🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 #رمان_چادرگلدار_قسمت_سوم🌺 من از حرفهای ننه فاطمه و گریه هاش چیزی نمیفهمیدم چون همش هشت سالم بودو از امام حسین جز اینکه محرم بشه بریم هیئت نذری خوشمزه بخوریم یا بریم بشینیم پای تعزیه، شیرتعزیه را ببینیم ،با این که میدونستیم الکیه ازش بترسیم و... چیز دیگه ای نمیدونستیم. اما اون سال محرم اتفاق عجیبی افتاد روز هشتم محرم همسایمون عذرا خانم شربت نذری درست میکرد و تو هیئت پخش میکردصبح اومد خونمون نشست و یه چایی خوردو بعدش یه پلاستیک از زیر چادرش درآورد، و گفت:امسال شکر نتوستم بخرم برای نذری شکر کم دارم شما اگر میخواید تو نذری من شرکت کنید،بنده خدا یه حالت شرمندگی هم داشت،سرش را پایین انداخته بود. ننم رفت یه پلاستیک شکر از تو انباری آوردو داد به عذرا خانم و عذرا خانم رفت. چند دقیقه گذشت و صدای در حیاط می اومد و یکی محکم به در میزد؛ من سریع رفتم درو باز کردم عذرا خانم بود پلاستیک شکرهم تو دستش و داشت گریه میکرد، داد زدم:ننه بیا عذرا خانومه داره گریه میکنه؛ ننه اومد و عذرا خانوم را به خونه برد یه کم آب بهش دادیم تا حالش جا بیاد ، ننه فاطمه از سر وصدا که شناومدگفتاز اتاقش دراومدگفت: چی شده عذرا چرا اینقدر پریشونی؟ عذرا خانوم درحالی که هنوز گریه میکرد گفت:رفتم خونمون درو باز کردم دیدم روی سینی شکرکلی شکر ریختن،به خدا غیراز من کسی کلیدخونه را نداره و همه درا قفل بوده،کسی جز شماهم خبرنداشته شکر کم دارم،گفت یه علامت دست هم روی شکربود. اینو که گفت ننه فاطمه یا ابالفضلی گفت و از هوش رفت ننم براش آب قند بردوقتی حالش جا اومد گفت:عذرا حضرت ابالفضل برات شکر آورده،یه مقدار برای ماتبرک بیار. عذرا خانم زن باخدایی بود و هیچ وقت دروغ ازش نشنیده بودیم. عذرا خانوم قسممون داد که تا وقتی زندهست این ماجرا راجایی نگیم. برای من خیلی سوال بودکه حضرت ابالفضل مگه شهید نشده مگه تو کربلا نیست چه جوری شکر آورده ؟؟؟؟ رفتم سراغ ننه فاطمه.... 🚫❌کپی از رمان حرام می باشد❌ #ساخت_کانال مارا به دوستانتون معرفی کنید👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1439432807Cba2016211f 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺🌺