هدایت شده از مکتب شهدا_ناصرکاوه
#شیعه_ممتاز_امیرالمومنین (ع)
#شهید_کنت_لوکا_گائتانی_لاواتلی پسر سلطان شراب ایتالیا و رفیق صمیمی شهید مهدی (ادواردو) آنیلی که پس از گرویدن به اسلام و تشیع در دهه شصت مانند دوستش #ادواردو_آنیلی که او نیز پسر یک مولتی میلیاردر بود، توسط عوامل صهیونیستی چندسال بعد از ادواردو آنیلی به طرز مشکوکی شهادت رسید.
افسوس که از ماجرا و حتی نام این شهدای مظلوم بی خبریم!
📣 Edoardo&Luca Gaetan
۱۳ فروردین سالگرد شهادت "شهید کنت لوکا" دوست "شهید ادواردو آنیلی" است
🌷 شهید "لوکا" ایتالیایی که شیعه شده بود؛ مردی که از جهنم فساد به اسلام گروید.
✅ یک شب👈 "یک دختر بی بند و بار ایرانی" که مقیم لندن بود به ایتالیا میرود ساعت یک نیمه شب در فرودگاه
"لوکا" را میبیند و از او نشانی یک مسافر خانه را میپرسد. وقتی این "اشراف زاده ایتالیایی شیعه" متوجه میشود او ایرانی است به خاطر ارادتی که به ایرانی ها داشت وی را به قصر خود دعوت میکند.و اتاق خود را در اختیار وی میگذارد... دختر خود را برای همخوابگی با این ایتالیایی خوش تیپ و ثروتمند آماده میکند. اما هر چی صبر میکند... "لوکا" نزد او نمیآید. بعد از چند ساعت دنبال لوکا میگردد.👈 وقتی وارد اتاق "لوکا" میشود از تعجب خشک اش میزند!☀️ "لوکا" درحال خواندن نماز صبح بود و تصویر امام خمینی(ره) روی دیوار اتاقش جلوه میکرد …
❓"لوکا" که بود؟
🔴 "لوکا" از خانوادهای اشرافی و از دوستان "شهید مهدی ادواردو آنیلی" فرزند سوپر میلیاردر ایتالیایی و صاحب فیات و باشگاه فوتبال یوونتوس بود. پدر وی "مالک کارخانه بزرگ و قدیمی تولید مشروبات الکلی به نام مونتالچینو" Montalcino میباشد. کارخانهای که اینک به دست برادرش جلاسیو Gelasio Gaetani D’Aragona Lovatelli به همراه مراکز پورنو اداره میشود.
♦️ "لوکا" از زمان کودکی از دوستان "ادواردو آنیلی" بود. وی در سال ۱۹۸۸
به همراه "ادواردو آنیلی" به ایران آمد.
✅ یکی از دوستان "ادواردو" در جلسهای به مدت دو ساعت با "لوکا" در هتل آزادی صحبت میکند و این جلسه منجر به اسلام آوردن وی و پذیرش تشیع میشود، سپس به اتفاق هم به منزل آیتالله سید علی گلپایگانی واقع در یوسفآباد میروند و آنجا مراسم تشرف "لوکا" به تشیع برگزار میگردد.
☀️ "لوکا" در این سفر به همراه "ادواردو" به مناطق جنگی جنوب کشور سفر میکند…
✅ آقای قدیری ابیانه[سفیر آن زمان ایران در ایتالیا] روایت میکند:
"ادواردو" در آن سفر به من گفت که دوستش "لوکا" را تا مرز قبول اسلام آورده است، ولی نتوانسته او را مسلمان کند و درخواست کرد که با او صحبت کنم. در ملاقاتی در هتل آزادی تهران با او داشتم به این نتیجه رسیدم که او در کلیات اسلام مشکلی ندارد، اما عاملی باعث میشود که از پذیرش اسلام امتناع کند. با شناختی که از تبلیغات ایتالیا در مورد اسلام و حجاب و وضعیت زن در اسلام داشتم، متوجه شدم مشکل او فلسفه حجاب در اسلام است. لذا در این مورد با او صحبت کرده و فلسفه حجاب در اسلام.و قوانین در مورد "زن" را تشریح کردم. این مسئله برای "لوکا" که ازخانوادهای بود که از طریق پورنوگرافی و مشروبات الکلی به ثروت افسانهای دست یافته بود، بسیار جذاب بود و بلافاصله مسلمان و شیعه شد. اما قرار شد, اسلام آوردن خود را پنهان نماید
تا آسیبی به او نرسد...
🔴 اما سر انجام توسط همان باندی که "آنیلی" را به شهادت رساند به شهادت رسید.
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
❇️ آری ایناناند که به قافله حسین (ع) رسیدند قافلهای که از قرن ها قبل ندای یاری میطلبد
شادی روح پاکش صلوات...
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
🌾 روایتی از ۱۳شهید نوجوان جهرمی که روز عاشورای ۶۲ تشنه شهید شدند...
🌷بمناسبت فرارسیدن هشتم آبان، روز بسیج دانش آموزی👇
🌷 اولین باری بود که در روز تاسوعا نیرو به جبهه می بردم. حزن شدیدی فضای اتوبوس را گرفته بود، تعدادی جوان ونوجوان معصوم. شاید اولین سالی بود که بچهها شب عاشورا را در اتوبوس می گذراندند. هر کس برای خودش خلوتی داشت. بعضیها زیر لب روضه می خواندند، بعضی در فکر و برخی دیگر چیزی مینوشتند.
شب فرا رسید کمی خسته شده بودم از آقای نظری که کمک من بود خواستم تا او رانندگی کند و من ساعتی استراحت کنم، زمانی که اتوبوس برای اقامه نماز صبح ایستاد از خواب بیدار شدم.
بعد از خواندن نماز صبح من پشت فرمان نشستم. باید کمی عجله میکردیم تا ساعت 4 عصر خودمان را به مهاباد برسانیم چون بعد ساعت 4 جاده ناامن میشد و تازه تردد ضد انقلاب آغاز میشد و تا صبح روز بعد ادامه می یافت و جاده را ناامن میکرد.
روز عاشورا بود و از گوشه کنار اتوبوس صدای هق هق گریه به گوش میرسید. نمی دانم شاید به دلشان افتاده بود که در روز عاشورای امام حسین، به شهدای کربلا می پیوندند. هر از گاهی آقای نظری پارچ آبی را بین بچهها میگرداند تا بنوشند اما عاشورا بود وکسی لب به آب نمی زد. حال و هوای اتوبوس قابل توصیف نبود.
نزدیک ظهر مقداری نان و خرما بین بچهها تقسیم شد و به عنوان ناهار آن را درون اتوبوس میل کردند. فرصت توقف نداشتیم فقط چند لحظهای را برای اقامه نماز ظهر در سقز ایستادیم. نماز ظهر عاشورایشان دیدنی بود تعدادی نوجوان چهارده پانزده ساله با آن جثه کوچکشان مشغول راز و نیاز بودند.
سریع سوار شدند تا زودتر به مهاباد برسیم، دلهره عجیبی داشتم آقای نظری هم که کنار من نشسته بود حال خوشی نداشت و میگفت خیلی دلم شور میزند. دلمان مثل سیر و سرکه می جوشید و دلیلش را نمی دانستیم که ناگهان متوجه شدم جاده بسته شده است و یک مینی بوس ویک سواری کنار جاده ایستاده بودند.
فکر کردم تصادف شده است. پاهایم را تا آخر روی ترمز فشار دادم، چند نفر با لباس مبدل بسیجی و اسلحه اطراف جاده ایستاده بودند. ناگهان دو سه نفر آرپیجی به دست وسط جاده ظاهر شدند و به سمت ما نشانه رفتند. مصطفی رهایی بلند شد و داد زد: «کومولهها هستند، کومولهها هستند.»
شوکه شده بودم، نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم. یکی از منافقین گفت: دستتان را بالا ببرید و ناگهان درب اتوبوس را باز کرد و همه را با اسلحه تهدید کرد. دور تا دورمان را با اسلحه احاطه کرده بودند و نمی شد تکان خورد. کارت اتوبوس و پلاک شخصی آن، آنها را متقاعد کرد که اتوبوس شخصی است.
آنان تمام وسایل بچهها را از جعبه اتوبوس بیرون آوردند و کارت شناسایی آنها را گرفتند. همه آنها بسیجی بودند به جز مصطفی رهایی که کارت سپاه داشت. با تهدید همه را به سمت جنگل بردند و تنها من و آقای نظری مانده بودیم.
نمی دانم چطور باورشان شده بود که ما دو نفر شخصی هستیم و ارتباطی با رزمندگان نداریم و فقط راننده هستیم. در همین حین یک مینیبوس پر از مسافر هم از راه رسید و آن را هم متوقف کردند و در بین آنها سربازی را که به همراه پدر پیرش به مهاباد می رفتند، پیاده کردند و سرباز را همان جا جلو چشمان پدرش کشتند و پیرمرد را به من سپردند و گفتند پیرمرد را سوار کن و برگرد.
