📒🌈💚•°•
💫 پیر مردی وارد صحن حرم شد
به جوانی ک کنارش بود گفت که
سواد ندارم برایم دعای
توسل میخوانی🧐
💫جوان با کمال میل پذیرفت
و شروع کرد از اسلام علیک
یابن رسولِ اللّه تا امام حسن
عسگری همین طور نام ائمه ی
اطهار را خواند و رد کرد تارسید
به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
💫جوان ب پیر مرد گفت :«پدرم امام زمانت رو ک میشناسی »
پیر مرد گفت :«چرا نشناسم»
جوان گفت :«پس خودت بهش
سلام بده»
💫 پیرمرد دست رو روی
سینه گذاشت و شروع کرد :«اسلام علیک یا حجت بن الحسن العسکری »
جوان گفت :«سلام علیکم و رحمت اللّه»
امام زمان مارو میبینه و به ما نزدیکه
ماییم ک برادران یوسفیم 😔
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داستانکـ •°•✨💕📚•°•
✨﷽✨
✍دعاےمادر:
روزی ازابو سعید ابوالخیرسوال کردند🧐
اینحُسنشهرترا ازکجا آوردی🤔
ابوسعید گفت:🗣
شبیمادرازمنآبخواست،👵🏻
دقایقیطولکشیدتاآبآوردم⏳
وقتیبهکنارشرفتم،
خواب،مادررا ربوده بود،😴
دلم نیامد کهبیدارش کنم،به کنارش نشستم تا پگاه...😲
مادرچشمانخویش رابازکرد و وقتی
کاسهی آب را در دستان من دید،
پی به ماجرا برد و گفت:
"فرزندم،امیدوارم که نامت عالمگیر شود"☺️
بدین سان ابوسعید ابوالخیرمرد خرد و
آگاهی و عرفان،شهرت خویش را مرهون
یک دعای مادر میداند ....😍
#مادرامونگوهرن👌🏻
#قدرگوهرزندگیمونروبدونیم🌻
📚تذکره الاولیاء عطارنیشابوری
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داستانکـ •°•🌻🕊📚•°•
ازعارفي پرسيدند :
چرااينقدر ذکر صلوات در منابع دينى ما تأکيد شده! 🤔
و براى آمرزش گناهان، وسعت روزى، صحت و سلامتى، گشايش در کارها و... صلوات تجويز کرده اند، سِرّ و راز اين ذکر چيست؟🧐
فرمود: اگر به قرآن نگاه کنيد فقط يکجا در قرآن هست که خداوند انسان را هم شأن و هم درجه ى خودش ميکند
يعنى از انسان ميخواهد که بيايد کنار او و با هم در يک کارى مشارکت کنند
و آن آيه اینست : 📿
"انّ الله و ملائکته يصلّون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلموا تسليما"
خداوند و ملائکه اش براى پيامبر(ص) صلوات ميفرستند 📿
شما هم بياييد و همراهى کنيد
علّت عظمت و بزرگى ذکر صلوات همين است
که انسان را يکباره تا کنار خداوند بالا ميبرد.
🌹اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹
#بهاشتراکبذارهمهبدونن😊
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داستانکـ •°•🧐💕☘•°•
قشنگه🙃بخونید❤️🍃
یه موتور گازے داشت 🏍
که هرروز صبح و عصر سوارش میشد
و باش میومد مدرسه و برمیگشت .
یه روز عصر ...
که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت❗️
رسید به چراغ قرمز .🚦
ترمز زد و ایستاد ‼️
یه نگاه به دور و برش کرد 👀
و موتور رو زد رو جک
و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣
الله اکبر و الله اکــــبر ...✌️
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .😳
اشهد ان لا اله الا الله ...👌
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید 😂
و متلک مینداخت😒
و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد 😳
که این مجید چش شُدِه⁉️
قاطی کرده چرا⁉️
خلاصه چراغ سبز شد🍃
و ماشینا راه افتادن🚗🚙
و رفتن .
آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟
چطور شد یهو؟؟!! حالتون خُب بود که؟!!
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت👀
و گفت : "مگه متوجه نشدید ؟ 😏
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود
که عروس توش بی حجاب نشسته بود 😖
و آدمای دورش نگاهش میکردن .😒
من دیدم تو روز روشن ☀️
*جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ❌*
به خودم گفتم چکار کنم
که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه .
دیدم این بهترین کاره !"👌
همین‼️✌️
{#برگےازخاطراتشهیدمجیدزینالدین🕊}
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داستانک•°•📚📿🌻•°•
ابوحمزهثمالیازعمروبن حمق،نقل
می کند :
هنگامیکه علی( ع )درمسجدکوفه ضربت خورد🗡،بر او وارد شدم و
گفتم : نترس این فقط یک خراش است !
✨فرمود :(قسم به جانم از شما جدا می شوم و تا سال هفتاد بلا می آید.)
پرسیدم : آیا بعد از بلا ،نعمت نازل
می شود .🤔
امام جواب نداد و از هوش رفت😔
وام کلثوم گریه می کرد .
وقتی که به هوش آمد ،
✨فرمود : ای ام کلثوم ! چرا مرا اذیت می کنی .آنچه را که من می بینم اگر تو ببینی گریه نمی کنی ملایکه در آسمان های هفتگانه پشت سر هم ایستاده اند و پیامبران نیز همان گونه و به من می گویند :✨ یا علی بیا چیزی که در پیش رو داری بهتر از چیزی است که اکنون در آن به سر می بری.
من گفتم : یا امیرالمو منین ! فرمودی تا سال هفتاد بلا می آید ، آیا بعد از سال هفتاد ، فراوانی خواهد بود ؟🤔
✨فرمود : بلی بعد از بلا فراوانی است ( یمحوا الله ما یشا و یثبت و عنده ام الکتاب ) "۱۴۷"
ابوحمزه می گوید : به امام باقر ( ع ) گفتم : علی ( ع ) فرموده بود که تا سال هفتاد مردم در بلا خواهند بود و مثل این که گفته بود بعد از سال هفتاد ،دوران نعمت و فراوانی خواهد رسید . ولی سال هفتاد و ما فراوانی ندیدیم.🤔
✨امام فرمود : خداوند متعال تا سال هفتاد بلا را تعیین کرده بود ولی وقتی که امام حسین ( ع ) شهید شد😔 ، خشم خدا بر اهل زمین شدت گرفت و بلا را تا سال صد و چهل به تاخیر انداخته و زمانی برای آن تعیین نکرد .
(یمحوا الله ما یشا و یثبت و عنده ام الکتاب) .
ابوحمزه می گوید : از امام صادق ( ع ) نیز پرسیدم او نیز همین جواب را داد .
{#آجرڪاللهیاصاحبالزمان🖤}
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داسـتانکـ •°•🦋✨🌈•°•
ازشیخ بهایی پرسیدند
ای شیخ!!خداراکجا یافتی?🤔
شیخ فرمود: من #خـدا رادرقلبـ♥️
کسانی دیدم که بی هیچ توقعی
مهربانند.🌻
{#مهربونباشیم....🌱}
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داسـتانکـ •°•☔️✨🌱•°•
روزی پسربچه ای گرسنه که پولی💰 برای خرید غذا نداشت گوشه
خیابان ایستاده بود و به رستورانی🍖
نگاه می کرد😔
و دردلش با خدا حرف می زد
و از او غذا می خواست😔🥘
ناگهان پیر زنی👵🏻 پسرک را دید
ازنگاه های او متوجه شد
پسرک گرسنه است😋
و از سرو وضع پسر متوجه
شد پولی ندارد.
وارد رستوران شد و با غذایی
بیرون آمـد.🍛
به سمت پسرک رفت وغـذارا
به اوداد
پسرک با چهره ای خوشحال😍
رو به پیرزن گفت:
ببخشد خانم شما خدا هستید?!🤔
پیر زن لبخندی زد وگفت
نه پسرم من یکی از بندگان
کوچک خـدام😊
پسرک خندید وگفت:
می دانستم با خدا نسبتی داری😍
{ #خدامارالحظهایبهحالخودمان↯
#رهانمیکندمطمئنباش☺️}
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داسـتانکـ •°•🕊🌱🌹•°•
🕊بهیادشهدایگمنام🕊
در طلائیه کار می کردیم.
برای ماموریتی به اهواز رفته بودم. عصر که برگشتم،دیدم بچه ها خیلی شاد هستند.😄 آنها سه شهید پیدا کرده بودند 🌹که فقط یکیشان گمنام بود.😔 بچه ها خیلی گشتند. چیزی همراهش نبود.
گفتم یک بار هم من بگردم.آن شهید، لباس فرم سپاه به تن داشت.
چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد. خوب دقت کردم.🧐
دیدم یک تکه عقیق است که انگار جمله ای روی آن حک شده است. خاک و گل ها را کنار زدم. رویش نوشته شده بود: «به یاد شهدای گمنام» دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردم. می دانستم که این شهید باید گمنام بماند، خودش خواسته!
{#شادیروحشهدایگمنامصلوات📿}
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا مقلب القلوب...
#اندکی_تامل
#داستانک
✅پیشنهاد دانلود
#ماایستادهایم🇮🇷✊
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داسـتانکـ•°•📒🕶🌱•°•
🧕🏻ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺳﯿﺪ
ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟🤔
✨ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ،☺️
ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟🤔
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ۳ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻌﺪﺍﺯﻣﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺎﻓﺘﻪ🔗 ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ🛒ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ
ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍي ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ🍲
ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ،🕊
ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ .😔
ﻫﻨﻮﺯ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ،
درب خانه حضرت داوود را زدند،🚪
و ايشان اجازه ورود دادند، ۱۰نفر از تجار وارد شدند و هرکدام کيسه صد ديناري را مقابل حضرت گذاشتند،💰
و گفتند اينها را به مستحق بدهيد.
حضرت پرسيد علت چيست؟
ايشان گفتند در دريا دچار
طوفان شديم 🌊
و دکل کشتي آسیب ديد و خطر غرق شدن بسيار نزديک بود
که درکمال تعجب 😳
پرنده اي طنابی بزرگ به طرف ما رها کرد.
و با آن قسمتهاي آسيب ديده کشتي را بستيم و نذر کرديم اگر نجات يافتيم
هر يک صد دينار به مستحق بدهيم. حضرت داوود رو به آن زن کرد 🧕🏻
و فرمود:
خداوند براي تو از دريا هديه ميفرستد،😊
و تو او را ظالم مي نامي.😔
اين هزار دينار بگير و معاش کن و بدان خداوند به حال تو بيش ازديگران آگاه هست.😍
{#خدایاخیلیمهربونی...♥️}
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داستانک•°•📚🌱🕊•°•
شهیدسیدعلیاندرزگو👆🏻👆🏻
🥀سالروزشهادتشهیداندرزگو🥀
شادیروحشهیدصلوات📿
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
🌸🍃🌸🍃
#داستانک
#حمالی_که_در_تاریخ_جاودانه_شد
در خیابان شمس تبریزی شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال *معروفه.
فرد بیسوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می گذراند تا از این راه رزق حلالی بدست آورد.
یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند.
صدایی توجه اش را جلب می کند؛ میبیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، می افتی!
در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر میخورد و به پایین پرت میشود.
مادر جیغی میکشد و مردم خیره میمانند.
حمال پیر فریاد میزند "نگهش دار"!
کودک میان آسمان و زمین معلق میماند، پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد.
جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع میشوند و هر کس از او سوالی میپرسد:
یکی میگوید تو امام زمانی، دیگری میگوید حضرت خضر است، کسانی هم میگویند جادوگری بلد است و سحر کرده.
حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش میگذارد،
خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه ای واقعه را تفسیر می کنند،
به آرامی و خونسردی می گوید:
" خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر،
من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است
در این بازار میشناسید. من کار خارق العاده ای نکردم، بلکه ماجرا این است که یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یکبار من از خدا خواستم، او اجابت کرد.
اما مردم این واقعه را بر سر زبانها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد.
✅تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
🌸🍃🌸🍃
#داستانک
#اگر_ایمیل_داشتم
مرد بیکاری برای آبدارچیگری در شرکت مایکروسافت تقاضای کار داد.رئیس هیات مدیره با او مصاحبه کرد و نمونه کارش را پسندید.
سرانجام به او گفت شما پذیرفته شدهاید.
آدرس ایمیلتان را بدهید تا فرمهای استخدام را برای شما ارسال کنم. مرد جواب داد: متاسفانه من کامپیوتر شخصی و ایمیل ندارم. رئیس گفت امروزه کسی که ایمیل ندارد وجود خارجی ندارد و چنین کسی نیازی هم به شغل ندارد.
مرد در کمال ناامیدی آنجا را ترک کرد.
نمیدانست با 10 دلاری که در جیب داشت چه کند. تصمیم گرفت یک جعبه گوجه فرنگی خریده، دم در منازل مردم آنرا بفروشد.
او ظرف چند ساعت سرمایهاش را دو برابر کرد!
به زودی یک گاری خرید.
اندکی بعد یک کامیون کوچک و چندی بعد هم ناوگان توزیع مواد غذایی خود را به راه انداخت.
او دیگر مرد ثروتمند و معروفی شده بود.
تصمیم گرفت بیمه عمر بگیرد. به یک نمایندگی بیمه رفت وسرویسی را انتخاب کرد. نماینده بیمه آدرس ایمیل او را خواست ولی مرد جواب داد ایمیل ندارم.
نماینده بیمه با تعجب پرسید شما ایمیل ندارید ولی صاحب یکی از بزرگترین امپراتوریهای توزیع مواد غذایی در آمریکا هستید.
تصورش را بکنید اگر ایمیل داشتید چه میشدید؟ مرد گفت:
👈احتمالا آبدارچی شرکت مایکروسافت بودم!
🔹نتیجه:
برای دست یابی به موفقیت، همیشه به یک چیز متکی نباشید. مسیرهای بسیار زیادی برای موفقیت وجود دارند. از خلاقیت برای بکار بردن کمترین ها برای رسیدن به بیشترین ها استفاده کنید.
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داستانک🕊🌱📚
📖عارفی ۳۰ سال مرتب ذکر می گفت: استغفر الله!
✨مریدی به او گفت:
چرا این همه استغفار می کنی، ما که از تو گناهی ندیدیم.
جواب داد: سی سال استغفار من
به خاطر یک الحمد لله نابجاست‼️
روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته،
پرسیدم: حجره من چه؟
گفتند: مال شما نسوخته…
گفتم: الحمدلله‼️
معنیش این بود که مال من نسوزد مال مردم به درک!
آن الحمدلله از سر خودخواهی بود نه خداخواهی..⚠
چه قدر از این الحمدلله ها گفتیم و فکر کردیم شاکریم⁉️
«از بیانات آیت الله مجتهدی(ره)»
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داستانک
🌿حضرت عیسی بن مریم علیه السلام با جمعی در جائی نشسته بود، مردی هیزم شکن از آن راه با خوشحالی و خوردن نان می گذشت، حضرت عیسی علیه السلام به اطرافیان خود فرمود: شما تعجب ندارید از این که این مرد بیش از یک ساعت زنده نیست
ولی آخر همان روز آن مرد را دیدند که با بسته ای هیزم می آید تعجب کردند و از حضرت علت نمردن او را پرسیدند. او بعد از احوالپرسی از مرد هیزم شکن، فرمود: هیزمت را باز کن، وقتی که باز کرد مار سیاهی را در لای هیزم او دید، حضرت علیه السلام فرمود: این مار باید این مرد را بکشد ولی تو چه کردی که از این خطر عظیم نجات یافتی؟
گفت: نان می خوردم فقیری از مقابل من گذشت، قدری به او دادم و او درباره من دعا کرد.
حضرت علیه السلام فرمود: در اثر همان دستگیری از مستمند خداوند این بلای ناگهانی را از تو برداشت و پنجاه سال دیگر زنده خواهی بود
📚تفسیر نمونه، ج 3، ص 223
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داستانک
سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه #امام_زمان (عج) قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد. روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»، سید عرض کرد: «آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم».
حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد. پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»، سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت: «قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید "کفش مرا پینه می زنی" داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید!»
حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.»
منبع: (کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی)
#امام_زمان
#داستانک •°•📚🖇 •°•
واقعا خودش بود♥️!
حاجقاسم👆🏻🥀
#مکتب_حاج_قاسم
#حاج_قاسم #جان_فدا #جانفدا
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داستانک"📚🕊🌱"
باهمرفتیمقم
جلوضریحبهمگفت:
احمد،آدمبایدزرنگباشه
ماازتهراناومدیمزیارت
بایدیههدیهبگیریم🎁
گفتمچیمیخوای؟
گفت:شهادت🌱'!
#شهیدعباسدانشگر
#شادیروحشهیدعزیزصلوات
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داستانک"📚🖇🌻"
✍🏻استاد پناهیان فرمودن:
امام صادق یکبار به شدت گریه میکردند،
گفتن آقا جان چرا گریه میکنید؟
امام فرمودند: خودم رو یک لحظه گذاشتم جای شیعیانمان در غیبت
مهدی عج الله، سخت است خیلی سخت!...
#امام_زمان
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داستانک"📚📿🥀"
▪️سوالش را که پرسید امام جواد علیه السلام گریهاش گرفت.
آن هم چه گریهای❗️
تعجب کرد.
با خودش گفت: مگر چه پرسیدم؟😢
پرسیده بود:
بعد از نوهی شما (امام عسکری علیه السلام)، چه کسی قرار است امام شود؟🤔
✦✦✦ـ
امام که آرام شد، فرمود:
بعد از او امامت میرسد به پسرش، قائم منتظَر.
پرسید:
قائم؟!
چرا به او قائم میگویند؟🤔
فرمود:
چون وقتی قیام میکند که یادش در بین مردم مرده است!...😔😭
✦✦✦ـ
دوباره پرسید:
چرا به او منتظر میگویند؟
فرمود:
چون او غایب خواهد شد؛
غیبتش هم طولانی خواهد بود.
فقط اهل اخلاص هستند که منتظرش خواهند ماند.
اما آنها که اهل تردیدند وجودش را منکر میشوند.
آنها هم که اهل انکار هستند یادش را مسخره میکنند...😔
📚 برگرفته از کمال الدین، ج ۲، ص ۳۷۸.
#امام_جواد #امام_زمان
#شهادت_امام_جواد
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داستانک"🌱💐💍"
برای خواستگاری از فاطمه زهرا(س)
به محضر رسول خدا(ص) رسیدم. آن بزرگوار با روی گشاده از من استقبال کردند و با چهره ای خندان فرمودند: با من کاری داشتی؟
من از نزدیک بودن خویش به رسول خدا(ص) سخن گفتم و از توفیقاتی که برای پیش قدم شدن در اسلام و فداکاری و جهاد در راه خدا نصیبم شده بود، یاد کردم.
🔻رسول خدا فرمودند: یاعلی، همه اینها را قبول دارم. تو درنظرمن، برترازاین ها هستی؟
عرض کردم: ای رسول خدا، حال که این چنین لطفی در حق من دارید، آیا اجازه میدهید از دخترتان، فاطمه، خواستگاری کنم؟
رسول خدا فرمودند: یا علی، قبل از تو افراد دیگری نیز از دخترم فاطمه خواستگاری کرده اند؛ اما هرگاه با وی درباره این موضوع سخن گفتم و تقاضای خواستگاران را با وی مطرح کردم، علامت نارضایتی را در چهره او دیدم. اما اکنون که تو چنین درخواستی داری، منتظر باش تا من نزد دخترم بروم و تقاضای تو را نیز به او بگویم. برمیگردم و نتیجه را به تو اطلاع میدهم.
رسول خدا نزد دخترشان، فاطمه، رفتند. او به احترام پدر برخاست و عبای پدر را از دوشش گرفت و کفش هایش را از پا خارج کرد. آنگاه آب آورد تا رسول خدا وضو بگیرند. سپس پاهای پدر را نیز شست و در کنار وی نشست.
🔻فاطمه عرض کرد: در خدمت شما هستم ای رسول خدا. چه میفرمایید؟
رسول خدا فرمود: تو علی بن ابی طالب را خوب میشناسی، از قرب و منزلت او خبر داری، برتری های او بر دیگران را میدانی و از سوابق او در اسلام آگاه هستی از سوی دیگر، میدانی که من از خدای خود خواسته ام که بهترین و محبوب ترین بندگانش را برای ازدواج با تو انتخاب کند. اکنون علی برای ازدواج با تو نزد من آمده و از تو خواستگاری کرده است. میخواهم بدانم نظر تو درباره این خواستگاری چیست؟
فاطمه با شنیدن سخنان پدر سکوت اختیار کرد؛ اما برخلاف خواستگاری های قبل، آثار ناخشنودی در چهره او مشاهده نشد. رسول خدا از جای برخاستند و با خوشحالی فرمودند: الله اكبر! سکوت فاطمه نشانه رضایت اوست.
🔻در این هنگام، جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و گفت: ای محمد، فاطمه را به همسری علی بن ابی طالب انتخاب کن که خداوند فاطمه را برای علی پسندیده است و علی را برای فاطمه. به این ترتیب بود که رسول خدا و به خواستگاری من پاسخ مثبت دادند و افتخار همسری فاطمه را نصیب من ساختند.
📚 کتاب علی از زبان علی
حجتالاسلام محمدیان
سالروز ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما مبارک
#ازدواج
#ذی_الحجه
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#داستانک"🖋🖇📚"
📖عارفی ۳۰ سال مرتب ذکر می گفت: استغفر الله!
✨مریدی به او گفت:
چرا این همه استغفار می کنی، ما که از تو گناهی ندیدیم.
جواب داد: سی سال استغفار من
به خاطر یک الحمد لله نابجاست‼️
روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته،
پرسیدم: حجره من چه؟
گفتند: مال شما نسوخته…
گفتم: الحمدلله‼️
معنیش این بود که مال من نسوزد مال مردم به درک!
آن الحمدلله از سر خودخواهی بود نه خداخواهی..⚠
چه قدر از این الحمدلله ها گفتیم و فکر کردیم شاکریم⁉️
«از بیانات آیت الله مجتهدی(ره)»
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه