بسم الله الرحمن الرحیم ❤️
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
چالش یهموی
❤️ 🍁 ❤️ 🍁 ❤️ 🍁 ❤️ 🍁 ❤️ 🍁
آخرین رقم خط تلفن همراهت به اندازهی کافی صلوات بفرست
0: 10 صلوات
1=7 صلوات
2 : 11 صلوات
3=5 صلوات
4:14 صلوات
5=8 صلوات
6: 9 صلوات
12:7صلوات
8= 13 صلوات
9 :15 صلوات
❤️ 🍁 ❤️ 🍁 ❤️ 🍁 ❤️ 🍁 ❤️ 🍁
اینو پخش کنید تا در ثواب آن شریک باشید
یا علی
_________❣_________
#رمان_یادت_باشد
#پارت۳
نمیدانستم با مطرح شدن جواب منفی من چه اتفاقی خواهد افتاد در حال کلنجار رفتن با خودم بودم که همه داخل اتاق آمد زیر چشمی به چهره دلخور عمه نگاه کردم نمیتوانستم از جلوی چشم عمه فرار کنم با جدیت گفت: «ببین فرزانه! تو دختر برادرمی یه چیزی میگم یادت باشه نتو بهتر از همین پیدا می کنی حمید میتونم دختری بهتر از تو پیدا کنه الان میریم ولی خیلی زود برمی گردیم ما دست بردار نیستیم!».
وقتی دیدم عمه این هم ناراحت و دلخور شده جلو رفتم و بغلش کردم از یک طرف شرم و حیا باعث می شد نتوانم راحت حرف بزنم و از طرف دیگر نمیخواستم باعث اختلاف بین خانواده ها باشم
دوست نداشتم ناراحتی پیش بیاید گفتم: «عمه جون! قربونت برم چیزی نشده که این همه عجله برای چیه؟یک کم مهلت بدین من کنکورم رو بدم. اصلاً سری بعد خود حمید آقا هم بیاید باهم حرف بزنیم بعد با فراغ بال تصمیم بگیریم توی این هاگیر واگیر و درس و کنکور نمیشه کاری کر». خودم هم نمی دانستم که گفتم احساس میکردم با صحبت هایم را الکی دلخوش می کنم چاره ای نبود دوست نداشتم با ناراحتی از خانه مان برود.
تلاش من فایده نداشت وقتی عمه به خانه رسیده بود سر صحبت و گلایه را با ننه فیروزه باز کرده بود و با ناراحتی تمام به ننه گفته بود:«دیدی چی شد مادر؟برادرم دخترش را به من داد! دست رد به سینه ما زدند. سنگ روی یخ شدیم! معنی عمر برای حمید دنبال فرزانه بودم ولی الان میگن نه دل منو شکستن!.»
ننه فیروزه مادربزرگ مشترک من و حمید است که ننه صدایش می کنیم از آن مادربزرگ های مهربان و دوست داشتنی که همه به سرش قسم میخورند.
ننه همیشه موهای سفیدش را حنا می گذارد هر وقت دور هم جمع می شویم بقچه خاطرات و قصه هایش را باز میکند تا برای ما داستانهای قدیمی تعریف کند.قیافه ام به به ننه شباهت دارد.
به روایت همسر شهید سیاهکلی مرادی
ادامه دارد...
کپی❌
@Childrenofhajqasim1399
_____❣_________
#رمان_یادت_باشد
#پارت۴
بنده خدا در زندگی خیلی سختی کشیده سی ساله بود که پدر بزرگم به خاطر رعد و برق گرفتگی فوت شد ننه ماند و ۴ تا بچه قد و نیم قد عمه آمنه عمو محمد پدرم و عمو نقی بچه ها را با سختی و به تنهایی با هزار خون دل بزرگ کرد برای همین همه فامیل احترام خاصی برایش قائل هستند.
چند روزی از تعطیلات نوروز گذشته بود که ننه پیش ما آمد معمولاً هر وقت دلش برای ما تنگ میشد ۲ _۳ روزی مهمان ما شد از همان ساعت اول به هرزه آنهایی که می شد بحث حمید را پیش می کشید داخل پذیرایی روبه روی تلویزیون نشسته بودیم که نه گفت: «فرزانه!اون روزی که توجواب رد دادی،من حمید و دیدم.وقتی شنید توبهش جواب رد دادی،رنگش عوض شد!خیلی دوستت داره!». به شوخی گفتم: «ننه باورنکن،جوونای امروزی صبح عاشق میشن شب یادشون میره!»گفت:«دختر! من این موها رو تو آسیاب سفید نکردم.
میدونم حمید خاطرخواهته.توی خونه اسمت و میبریم لپش قرمز میشه.الآن که سعید نامزد کرده،حمید تنها مونده.ازخر شیطون پیاده شو. جواب بله و بده.حمید پسر خوبیه» از قدیم در خانه عمه همین حرف بود بحث ازدواج دوقلو های عمه که پیش می آمد،همه میگفتند: «باید برای سعید دنبال دخترخوب باشیم،وگرنه تکلیف حمید مشخصه؛دختر سرهنگ و میخواد.»
می خواستم بحث را عوض کنم گفتم:«باشه ننه، قبول! حالا بیا حرف خودمون رو بزنیم. یه قصه عزیز و نگار تعریف کن دلم برای قدیما که دور هم می نشستیم و قصه میگفتی تنگ ولی ننه بد پیله کرده بود. بعد از جواب منفی به خواستگاری،تنها کسی که دراین مورد حرف می زد ننه بود. بالاخره دوست داشت نوه هایش به هم برسند و این وصلت پا بگیرد. روزی نبود که از حمید پیش من حرف نزند
داخل حیاط خودم را مشغول کتاب کرده بودم که ننه صدایم کرد بعد هم از بالکن عکس حمید را نشانم داد و گفت: «فرزانه! میبینی چه پسر خوش قد و بالایی شده؟رنگ چشماشو ببین چقدر خوشگله! به نظرم شما خیلی به هم میاین.آرزومه عروسی شما دوتا رو ببینم» عکس نوه هایش را در کیف پولش گذاشته بود از حمید همان عکسی را داشت که قبل رفتن به کربلا برای پاسپورت انداخته بود
به روایت همسر شهید حمید سیاهکلی مرادی
ادامه دارد.....
کپی❌
@Childrenofhajqasim1399
《🌳🚛...》
چشمات رو ببند و تصور کن #رئیسی رئیس جمهوره.
و #سعید_محمد معاون اول
و #سعید_جلیلی وزیر خارجه
زاکانی وزیر کشور
لنکرانی بهداشت
عبدالملکی اقتصاد
دوستی وزیر صنعت
رستم قاسمی وزیر نفت
حاجیزاده وزیر دفاع
رسول قهرمانی دادگستری
واقعا تصور همچین دولتی هم دشمن شکنه
منبع←.کانال دختران بهشتی
..
📗| @Childrenofhajqasim1399 |
#پشتتریبون🎙
یهزمانیلازمبودبلدباشیکلاشینکفرو
بازوبستهکنی !!
اماالانلازمهبتونیتشخیصبدی
خبریکه
منتشرشدهتورسانههاراستهیاغلط ...(:
سوادرسانهای
نداشتهباشیمیعنیباخت !!
#بصیرتافزایی
『 @Childrenofhajqasim1399 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اوباما رفت
ترامپ رفت
نتانیاهو رفت
یمن داره عربستان رو به زانو در میاره
اما بشار اسد همچنان ایستاده
چون دستش تو دست ولی خدا بود
منبع←↓
@BisimchiMedia
~🕊
#تلنگر💥
گفتم از حسین چه میدانی؟!
گفت: کربلا و عاشورا و سر بریده و اسارت...
گفتم: از راهش چه؟!
گفت: راهش بماند برای اهلش، ماییم و ذکر جنونمان!
گفتمش: شمر هم اگر در صفین زخم عمیقتری میخورد شهید میشد و شاید الگوی ما قرار میگرفت، اما راهش گم گشت و مسیرش به کربلا رسید و دستانش به خون آلالله آغشته شد ...
-اگر راه را نشناسی، جنون تو را آخر کار، به امام کُشی وا میداری