تمام حواسم پیش بچهها بود، خدایا چه بر سر بچهها میآورند. جرأت نمیکردم از سرنوشت بچهها بپرسم صدای شنیدن تیر از بین جنگل خیلی مرا بیتاب کرده بود با دلهره تمام پشت فرمان نشستم و با اضطراب اتوبوس را روشن کرده و به سمت نزدیکترین مقر سپاه حرکت کردم.
فردا صبح زود اتوبوس را برداشتم و به محل حادثه حرکت کردیم. ماشین را کنار جنگل گذاشتم و به سرعت به طرف جنگل دویدم. غمبارترین و سخت ترین صحنه عمرم را آن جا دیدم. بدن بیجان و تیرباران شده 13 جوان و نوجوان معصوم که هر یک گوشهای افتاده بودند و در عصر عاشورای سال 1362 به جمع شهدای کربلای 61 هجری قمری پیوستند.
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
☝ راوی : #غلام_رشیدیان
هدایت شده از مکتب شهدا_ناصرکاوه
کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا
نقاشی دیجیتالی جدید حسن روح الامین بمناسبت اولین سالگرد شهادت #شهید_سید_روح_الله_عجمیان
😎دواعش داخلی، در سالی که گذشت👈هفتاد نفره به شهید آرمان علی وردی در اکباتان تهران، حمله کردند و او را به عنوان، طلبه بسیجی و پیرو امام خامنه ای، قطعه قطعه کردند. همین لشگر به شهید حمید پورنوروز در لاهیجان حمله کردند و با ضربات متعدد چاقو، این جانباز و مدافع حرم را در روز روشن مظلومانه شهیدش کردند. ۱۵ حیوان انسان نما، شهید روح الله عجمیان را در کرج تکه تکه کردند، بدنش را روی آسفالت خیابان کشیدند، لشگر منافقین داخلی، دیگر شهدای امنیت را نیز یا با ماشین زدند، یا با گلوله و یا با شمشیر و قمه زدند و یا از روی پل هوایی به پایین پرت کردند و ...
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
#سالگردشهادت
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا
نقاشی دیجیتالی جدید حسن روح الامین بمناسبت سالگرد شهادت #شهید_سید_روح_الله_عجمیان
😎دواعش داخلی، در سال ۱۴۰۱👈هفتاد نفره به شهید آرمان علی وردی در اکباتان تهران، حمله کردند و او را به عنوان، طلبه بسیجی و پیرو امام خامنه ای، قطعه قطعه کردند. همین لشگر به شهید حمید پورنوروز در لاهیجان حمله کردند و با ضربات متعدد چاقو، این جانباز و مدافع حرم را در روز روشن مظلومانه شهیدش کردند. ۱۵ حیوان انسان نما، شهید روح الله عجمیان را در کرج تکه تکه کردند، بدنش را روی آسفالت خیابان کشیدند، لشگر منافقین داخلی، دیگر شهدای امنیت را نیز یا با ماشین زدند، یا با گلوله و یا با شمشیر و قمه زدند و یا از روی پل هوایی به پایین پرت کردند و ...
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
#سالگردشهادت_عجمیان
#فراموش_نمی_کنیم ...
🔥 #اثر_مال_حرام آن قدر زیاد است که؛ حتی به _نوه_ها هم میرسد.
🔹 #آیةالله_جوادی_آملی
🇮🇷حالا معلوم میشه چرا یک عده ای مسلمون داخل جمهوری اسلامی، پارسال در اغتشاشات، مدافعان امنیت را مثل آرمان علی وردی و روح الله عجمیان، شکنجه کردند و سپس آنها را تکه تکه کردن و الان هم در قبال کشتار وحشیانه رژیم کودک کش اسرائیل👈 یا ساکت هستند و یا خفه خون گرفته اند، بله پول حرام، لقمه های حرام و قدرت رسانه و فضای مجازی در بستر شبکه های اجتماعی در تحریف و...
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
#شیعه_ممتاز_امیرالمومنین (ع)
#شهید_کنت_لوکا_گائتانی_لاواتلی پسر سلطان شراب ایتالیا و رفیق صمیمی شهید مهدی (ادواردو) آنیلی که پس از گرویدن به اسلام و تشیع در دهه شصت مانند دوستش #ادواردو_آنیلی که او نیز پسر یک مولتی میلیاردر بود، توسط عوامل صهیونیستی چندسال بعد از ادواردو آنیلی به طرز مشکوکی شهادت رسید.
افسوس که از ماجرا و حتی نام این شهدای مظلوم بی خبریم!
📣 Edoardo&Luca Gaetan
۱۳ فروردین سالگرد شهادت "شهید کنت لوکا" دوست "شهید ادواردو آنیلی" است
🌷 شهید "لوکا" ایتالیایی که شیعه شده بود؛ مردی که از جهنم فساد به اسلام گروید.
✅ یک شب👈 "یک دختر بی بند و بار ایرانی" که مقیم لندن بود به ایتالیا میرود ساعت یک نیمه شب در فرودگاه
"لوکا" را میبیند و از او نشانی یک مسافر خانه را میپرسد. وقتی این "اشراف زاده ایتالیایی شیعه" متوجه میشود او ایرانی است به خاطر ارادتی که به ایرانی ها داشت وی را به قصر خود دعوت میکند.و اتاق خود را در اختیار وی میگذارد... دختر خود را برای همخوابگی با این ایتالیایی خوش تیپ و ثروتمند آماده میکند. اما هر چی صبر میکند... "لوکا" نزد او نمیآید. بعد از چند ساعت دنبال لوکا میگردد.👈 وقتی وارد اتاق "لوکا" میشود از تعجب خشک اش میزند!☀️ "لوکا" درحال خواندن نماز صبح بود و تصویر امام خمینی(ره) روی دیوار اتاقش جلوه میکرد …
❓"لوکا" که بود؟
🔴 "لوکا" از خانوادهای اشرافی و از دوستان "شهید مهدی ادواردو آنیلی" فرزند سوپر میلیاردر ایتالیایی و صاحب فیات و باشگاه فوتبال یوونتوس بود. پدر وی "مالک کارخانه بزرگ و قدیمی تولید مشروبات الکلی به نام مونتالچینو" Montalcino میباشد. کارخانهای که اینک به دست برادرش جلاسیو Gelasio Gaetani D’Aragona Lovatelli به همراه مراکز پورنو اداره میشود.
♦️ "لوکا" از زمان کودکی از دوستان "ادواردو آنیلی" بود. وی در سال ۱۹۸۸
به همراه "ادواردو آنیلی" به ایران آمد.
✅ یکی از دوستان "ادواردو" در جلسهای به مدت دو ساعت با "لوکا" در هتل آزادی صحبت میکند و این جلسه منجر به اسلام آوردن وی و پذیرش تشیع میشود، سپس به اتفاق هم به منزل آیتالله سید علی گلپایگانی واقع در یوسفآباد میروند و آنجا مراسم تشرف "لوکا" به تشیع برگزار میگردد.
☀️ "لوکا" در این سفر به همراه "ادواردو" به مناطق جنگی جنوب کشور سفر میکند…
✅ آقای قدیری ابیانه[سفیر آن زمان ایران در ایتالیا] روایت میکند:
"ادواردو" در آن سفر به من گفت که دوستش "لوکا" را تا مرز قبول اسلام آورده است، ولی نتوانسته او را مسلمان کند و درخواست کرد که با او صحبت کنم. در ملاقاتی در هتل آزادی تهران با او داشتم به این نتیجه رسیدم که او در کلیات اسلام مشکلی ندارد، اما عاملی باعث میشود که از پذیرش اسلام امتناع کند. با شناختی که از تبلیغات ایتالیا در مورد اسلام و حجاب و وضعیت زن در اسلام داشتم، متوجه شدم مشکل او فلسفه حجاب در اسلام است. لذا در این مورد با او صحبت کرده و فلسفه حجاب در اسلام.و قوانین در مورد "زن" را تشریح کردم. این مسئله برای "لوکا" که ازخانوادهای بود که از طریق پورنوگرافی و مشروبات الکلی به ثروت افسانهای دست یافته بود، بسیار جذاب بود و بلافاصله مسلمان و شیعه شد. اما قرار شد, اسلام آوردن خود را پنهان نماید
تا آسیبی به او نرسد...
🔴 اما سر انجام توسط همان باندی که "آنیلی" را به شهادت رساند به شهادت رسید.
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
❇️ آری ایناناند که به قافله حسین (ع) رسیدند قافلهای که از قرن ها قبل ندای یاری میطلبد
شادی روح پاکش صلوات...