آمال|amal
💫 💫💫 💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 #مرتضی #پارت_سوم نوجوانی با ای
💫
💫💫
💫💫💫
💫💫💫💫
💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
#مرتضی
#پارت_چهارم
نوجوانی
وقتی راه میرفت خیلی سروصدا میکرد.یکبار به خاطر همین کتک مفصلی خورد.
وقتی توی گرکان میخواستند دندان مرتضی را بکشند همه جمعه شدیم!
ده مفر دست و پاهایش را گرفته بودند و یکی از بزرگان روستا دندانش را کشید!
بعد که رهایش کردسم آمد سراغ ما و همه ده نفر را زد!
°°°
با بچه پولدارها میانه خوبی نداشت.خیلی با آن ها دعوا میکرد.
یادم هست که در محل ما همه بچه ها از ممد سیاه میترسیدند.خیلی زور میگفت.
ممد سیاه از ممد تُرکه میترسید.هرچه ممد تُرکه میگفت او هم گوش میکرد.امام ممد تُرکه از مرتضی میترسید!
یکبار میخواست جلوی ما پررو بازی در آورد که مرتضی رفت از خانه زنجیر آورد حسابی با زنجیر اورا زد.
برای همین حساب کار دست ممد سیاه هم آمد.ماهم که داداش مرتضی بودیم کلی برای خودمان حال میکردیم.دیگر باما کاری نداشتند.
°°°
آقای محمد حسنی میگفت:« ما در گرکان همسایه و از بچگی باهم بودیم.
خیلی مرتضی را دوست داشتم.بهترین خاطرات بچگی من با حضور او رقم خورد.
از صبح تا شب در محلی به نام«کنارده»مشغول بازی با بوه ها بودیم.
وقتی با بچه ها ی بالا ده....
ادامه دارد...
به روایت=برادر شهید مرتضی شکوری
کپی=با لینک کانالمون🙃
لینک کانالمون👇🏻🌹
https://eitaa.com/joinchat/1439432807Cba2016211f
- دیگه نمیخوام برم هنرستان
+ آخه برای چی؟
- معلمها بیحجابن!
انگار هیچی براشون مهم نیست
میخوام برم قم، حوزه.
#شهید_مصطفیردانیپور