آمال|amal
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃 #قسمت_بیستم زینب که به دنیاآمد،بابایم هنوز زنده بودو سایه ی سرداشتم.در همه
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃
#قسمت_بیست ویکم
چند سال بعداز تولدزینب،خدا یک پسربه من داد. بابای مهران اسمش را شهرام گذاشت.دخترها عاشق شهرام بودند.اوسفید وتپل بودو خواهرهایش لحظه ای او را زمین نمی گذاشتند.قبل از تولدشهرام،مابه خانه ای در ایستگاه6 فرح آباد،نزدیک مسجد فرح آباد(قدس) رفتیم؛یک خانه ی شرکتی در ایستگاه 6 ردیف 234که سه اتاق داشت.ما در آن خانه واقعاراحت بودیم.بچه هاپشت سرهم بودندوباهم بزرگ می شدند.من قبل از رسیدن به 30سالگی 7تابچه داشتم.چه عشقی میکردم وقتی بازی کردن و خوردن و خوابیدن و گریه ها و خنده های بچه هایم را می دیدم.خودم خواهر وبرادر نداشتم.وقتی می دیدم که 4تادخترهایم باهم عروسک بازی میکنند، لذت می بردم و به آنهاحسودیم می شد وحسرت می خوردم که تی کاش من هم خواهری داشتم.مادرم چرخ خیاطی دستی داشت.برای من و دخترهایم لباسهای راحتی خانه را می دوخت.برای 0ار تا دترم با یک رنگ، سردوزی می کرد.بعدهامهری که بزرگترین دخترم بودوسلیقه ی خوبی داشت،پارچه انتخاب می کردو به سلیقه ی او،مادربزرگش لباسهارا می دوخت.مادرم خیلی به ما می رسید.هرچند وقت یکبار به بازارلین احمدآبادمی رفت وزنبیل را پر از ماهی شوریده و می وه می کردوبه خانه ی ما می آمد.اولربختیاری بودو غیرت عجیبی داشت.دلش نمی آمدکه چیزی بخوردو برای مانیاورد.
بابای مهران ،پانزده روز یکباراز شرکت نفت حقوق میگرفت،حقوق را دست من می دادومن بایدبرای دوهفته دخل وخرج خانه را می چرخاندم.از همین خرجی به مهران ومهرداد پول توجیبی می دادم.می گفتم اینهاپسرند،توی کوچه و خیابان می روند،بایددر جیبشان پول باشدکه خدای ناکرده به راه بدی نروندو گول کسی را نخورند.گاهی پس از یک هفته خرجی تمام می شد و بایدجواب بابای مهران راهم می دادم.مادرم بین بچه ها بیشتربه مهران وزینب وابسته بود.به مهران که خیلی میرسید.زینب هم که مثل خودش عاشق دین و پیغمبر بود،کنارمادرم مینشست و قصه های قرآنی و امامی را با دقت گوش میکرد ولذت میبرد.مادرم خیلی قصه و داستان و حکایت بلد بود.هروقت مادرم به خانه ی ما می آمد،زینب دور و برش می چرخیدتا خوب حرف های اورا گوش کند.
بابای بچه ها از ساعت 5صبح از خانه بیرون میزدو 5بعداز ظهربرمی گشت.او در باغچه ی خانه ، گوجه و بامیه وسبزی می کاشت.زمستان وتابستان،سبزی خردن و خورشتی را از باغچه می چیدیم و استفاده می کردیم.حیاط خانه ما سیمانی بودو ماشبها در حیاط می خوابیدیم.تابعد ازبه دنیاآمدن شهرام، کولرنداشتیم.آبادان هم که تابستانهایش بالای چهل درجه بود.بعداز ظهرهاآب شط را توی حیاط باز می کردیم؛زیر در را هم می گرفتیم؛حیاط پر از آب می شد.این آب تا شب توی حیاط بود.با این روش ، زمین سبمانی حیاط خنک میشد.
خانه های شرکتی،دوشیرآب داشتند؛شیرآب شهری که برای خوردن وپخت وپز بود،و شیرآب شرکتی که برای شست وشوی حیاط و آبیاری باغچه و شمشادهابود.گاهی که شیرآب شط را باز می کردیم،هراه آب ،یک،یک عالمه گوش ماهی می آمد.دخترها هم ذوق می کردندو گوش ماهی هاراجمع می کردند.ظهرها هم هرکاری میکردم که بچه هابخوابند، خوابشان نمی بردو تا چشم من گرم می شد،می رفتند وتوی آب بازی می کردند.کار هر روزمان این بودکه حیاط سیمانی را پرآب می کردیم و شب قبل از خواب،زیر در حیاط را که گرفته بودیم بر می داشتیم و آب را بیرون می کردیم.اینطوری سیمانها خنک خنک خنک میشد وما میتوانستیم تا اندازه ای گرمای هوا راتحمل کنیم و حداقل زمین زیر پایمان خنک باشد.
