📚 عاقبت اسراف و کفران نعمت
در زمانهاى قبل ، قومى بودند که خداوند #نعمت سرشارى به آنها داد، سرزمينشان پر از #چشمه سارها بود و همه جا سرسبز و خرم و پر از نعمت بود. آنها از مغز #گندم ، #نان درست مى كردند، ولى بر اثر وفور نعمت با همان نان ، محل #مدفوع كودكشان را پاك مى نمودند، و به اندازه كوهى از اين نانها به وجود آمد.
روزى #مرد نيكوكارى كنار زنى عبور كرد، كه او همين كار را مى كرد، به او گفت :
اى #زن واى بر شما از خدا بترسيد و نعمتهاى الهى را با دست خود مبدل به #قحطى و گرسنگى نكنيد.
آن زن با كمال #غرور در پاسخ گفت : اين را ببين ما را به گرسنگى تهديد مى كند، تا كشتزارهاى وسيع (سرثار) هست و نهرهاى آن جارى است ، ما از #گرسنگى ترسى نداريم .
طولى نكشيد، خداوند بر آنها #غضب كرد و آب #باران را بر آنها نفرستاد، كار قحطى به جائى رسيد كه به همان نانهائى كه با آنها محل مدفوع كودكانشان را پاك مى كردند، نياز پيدا كردند، جالب اينكه براى رسيدن به آن نانها صف مى بستند تا بهر كسى بمقدار معين از روى نوبت برسد.
📚 منبع: بحار الانوار ج 14 ص 146 .
#کفر_نعمت
╭──╼━━━━━━╾──╮
💠 @alzahraa_s ایتا 💠
╰──╼━━━
📚عزت برقرار!
((رشيد بن زبير مصري)) يكي از قضات عالي مقام و نويسنده لايقي بود و در علوم فقه و منطق و نحو و تاريخ ، اطلاعات كافي داشت . در قرن ششم هجري زندگي مي كرد. قدري كوتاه و رنگي تيره و لبهايي درشت و بيني پهني داشت . بسيار #بدگل و كريه المنظر بود. او در ايام جواني در قاهره با عبدالعزيز ادريسي و سليمان ديلمي در يك خانه زندگي مي كرد. روزي از خانه خارج شد و خيلي دير به منزل برگشت .
رفقا علت تاخير را پرسش نمودند. او از جواب ابا داشت . اصرار كردند ، سرانجام گفت : ((امروز از فلان محل عبور كردم ، با #زن ماهرو و خوش اندامي برخورد نمودم . او با گوشه چشم اشاره كرد. من هم به دنبال او راه افتادم ، كوچه ها را يكي پس از ديگري پيمودم تا به منزل رسيديم . در را گشود، داخل شد و به من نيز اشاره كرد تا وارد شوم .
وقتي نقاب از صورت چون ماه خود گرفت ، دست ها را به هم زد و كسي را نام برد. دختركي بسيار #زيبا از طبقه بالاي عمارت به صحن خانه آمد. #زن به #دختر بچه گفت : ((اگر بار ديگر در بستر خواب #ادرار كني ، تو را به اين #قاضي مي دهم تا تو را بخورد.))
سپس رو به من كرد و گفت : ((اميدوارم خداوند احسان خود را در بزرگواري قاضي از ما سلب نفرمايد. عزت برقرار!))
من با سرافكندگي و شرمساري از خانه بيرون آمدم و از شدت خجلت و تاثر راه خانه را گم كردم و در كوچه ها سرگردان مي گشتم . به اين جهت دير آمدم.
📚 منبع : كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 2، ص 178.
╭──╼━━━━━━╾──╮
💠 @alzahraa_s ایتا 💠
╰──╼━━━