هدایت شده از آنچه باید بدانید✨
#شرایط_تبادل
¹.تبادل با کانال های سرنا و فاطی و پریسا و... نداریم❌
².تبادل ادمینی نداریم❌
³.تبادل ویو داریم:«
۲۰,۴۰,۵۰ویو
⁴.تبادل شبانه آمار بالای۱۰۰
⁵.تبادل در طول روز آمار بالای۵۰
⁶.تبادل ساعتی
۱,۳,۵ساعت
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
#تب_حمایتی.
برای کانال های زیر۱۰۰/۵۰ عضو.
✅لینک کانال و یک جمله رو به آیدی #ادمین_تبادل ارسال میکنید.
روز #جمعه به صورت لیست توی کانال قرار میگیره.
🚫برای #تب_حمایتی بنر قبول نمی کنیم.
⛔️برای تبادل خانم به پی وی مراجعه کنن بهتره.اما اگه آقا مراجعه کرد رعایت کنه🙄وگر نه ریپ
🌺آیدی برای تبادل:«
@Sohrabizadeh
📢📢📢📢📢📢
*غدیر اصل شیعه است.*
*تمام زجری* که مادرمون حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در ۹۵ روز کشیدند، برای این بود که *حقیقت غدیر* و *حقیقت "من کنت مولاه فهذا علی مولاه"* را به بشریت نشون بدهند.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به دستور خداوند، اعلام وصایت و جانشینی و ولایت حضرت علی علیه السلام را کردند و *زهرای مرضیه در رفتار نشون دادند* ❤️
*حتماهر کدوممون هر چند قدم می تونیم برای امیرالمومنین علی علیه السلام برداریم*
📢 *طوری که بتونیم غروب عید بزرگ غدیر بگیم*:👇
*آقا جااان من هر کاری از دستم بر می آمد ، انجام دادم*
#رمان_یادت_باشد
#پارت_بیست_هفتم
در ظاهر میگفت:« نظر فرزانه روی سیصد سکه است.ولی مشخص بود میل خودش چیز دیگری است.
چای را که بردم،حس کسی را داشتم که اولین بار است سینی چای را به دست می گیرد.
گویی تا به حال حمید را ندیده بودم.حمیدی که امروز به خانه ما آمده بود،متفاوت از پسرعمه ای بود که دفعات قبل دیده بودم.
او حالا دیگر تنها پسرعمه من نبود،قرار بود شریک زندگیم باشد.
چای را به همه تعارف کردم و کنار عمه نشستم.
عمه که خوشحالی از چهره اش نمایان بود،دستم را گرفت وگفت:«
ما از داداش اجازه گرفتیم ان شاءالله جمعه هفته بعد مراسم عقد کنان رو بگیریم.
فردا چه ساعتی وقتت خالیه برید حلقه بخرید؟
گفتم:«تاساعت چهار کلاس دارم،برسم خونه میشه چهارونیم.بعدش وقتم آزاده.
قرار شد حمید ساعت پنج خانه ما باشد که باهم برای خرید حلقه راهی بازار شویم.
فردای آن روز از هفت صبح کلاس داشتم؛هرکلاس هم یک دانشکده.
ساعت درس که تمام میشد،بدوبدو میرفتم که به کلاس بعدی برسم.
وقتی رسیدم خانه،ساعت چهار و نیم بود.
پدرم و فاطمه داخل حیاط بدمینتون بازی می کردند.از شدت خستگی نتوانستم کنارشان باشم.
لباس هایم را عوض کردم،جلوی تلویزیون نشستم و پاهایم را دراز کردم.کفش هایی که تازه خریده بودم پایم را میزد.احساس میکردم پاهایم تاول زده است.
تلیویزیون داشت سریال دونگی🎎را نشان میدادکه زنگ خانه را زدند.
حمید بود! درست....
به روایت همسر شهید حمید سیاهکلی مرادی
ادامهدارد...
کپی/اصکی❌
💝|•@Childrenofhajqasim1399
!-🌿 #ٺـبٰــاهیٰــاتـــ³¹³
بہمـٰاایرادمیگیرنڪہمـٰاآهنگغمگین
گوشمیدیمافسردھمیشیمامـٰاشمـٰا
نوحہوروضہگوشمیدیدافسردھنمیشید¿¡
درجواباینعزیزانبـٰایدگفت:
زمـٰانۍڪہشمـٰابـٰایہآهنگگریہمۍڪنید
گریہتونفقطبرا؎دنیـٰاوزمینۍهـٰاست
امـٰاگریہهـٰا؎روضہآسمونیھ...!
#آرامشبعدشخریدنیھ💛!
آمال|amal
#حرفِحساب🌱 منتظر نشین، زندگی زودتر از اونی که فکر کنی میگذره!💛
آنچه در فرزندان حاج قاسم گذشت...
۴ روز تا عید غدیر🌱
پست های امروز تقدیم به شهید ابراهیم همت 🥀
امیدواریم که از پست هامون خوشتون اومده باشه...🙂
ترک نکن بزار رو بی صدا😉
شبتون حیدری🌃✋🏽
یاعلی مدد👋🏽
@Childrenofhajqasim1399