شهرام چهارماهه بودکه بابای مهران بابای مهران رفت یک تلویزیون قرضی خرید.من به اش گفتم"مرد، مابیشتر از تلویزیون به کولر احتیاج داریم .تلویزیون که واجب نبود."بابای مهران هم رفت و یک کلر گازی کوچک قرضی آورد.هرچند در اثر خوابیدن زیر کولر گازی و هوای شرجی آبادان خودم بیماری آسم گرفتم، ولی بچه ها از شرگرما و شرجی تابستان راحت شدند.
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
#ادامه_دارد...
🌀مارا به دوستانتون معرفی کنید🌀
#داستان_کوتاه
#پندانه
🪴ماشین جلویی خیلی آهسته پیش میرفت و با اینکه مدام بوق میزدم، به من راه نمیداد....
داشتم خونسردیم را از دست میدادم که ناگهان چشمم به نوشته کوچکی روی شیشه عقبش افتاد:
🪴راننده ناشنواست، لطفا صبور باشید...
مشاهده این نوشته همه چیز را تغییر داد...
بلافاصله آرام گرفتم، سرعتم را کم کرده و چند دقیقه با تأخیر به خانه رسیدم اما مشکلی نبود....
🪴ناگهان با خودم زمزمه کردم:
آیا اگر آن نوشته پشت شیشه نبود، من صبوری به خرج میدادم؟
راستی چرا برای بردباری در برابر مردم به یک نوشته نیاز داریم!؟
🪴اگر مردم، نوشتههایی به پیشانی خود بچسبانند، با آنها صبورتر و مهربان خواهیم بود؟ نوشتههایی همچون:
"کارم را از دست دادهام"
"در حال مبارزه با سرطان هستم"
"در مراحل طلاق، گیر افتادهام"
"عزیزی را از دست دادهام"
"احساس بی ارزشی و حقارت میکنم"
"در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم"
“بعد از سالها درس خواندن، هنوز بیکارم”
“مریضی در خانه دارم”
و صدها نوشته دیگر شبیه اینها.....💔
همه درگیر مشکلاتی هستند که ما از آن چیزی نمیدانیم....
🪴بیائیم نوشتههای نامرئی همدیگر را خوب درک کرده و با مهربانی به یکدیگر احترام بگذاریم چون همه چیز را نمیشود فریاد زد ...
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
✅شغل تربیت فرزند، از همه شغلها بالاتر است.
✍امام خمینی:یک فرزند خوب شما اگر به جامعه تحویل بدهید، برای شما بهتر است از همه عالَم. اگر یک انسان شما تربیت کنید، برای شما به قدری شرافت دارد که من نمی توانم بیان کنم.
مربی انسانها زن است. سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجود زن است. زن با تربیت صحیح خودش انسان درست میکند؛ و با تربیت صحیح خودش کشور را آباد میکند. مبدأ همه سعادتها از دامن زن بلند میشود.
📚صحیفه امام جمعه ص۹۰
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
" دو روز دیگه بری خونه شوهر نمیگن مادرش هیچی یادش نداده ؟ "
جمله ی مادران ایرانی وقتی میخوان دخترشون قانع کنن تو خونه کار بکنه 😁
#بخند_مومن
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
هدایت شده از ᴍᴏʜᴇʙ ∫ مٌـحِـب
#منهای_پرسپولیس
فینال #والیبال قهرمانی آسیا
انتقام المپیک ژاپن، از ژاپن در ژاپن گرفته شد!😂😂😂😂😂
ژاپن 0️⃣ - ایران 3️⃣؛ ایران بار دیگر بر بام آسیا
🇯🇵 | 25 | 22 | 29
🇮🇷 | 27 | 25 | 31
ڪلدنیاشاینہلایڪهاشازهمہبیشترباشہ
اونوقتازاینڪهیڪڪشـورجھانسومۍ
هستیمگلہمیڪنہتواگہاینچیزاواستمهمبودبهجاۍاینڪهبرۍجلودوربینخودتوحیاتوحراجکنۍمیرفتۍپۍِڪسبعلمتابہقواۍڪشورمونتومنطقہورَندومجہانیهمڪمڪڪنی ..!
#خوشگلِباڪلاس🚶🏿♂!
#مدیر
@Childrenofhajqasim1399
هدایت شده از • انتصار •
چـشم من خیره به
عکس حرمت بنـد شده
بـٰا چه حالۍ بـنویسم
که دلم تـنگ شدھ...💔
هدایت شده از 🌱سایہ ے عشق🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی لاکچری!
#رهبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ݥڔآݦ ۏ ݥعږڣٺ ....
