#زنگخنـــده•°•😂🌱💕•°•
✨طنزجبهه✨
یـکے از عمیلیات ها بود که
فرمانده دستور داده بود
شب هیچ کس تکون نخوره وصداش
درنیاد😳
وقت نماز صبح شد🤲🏻📿
آفتابه رو برداشتم ورفتم وضو بگیرم☺️
که یکدفعه احساس کردم کسی آن طرف تر تکان میخورد😥
ترسیدم😫
نمیتوانستم کاری بکنم ،تنها بودم وبدون اسلحه ویک متر جلوترم یک بعثی که اگه برمیگشت و منو میدید شهادتم ختمی بود😂
شروع کردم به دعا گفتم خداجون 🤲🏻من که نیومدم کار بدی بکنم که
الان گرفتار شدم اومدم وضو بگیرم
پس کمکم کن😔
یک لحظه چیزی به ذهنم رسید👏👌😁
😂لوله ی آفتابه رو گذاشتم و رو سر عراقی و گفتم حَرِّڪ....😂😂😂
بیچاره انقدر ترسیده بود که همش به عربی میگفت:نزن...😄😅
اینطوری شد که همه چی رو هم اعتراف کرد وعملیات به نفع ایران
تموم شد😂😂
وتا صبح همه ی رزمنده ها وفرماندمون از خنده داشتند غش میکردند😅😂😟
تااینکه فرمانده گفت:بچه ها دلتون و پاک کنید اونوقت با یک آفتابه هم میشه دشمن و نابود کرد😂😂
#شادیروحشهداصلوات 📿
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#زنگخنـــده•°•😂🌱💕•°•
✨طنزجبهه✨
چفیــه یه بسیجی رو از
دستش زدن🤭
داد میزد : آهــااای ..🗣
سفره ، حولـ🧥ـه ، لحاف ،
زيرانداز ،روانداز ، دستمال🤧 ،
ماسك 😷، ڪلاه 🧢،
ڪمربند ، جانماز📿 ،
سايه بـ⛱ـون ، ڪفن ،
باند زخـ💊ـم ، تور ماهیـگیریم🎣 ...
همــه رو بـردنـــــد !!!😂
#شادیروحشونڪهداروندارشون
#همانيکچفيهبودصلوات✋
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#زنگخنـــده •°•😂🌱💕•°•
✨طنزجبهه✨
رزمنده ها برگشته بودن عقب بیشترشونـ هم رانندھ ڪامیونـ 🚚
بودنـ کھ چند روزے نخوابیده بودن.🥱
ظھر بود 🌤و همھ گفتند نماز رو بخونیم و بعد بریم براے استراحتـ.
امام جماعت اونجا یڪ حاج آقاے پیرے🧔🏼بود که ، خیلے نماز رو آروم مےخوند..🤦♂
رزمندھ هاےخیلےزیادے پشت حاجی وایستادنـ و نماز رو شروع ڪردند.🤲🏻
حاجی آنقدر آروم نماز خواند ڪہ
رکعت اول فقط ۱۰ دقیقھ اے
طول ڪشید!😳😩
وسطاے رکعت دوم بود ڪہ یکے از رانندھ ها🚚
از وسط جمعیت بلند داد زد:🗣
حاجججججییییے جون مادرت
بزن دنده دوووو😭😩😂
#شادیروحشهداصلوات📿
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#زنـگخنده•°•😂🌱🤣•°•
•طنزجبهه😁📿•
آقامهدی فرمانده گروهان مان درست
وحسابی ما را روحیه داد 💪🏻
و به عملیاتی که می رفتیم تو جیه مان کرد.📌
همان شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم.🏃♂
صبح کله سحر بود و من نزدیک سنگر آقا مهدی بودم که ناغافل خمپاره ای سوت کشان و بدون اجازه آمد و خورد رو خاکریز.😏
زمین و زمان بهم ریخت و موج انفجار من رو بلند کرد و مثل هندوانه کوبید زمین. 🍉☹️
بلند داد زدم: یا مهدی! 🗣
یک هو دیدم صدای خفه ای از زیر میگوید: «خونه خراب، بلند شو، تو که مهدی را کشتی!»😳
از جام مثل چی پریدم بالا. خاک ها را زدم کنار.
دیدم بـــــله افتادم رو آقا مهدی🤦♂🤦♂😂😂😂😂😂😂
آقامهدی هم زیر آوار داشت می خندید.
#شادیروحشیرمردانخداییصلوات📿
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#زنـگخنده•°•🤪💕🌱•°•
|•طنزجبهه•|😁
حرفها کشیده شد به اینکه اگر ما شهید بشوم چه میشود و چطور باید بشود.🤔
مثلا یکی که روزه قضا بر گردنش بود میگفت: «مگه شما همت کند وگرنه من اینقدر پول ندارم کسی را اجیر کنم»😁
بحث حلالیت طلبیدن که شد یکی گفت: «اتفاقا من هم یک سیلی به گوش کسی زده ام، دلم میخواست میماندم و کار را با یک سیلی دیگر تمام میکردم!!!»☹️🤣
خلاصه شوخی و جدی قاطی شده بود
تا اینکه معاون گردان هم به حرف آمد
و گفت: «من اگر شهید شدم فقط غصه 35 روز مرخصیم را میخورم که نرفتم...»☹️
هنوز کلامش به آخر نرسیده بود که یکی پرید وسط و گفت: «قربون دستت بنویس بده به من!»🤣🤣🤣😂
{#شادیروحشهداصلوات.📿}
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه