eitaa logo
آمال|amal
311 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
31 فایل
زهرا صادق پور هستم🌱💚 اینجا منم و نقاشیام و بوکمارکام اینجا رو یه دختر دهه هشتادی کوچولو داره اداره میکنه تهران
مشاهده در ایتا
دانلود
آمال|amal
#رمان_بدون_تو_هرگز #بخش_هجدهم صداش رو آورد پايين تر، هنوز مي خنديد...قسم خوردن که خوب نيست؛ ولي بخ
بدون_توهرگز علی پرید بین زیمن و آسمون گرفتش.محکم بغلش کرد... چیزی نشده زینب گلم. مردها راحت دردشون نمیاد... سعی می کرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت.محکم علی رو بغل کرده وبرای باباش گریه می کرد؛حتی نگذاشت بهش دست بزنم.اون لحظه تازه به خودم اومدم...اونقدر محو کار شده بودم که نفهمیدم هر دو دست علی....سوراخ سوراخ.... کبود . قلوه کن شده بود.😱🤦🏻‍♂تا روز خداحافظی،هنوز زینب باهام سرسنگین بود. تلاش های بی وقفه من و علی هم فایده نداشت. علی رفت و منم چند روز بعددنبالش تا جايی که می شد سعي کردم بهش نزدیک باشم.لیلي و مجنون شده بودیم ❤️اون لیلي من....منم مجنون اون....روزهای سخت توی بیمارستان صحرایی یکی پس از دیگری نی کذشت. مجروح پشت مجروح،کم خوابي و پرکاري،تازه حس اون روزهاي علي رو مي فهمیدم که نشسته خوابش مي برد. من گاهي به خاطر بچه ها برمي گشتم؛اما برای علی برگشتی نبود. اون مي موند و من باز دنبالش بو مي کشیدم کجاست!🙃❤️ تنها خوشحالیم این بودکه بین مجروح ها،علي رو نمی دیدم.هرشب با خودم مي گفتم خداروشکر! امروز هم علي من سالمه،همه اش نگران بودم بااون تن رنجور و داغون از شکنجه،مجروح هم بشه...بیش از یه سال از شروع جنگ مي گذشت. داشتم توي بيمارستان،پانسمان زخم ‌یه مجروح رو عوض مي کردم که یهو بنددلم پاره شد.حس کردم یکي داره جانم رو از بدنم بیرون مي کشه...زمان زیادي نگذشته بود که شروع کردن به مجروح آوردن،این وضع تاغروب ادامه داشتو من با همون شرایط به مجروح ها مي رسیدم.تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بیشتر مي شد. تو اون اوضاع یهو چشمم به علي افتاد! 😱😫یه گوشه روی زمین....تمام پیراهن و شلوارش غرق خون بود... باعجله رفتم سمتش خیلي بي حال شده بود. نویسنده‍:به نقل از همسر و فرزند شهید سیدعلی حسینی🌷 ❌کپی حرام @shakoori12