#ٻݦآݧد_ٻہ_یآڋڳاڔ...
#باافتخارایرانیم🇮🇷
#مدیر
#نشر_بدید
@Childrenofhajqasim1399
هدایت شده از 🇵🇸مثل زیـــنب🇵🇸
دلانہ✨
بہقولِحاجمہدیرسـولـے↯
چہ مکہ رفتہها کہ حاجی نیستنو،
چہ ڪربلا نرفتہها کہ ڪربلاییان
اربـٰاب دستمون بگیر تا ما هم
مثل خیلی از شہدایی کہ ڪربلا ندیدن
اما ڪربلایی شدن
ڪربلایی و عاشورایی بشیم!'
#دلانه
#کربوبلا
❌❌میدونید لف میدید مدیر و ادمین چقد ناراحت میشه:)
❌میدونید شاید اونا به سختی ممبر جمع کردن🙂❌
❌میدونید شاید اونا مادر پدرشون عصبانی بشن بخاطر اینکه تو گوشی میرن تا فعالیت کنن🙂❌
❌میدونید شاید بخاطر چنلشون شاید چشماشون ضعیف بشه🙂❌
❌میدونید شاید بخاطر چنل دستاش درد بگیره🙂❌
❌میدونید مدیره و ادمین وقتی چنل میزنن و میبینند داره ممبرا بالا میره ذوق میکنن🙂❌
❌میدونید مدیرا و ادمینا سعی میکنن همچی تموم بزارن واسه چنلشون🙂❌
سرتونو درد نمیارم🙂❣
درک کنید مدیر و ادمین هارو🙂
لطفا لفت ندید
آمال|amal
❌❌میدونید لف میدید مدیر و ادمین چقد ناراحت میشه:) ❌میدونید شاید اونا به سختی ممبر جمع کردن🙂❌ ❌میدو
دوستان میدمنید که چند روز دیگه مدارس شروع میشه😭😂
ما هم درگیر مدرسه و چیزهای دیگه ایم نمیتونیم خیلی فعالیت کنیم☹️
اما فعالیت میکنیم پس لطفا ترک نکنید🌸
آمال|amal
دوستان میدمنید که چند روز دیگه مدارس شروع میشه😭😂 ما هم درگیر مدرسه و چیزهای دیگه ایم نمیتونیم خیلی
چند روز دیگه سرکلاس مجازی😂👇🏻
معلم: دیگه کسی پیام نده
دانش آموزان :
چشم
چشم
چشم
چشم
چشم
چشم
چشم
معلم : گفتم حرف نباشه !
دانش آموزان :
ببخشید
ببخشید
ببخشید
ببخشید
ببخشید
ببخشید
ببخشید
معلم : ساکت !
دانش آموزان :
_
_
_
_
_
_
_
معلم : خب داشتم می گفتم ...
دانش آموزان :
استاد کجا بودین ؟
بفرمایید استاد ما حواسمون هست .
استاد چی میگفتین ؟
میشه دوباره از اول بگین استاد ما نفهمیدیم
استاد صداتون نمیاد
سلام استاد من تازه اینترنتم وصل شد ببخشید دیر اومدم😂😂
به تو از دور سلام.!💔
#روز_شمار_اربعین
#اللہمالرزقناحرم
@Childrenofhajqasim1399
آمال|amal
نترسوغمگیننباش،خداکنارته..(: #خدا #انگیزشی #مدیر @Childrenofhajqasim1399
شبتون منور به مهدی فاطمه (ع)!💖
'*🌿🙂📎*'
﮼آرامشبهکسانیواردمیشود
﮼کهدرسفرعشقهستند!..:)🌿
#برادرشھیدم🎈
#شھیدجھادمغنیہ🌿'
(@Childrenofhajqasim1399)
هدایت شده از گاندو
📲
✅ متلاشی شدن یک تیم تروریستی در آذربایجانغربی
🔸با اقدامات سربازان گمنام امام زمان (عج) یک تیم تروریستی شناسایی و در مسیر پیرانشهر به نقده متلاشی شد
🔹در این عملیات ۲ تروریست به هلاکت رسیده و تعدادی نیز دستگیر شدند.
#سربازان_گمنام
#گاندو
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
هدایت شده از گاندو
⚪️رنگ بندی کرونا قبل و بعد از محرم
برخلاف تصور ، شیوع کرونا بعد از عزاداری ها تشدید نشد!
از زاویه های مختلف میتوان این حقیقت را دید، از یک زاویه میتوان آن را عقلانیت مذهبی نامید
یک سوال؟ آنهایی که جامعه مذهبی را با تند ترین ادبیات سرزنش میکردند حاضرند در نگاه خود تجدید نظر کنند؟
✍آقای تحلیلگر
#امام_حسین
#اربعین
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo