eitaa logo
آمال|amal
362 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
31 فایل
زهرا صادق پور هستم🌱💚 اینجا منم و نقاشیام و بوکمارکام اینجا رو یه دختر دهه هشتادی کوچولو داره اداره میکنه تهران
مشاهده در ایتا
دانلود
راستی نیست تورا گنبد و پرچم، علمی نکند سائلی آمد حرمم بخشیدی 💚🙂
نام‌‌ این ماه ‌فقط ‌ یک رمضان بود ولی چون تو در آن آمدی شد رمضان‌الڪریم :))✨ 💚(:
راه‌سعادت‌در‌کلام‌امام‌حسن..🙂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زهرا پسر آورده قرص قمر آورده 👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
دوستان لطفاً این رو به احترام سردار دل ها به پروفایل میزاریم لطفا تا میتونید در بین دوستان انقلابی پخش کنید تا ظریف دستش بیاد ما بچه انقلابی ها به خون سردار عشق پایبندیم
امام خمینے فرمود: بکشید مارا ملت ما بیدار تر میشوند از حق نگذریم راست گفتن برید بگردید ببینید بعد کشته شدن حاج قاسم چند تا دخترو پسر طرفدار نظام شدن ببینید چندنفر فهمیدن مملکت داری چیه چند نفر طرفدار رهبری شدن جا داره ازشون تشکر کنم که انقدر به قدرت نظام ما افزودن
✍🏻...حرفِ‌قشنگ؛ میگفت:♥️↯ فڪرت‌كھ شد امـام زمان،، دلـت‌میشھ امـام زمانی عقلـت‌میشھ امام‌زمانے💝 تصمـیم‌هات‌میشھ امام زمانے تمام‌زندگیت میشھ امام‌زمانی رنگ آقارومیگیری كم‌کم... فقط اگه توی فكرت‌دائم امـام‌زمانـت‌باشه...👑 خودتودرگیرامام‌زمان‌کن‌رفیق!! تا فکر گناه هم طرفت نیاد؛،.🍃
💔🕊 ______________ -میگن‌چرا‌میخوای‌شهید‌شی؟! +میگم‌دیدید‌وقتی‌یه‌معلم‌رو‌دوست‌داری خودتو‌میکشی‌تو‌کلاسش‌نمره‌²⁰بگیری و‌لبخند‌رضایتش‌دلت‌رو‌آب‌کنه؟! منم‌دلم‌برا‌لبخند‌خدام‌تنگ‌شده(:" میخوام‌شاگرد‌اول‌کلاسش‌شم♥️🌿 🌹شهادت🌹
. ··|♥️|·· 😂 یادمہ از اولین دوره هاے راهیان نور ڪہ رفتہ بودم وقتے وارد هویزه شدیم قشنگے فضاش ما رو گرفت ... ڪسایـے ڪہ رفتن هویزه میدونن چے میگم ... 🙃 جلوے درش کفشاشو👞 میگیرن و واڪس میزنن ... از تونل سر بندها ڪہ عبور میڪنے میرسے بہ یہ حیاط ڪہ دو طرفش شهدا دفنن و چند تا درخت 🌴🌳رو مزار بعضے شهدا سایہ انداختہ و دلچسبے فضا رو دو چندان میڪنہ ... :) یادمہ وارد شدیم و راوے روایت گرے میڪرد . یڪے از بچہ ها ڪہ سابقہ دار بود اصرار ڪرد بچہ ها بریم سر قبر " شهید علے حاتمے " پرسیدیم چرا بین اینهمہ شهید به اونجا اصرار دارے ...⁉️ گفت بیاین ڪارتون نباشہ 🤔🤷🏻 رفتیم رو مزار شهید و مشغول فاتحہ و صحبت دیدیم چند تا خواهرا هم پشتمون سرپا وایسادن و منتظرن بیان همونجا و چون ما اونجا بودیم خجالت😰 میڪشیدن جلو بیان برام جاے تعجب بود خوب بقیہ شهیدا اطرافشون خالین برن برا اونا فاتحہ بخونن ... ڪہ این رفیقمون گفت آخہ این شهید مسئول ڪمیتہ ازدواجہ 👩‍❤️‍👨 هر ڪے با نیت بیاد سر خاڪش سریع ازدواج میڪنہ (پس بگو چرا خواهرا صف وایساده بودن 😂😂😂) ما هم از قصد هے ڪشش میدادیم و از روے مزار بلند نمیشدیم ... یهو راوے اومد بلند جلومون با صداے بلند و🗣😄 خنده گفت آقایون این شهید شوهر میده ها ... زن نمیده به ڪسے 😂 یهو همه اطرافیا و اون خواهراے پشت سرے خندیدن و ما هم آروم آروم تو افق محو شدیم ..🌅 😅 البتہ راویہ بہ شوخے میگفت ؛ خیلے بچه ها با نیت اومدن و ازدواج هم کردن 👰🏻🤵🏻 😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعرخوانی میثم مطیعی برای حاج قاسم پس از انتشار مصاحبه ظریف 🔹️ بزدل و کج‌فهم و سازشکار و بی‌غیرت زیاد 🔹️ کوفیان ما اهل ذلت نیستیم؛ عزت زیاد! 🔸حاج قاسم رفت اما امتحانی مانده است 🔸در تنور سینه‌ها آتش‌فشانی مانده است
••🚶‍♂ هروقت‌خواستید‌به‌نامحرم‌نگاه‌کنید....! این‌دوتا‌سوال‌را‌از‌خودتون‌بپرسید🙂🍂 انقدر‌بہ‌نامحرم‌نگاه‌کردیم‌چےبهمون‌ اضافه‌ شد؟! اگہ‌نگاه‌نمےکردیم‌چے‌کم‌مےشد‌ازَمون؟!
____🌱❣🌱___________ ۲ . . 🏝 . . - ا... جدی؟ چشه مگه؟ خودش هم خیلی دوست داشت سر دربیاورد از این روزهای مهدوی. روزهایی که لبانش می‌خندد و ته چشمانش یک حجم عظیم نگرانی موج می‌زند. - گفتم که حرف نزده... منم یکی دوبار که باهاش قرار داشتم و گفت بیا دم خونه مادرم، متوجه شدم اما همین‌قدر... - خب حالا شما چی شدی؟ هر طور که می‌چرخید، دوباره محمدحسین به همان سمت می‌چرخید که دلش نمی‌خواست. ذهنش طوفانی شده بود؛ از وقتی که شیرین پالس می‌فرستاد و رادار خودش هم فعال شده بود تا امروز پشت موتور، دو سال می‌شد که درگیر بود. اول‌ها کمتر و حالا داشت کم کم بیشتر می‌شد. خانه که رسیدند از سروصدا و کفش‌ها متوجه شد که هم خاله آمده است و هم خواهرها. خواهرها را می‌خواست و خاله را نمی‌دانست که باید بخواهد یا نباید... بایدها و نبایدها، مثل هست و نیست‌ها نیستند؛ هست و نیست‌ها اجباری زندگی هستند و تو یا اصلاً یا خیلی دخیل نیستی. شب هست و روز نیست. مرد هستی و زن نیستی. مصطفی هستی و محمدحسین نیستی. اه، کاش جای محمدحسین بود که این‌قدر بی‌خیال و راحت سرش را بالا گرفته و دارد زندگیش را جلو می‌برد. برای خودش باید و نباید مشخصی دارد، خودش را خودش اداره می‌کند. می‌داند که باید چه کاری انجام دهد و نباید چه کاری را انجام بدهد. باید برود و نباید بماند. بایدها را انجام دادن سخت است. باید کلی کلنجار بروی با دل و هوست.  دلت می‌گوید: نباید انجام بدهی.  هوست می‌گوید: برو بابا راحت باش. بایدها را چند نفر گوش داده‌اند که تو گوش بدهی. انجام هم ندهی ضرر نکردی. ببین این‌همه آدمی‌زاد، چند نفرشان بایدها را باید حساب کردند؟ دنبال خوشیت برو، نباید خوشی و لذتت خراب بشود. باید کیف عالم را بکنی. حالا هم باید شیرینی‌های مقابل چشم و در دسترست را مزه کنی. نباید به خودت سخت بگیری. نگاهش از روی شیرین ‌چرخید و در چشمان محمدحسین قفل شد؛ محمدحسین درکش می‌کند؟ دردش را می‌فهمد؟ ... دختران بهشتے http://eitaa.com/dukhtaranebeheshti/35103♡ دنبل‌پارت‌ها‌مونی‌ ؟!بزن‌رو‌لینک‌بالا↻
____🌱❣🌱___________ ۲ ┄┄┅┅┅❅بخش دو❅┅┅┅┄┄ . . 🏝 . . درد شیرین را هم کسی نمی‌فهمید. بی‌تابی‌های این روزها و بی‌خوابی این شب‌هایش را نمی‌توانست با کسی تقسیم کند. پانزده سالگی یک برزخ وحشتناک بود در چشم دیگران. کوچکی عقل و بزرگی قد را می‌فهمیدند و تشویش‌های ذهن و دل را نه! آن روزها شیرین، لذت‌بخش‌ترین لحظاتش را درد می‌کشید! هیچ‌کس نمی‌توانست این درد را از او بگیرد و نمی‌توانست هم درمانش کند. دردی که هم گریه‌اش می‌انداخت و هم تپش‌های قلبش را ملموس می‌کرد! قلبی که ضربانش با خط نگاه او تنظیم می‌شد و شیرین نگاه خیره‌اش را از روی مصطفی بر نمی‌داشت و وقتی بی‌توجهی او را می‌دید به هر کاری دست می‌زد تا به چشم بیاید! بلند می‌خندید، اظهارنظر می‌کرد، آرایش‌ها، پوشیدن‌ها... شیرین کلی با الی و فرناز در مدرسه حرف زده بود برای راه‌حل‌هایی که پسر خالۀ غدش را رام کند. نه پانزده سالگی خودش مهم بود و نه هفده سالگی او. رفت و آمدهای محمدحسین بهانۀ خوبی بود که مادر را راضی کند برای رفت و آمد. ساعت‌ها و هر بار مقابل آینه رنگ‌ها را تجربه کرده بود. با خودش هم‌صحبت شده بود، برای آینده‌شان تصمیم گرفته بود. دل به دلش داده بود، برای دلش کوتاه و بلند آمده بود، خیال بافته بود، بافته بود و سر آخر هم شده بود صورت آرایش کردۀ ملیح و تن پوش‌های تنگ و کوتاه، لباس آستین سه‌ربع که سفیدی ساعدش را... برنامۀ خاصی برای زندگیش نداشت؛ با دوستانش قرار می‌گذاشت، دو سه چهار ساعتی در پارک بودند. یکی‌دو تا از بچه‌ها با دوست‌پسرشان می‌آمدند و می‌گفتند و می‌خندیدند. خیلی سعی کرده بود مقابل پسرها خودش را محکم نگه دارد، بچه‌ها می‌دانستند که عاشق مصطفی است و به‌خاطر مصطفی حاضر نیست با پسری ارتباط عمیق بگیرد. ... دختران بهشتے http://eitaa.com/dukhtaranebeheshti/35103♡ دنبال‌پارت‌ها‌مونی‌ ؟!بزن‌رو‌لینک‌بالا↻
۲پارت از رمان رنج مقدس تقدیم تون💗 نظراتتون رو درمورد رمان بگیر🌸 https://harfeto.timefriend.net/16184915966634
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•○||📌🍷 • • ظریف‌توصوت‌منتشرشده‌میگه حاج‌قاسم‌برای‌اینکه‌به‌برجام‌ ضربه‌بزنه‌واردسوریه‌شد! . . یعنی‌این‌جماعت‌برای‌رسیدن‌به‌ اهداف‌کثیفشون حاضرن‌ازداعش‌هم‌حمایت‌کنن:| جناب‌ظریفِ‌ذلیل مطمئن‌باش‌به‌وقتش‌ ازهمون‌دست‌بریدھ‌حاج‌قاسم ↫ قاسم @Childrenofhajqasim1399
‏شهیدعلیرضاملازاده خواهرم نگذاربه‌اسم‌آزادی‌پوشش‌راازتوبگیرند !! منم‌میگم"خواهرم‌ نگذار‌به‌اسم‌وعده‌انتخاباتی‌ عزت‌راازتوبگیرند((:" @Childrenofhajqasim1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا