eitaa logo
آمال|amal
311 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
31 فایل
زهرا صادق پور هستم🌱💚 اینجا منم و نقاشیام و بوکمارکام اینجا رو یه دختر دهه هشتادی کوچولو داره اداره میکنه تهران
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلي بي حال شده بود.یه نفر، عمامه علي رو بسته بود دور شکمش تا دست به عمامه اش زدم،دستم پر خون شد.عمامه سیاهش اصلانشون نمی داد؛اما فقط خون بود... چشمهای بیرمقش رو بازکرد،تانگاهش بهم افتاد... دستم رو پس زد.زبانش به سختی کار مي کرد... برو بگو یکي دیگه بیاد....بي توجه به حرفش دوباره دستم و جلوبردم که بازش کنم دوباره پسش‌ زد. قدرت حرف زدن نداشت...سرش داد زدم.... میذاری کارم و بکنم یا نه؟ مجروحی که کمي با فاصله از علی رو زمین خوابیده بود.سرش رو بلند کرد و گفت: خواهر، مراعات برادر ما رو بکن. روحانیه؛ شاید با شما معذبه...با عصبانیت بهش چشم غره رفتم... برادرتون غلط کرده! من زنشم، دردش اینجاست که نمیخواد من زخمش رو ببینم... 😢علی رو قردن اتاق عمل و من هزار نماز شب نذر موندنش کردم.مجروح هایي با وضع بهتر از اون،شهید شدن؛اماعلي با اولین هلی کوپتر انتقال مجروح،برگشت عقب...دلم بااون بود؛اما توي بیمارستان موندم.ازنظر من، همه اونها برایذیه پدرو مادر یاهمسر و فرزندشون بودن، یه علی بودن.... جبهه پر از علي بود.بیست و شش روز بعد از مجروحیت علي، بالاخره تونستم برگردم...دل تو دلم نبود.تو این مدت، تلفنی احوالش رو می پرسیدم؛ اماتماسها به سختی برقرار می شد.کیفیت صداي بد و کوتاه.... برگشتم....از بیمارستان مستقیم به بیمارستان.علي حالش خیلی بهتر شده بود؛اما خشم نگاه زینب رو نمي شد کنترل مرد😕. به شدت از نبودمن کنار پدرش ناراحت بود...فقط وقتي می خوای بابا رو سوراخ سوراخ کنی و روش تمرین کنی، میاي؛ اما وقتی باید ازش مراقب کني نیستي. خودش شده بود پرستار علي، نمي گذاشت حتي به علي نزدیک بشم... چند روز طول کشید تا باهام حرف بزنه...تازه اونم از این مدل جملات...همونم بوساطت علی بود. خیلي لجم گرفت...آخر رو به علي آوردم... تو چطور این بچه رو طلسم کردي؟من نگهش داشتم،تنهايي بزرگش کردم،ناله هاي بابا، باباش رو تحمل کردم! باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا مي کنه... و علي باز هم خندید🙄. اعتراض احمقانه اي بود وقتی خودم هم، طلسم اخلاق با محبت و آرامش علي شده بودم... نویسنده‍ـ : به نقل از همسر و فرزند شهید سیدعلی حسینی🌷 ❌کپی حرام @shakoori12