هدایت شده از تبادلات پر جذب یا زینب
•﷽•
#اکبر_کاراته_وجورابش🧦😂
#پارت_1❤️💛
احمد احمد . احمد کاظم!
این صدایی بود که از داخل بیسیم می آمد.
مجید گوشی بیسیم را برداشت و گفت : کاظم به گوشم بفرمایید.
کسی از داخل بیسیم گفت:
پس چرا این بچههای سُکُلی نیامدهاند؟ اینجا وضع خرابه بچهها یه کمی گوگوری مگوری شدند.
مجید گفت: کجا بیاییم؟ بیاییم موقعیت عباس پور ؟ها؟
صدا دوباره از داخل بیسیم پاشید بیرون وسنگر فرماندهی را پر کرد و کسی گفت :اره جلدی بیایید! زود زود زود. حاجی چشم به راهه،راستی پس این انارچی کار میکنه ؟قرار بود الان اینجا باشه .نیستش!
مجید قاه قاه خندید و گفت:
چشم حالا با انار صحبت می کنم و میگم با شلغم بیایند !
راستی چغندر هم میخواهید یا فقط انار و شلغم را بیاورم .
صدا کسی از داخل گوشی ریخت بیرون و گفت : آره چغندر مقندر و همه را جمع کنید بیایید خلاصه همه تون با انار بیایید انار تنها به درد نمیخورد .حاجی منتظره!وبعد صدا قطع شد.
خلیلیان که داشت از خنده منفجر میشد خندید و گفت :امشب یه زبان جدید پیدا شده. حالا کی انار و کی لبو و کی شلغم!
مجید خواست بلند شود.سقف سنگر پایین بود. حواسش رفت به خنده ها و حرف های خلیلیان ،یادش رفت که سقف سنگر پایین است،یک دفعه.......
ادامش می خوای 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1000341635C44ea6717aa