eitaa logo
🇵🇸 . آماج .
26.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
977 ویدیو
331 فایل
. ﷽ - ‌ ______ * 🤍 رسانہ‌ي‌‌‌‌‌‌‌‌ فرهنگۍاجتماعۍِآماج‌‌ ؛ ‌‌. • وابسته به موسسهٔ رسانه‌‌ای ِ آدینه ، [ فارس ] - ‌‌ ‌‌• این‌‌جا را بِکاوید. _ ‌_ @AmajReply . . • حتماً رسانه‌‌ها رو نشر بدید، اما با حفظِ لوگو. ‌‌ آماج : نشانہ .
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ شستن رخت‌‌ها خیلۍ سخـت بود و واقعا دل و جرعت می‌خواست. من هم بھ‌این سختی عادت کرده بودم. دلم نمی‌خواستـ از آن‌جا بیرون بیایم.‌ ولی دایۍ عباس گفت : ــ الان خیاط‌خونه خیلی‌‌ نیاز بہ‌کمک داره ــ بعد‌ از کلۍ فکر کردن بهـ این نتیجه رسیدم کہ هر جا نیاز به کمک دارد نباید دریغ‌کرد. چون خیاطے هم بلد بودیم، با خالھ‌هایم رفتیم خیاط‌ خونھ‌ی‌ِ کربلا و‌ شدیم‌ خیاط رزمنده‌ها. کارمان چرخہ‌ی‌ زیبایی داشت‌؛ ما لباس می‌دوختیم، رزمنده‌ها استفاده می‌کردند و عده‌ای‌ دیگر در موقعیت‌ سخت، همان لباس‌ها را می‌شستند. لباس می‌دوختیم و به این فکر‌ می‌کردم کہ‌قرار استـ خون کدام جوان بریزد رویش و کدام مـادر گریه کند و خونش را بشوید. ء ــــــــــــــــــ ــ
ـــ ـ ـ روایتۍ از دستانِ خونی‌شده‍ در حوض‌خون، زنانِ‌رزمندھ‌ی بخشِ رختـ‌شویۍ در اندیمشک . ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[‌؛] رسیده‌ بودیم‌ اندیمشک؛ رخت‌شوی‌خانهٔ بیمارستان‌ شھید‌ کلانتری دیگر هر‌ روز می‌رفتم رخت‌شویی. سرمای استخوان‌ سوز اندیمشک‌ ماتم رختشویی را بیشتر کرده‌ بود. عملیات‌ها و حملھ‌های موشکے هم‌ تمامی نداشت. وقتی ملافه‌های‌ خونی را باز می‌کردیم و می‌ریختم توی حوض، رختـ‌شویی می‌شد‌ مثل‌ قتلگا‌ه‌‌ِ کربلا خون‌هاي‌لختہ و تکه‌تکه پوست‌ و‌ گوشت می‌افتاد کف‌ِرخت‌شویی‌ و خونابه از حوض سر ریز می‌کرد. بین‌ خودمان خانم‌‌های رخت‌شویی اسم آن‌جا را گذاشتہ‌بودیم، قتلگاه و خیمه‌گاه‌ یاران‌ خمینی. مادر مفقود‌‌الاثری پای تشت نشستھ بود. بادقت بہ‌لکه‌های‌ روی لباس صابون می‌زد و‌ توی‌دستش مي‌سابید انگار داشتـ لباس پسر خودش‌‌را می‌شست. کنارِ او مادر سہ شهید ساکت‌تر از همه وایتکس می‌ریخت و ملافه‌ها را می‌شست. از آن‌همه صبرش حیران بودم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌_ خورشید هر روز چشم‌هاۍ شرقی‌اش را بہ شوق دیدار تو باز می‌کند. و پرنده‌ٔ ماه هرشب بہ‌ذوق دیدارتو تا بام آسمان پرواز می‌کند. لب‌هاي ترکـ‌خوردهٔ زمین عطشناک جرعھ‌ای از زلال توست ــــ و زمـان ساعت کھنه‌اۍ اسـت کهـ آخـرین رمـق عقربه‌هاۍ خسته‌اش را براي رسیدن بہ‌لحظه‌ی ظهور به کار می‌برد. بنفشھ که داغ هجران دیده، در فراق تو زانوۍ غم در برگرفته و نرگس که کرشمھ چشـم از تو وام گرفته، درمانده دوری توست که ماتم گرفته و گلایل، گلیم گلایه‌اش را دروسعت صحرا گسترده. و ما شبانه‌روز خط کوفۍ افق را دوره می‌کنیم به این امید که روزی، گردِ گام‌‌های تو، نوید آمدنت را بر صفحه هستی ترسیم کند. ~ مکتوبِ چشم انتظارۍ ؛ بہ قلم سیدمهدی شجاعۍ ..
‌‌‌‌‌‌‌ ما در زمین کاری بھ جز انتظار نداریم . زندگے، مشغولیتـ پیش پاافتاده‌ای است کہ در فضای‌انتظار تو میگذرانیم و عمر جدولی‌ست که نشستہ بر نیمکتـ انتظار، خانہ‌های بطالتش را تا رسیدن ظهور پر می‌کنیم و تنها نگرانۍ ما این است کھ خانه‌های جدول عمرمـان سیاھ شود و چشم‌مان در انتظارِ آمدنت سپید گردد. ‌ــ ــــــــ ؛ 🍁 .
‌‌‌ کو سوسن و ُ کو نسترن ، کو سَرو و ُ یاس و ُ یاسمن ؟ کو سبزپوشان ِچمن کو ارغوان ، کو ارغوان ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا