eitaa logo
آمال|amal
354 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
31 فایل
زهرا صادق پور هستم🌱💚 اینجا منم و نقاشیام و بوکمارکام اینجا رو یه دختر دهه هشتادی کوچولو داره اداره میکنه تهران
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗣خانوووووووووم......شماره بدم؟ 🚗خانوم خوشگله برسونمت؟! 💁♂ ‌چن لحظه از وقتتو به ما میدی؟ ☝️اینها جملاتی بود کھ دخترڪ در طول مسیر خوابگاھ تا دانشگاھ میشنید!!!🚶‍♀ بیچارھ اصلا اهل این حرفها نبود… این قضیھ بھ شدٺ آزارش میداد 😔 تا جایۍ کھ چند بار تصمیم گرفٺ بۍ خیال درس و مدرڪ شود و بھ محل زندگیش بازگردد...🙁💔 روزۍ بھ امامزادھ‌ۍ نزدیڪ رفٺ…🌱 شاید میخواسٺ گلھ کند از وضعیٺ آن شهر لعنتۍ...!!! 🍁دخترڪ وارد حیاط امامزادھ شد خستھ… انگار فقط آمدھ بود کند… دردش گفتنۍ نبود…!!! رفٺ و از روۍ آویز چادرۍ برداشٺ و سر کرد‌‌‌ 🧕 وارد شد و کنار ضریح نشسٺ 🌸 زیر لب چیزی می گفت انگار!!!😔 خدایا کمکم کن…😭💔 چند ساعٺ بعد ، دختر ڪھ کنار خوابیدھ بود با صداۍ زنۍ بیدار شد… 👩💼خانوم! خانوم! پاشو سر راھ نشستۍ! مردم میخوان کنن!!! دخترڪ سراسیمھ بلند شد و یادش افتاد کھ باید قبل از ساعٺ 8 خود را بھ خوابگاھ برساند…😧 بھ سرعت از آنجا خارج شد… وارد شد…🚶‍♀ اما… اما انگار چیزۍ شدھ بود… دیگر کسۍ او را بد نگاھ نمیکرد..!👀 انگار محترم شدھ بود… تعقیبش نمیکرد!😯 احساس کرد… با خود گفت : مگھ میشھ انقد زود دعام شدھ باشھ!!!!🙄 فکر کرد شاید اشتباھ میکند!!! اما اینطور نبود! 🤔 یڪ لحظھ بھ خودش اومد… 🌸دید را سر جاش نذاشتھ…!🙃 ╔═❀•✦•❀══════╗ @Childrenofhajqasim1399 ╚══════❀•✦•❀═╝
سلام میشه از چنلمون حمایت کنین خواهش میکنم @doonyayehadoori
آمال|amal
سلام میشه از چنلمون حمایت کنین خواهش میکنم @doonyayehadoori
لیست حمایتی های امروز😁 تا ساعت۲۱ امشب میتونید لینک کانالتون رو که حمایتی هست بزارید توی ناشناس
🔴 یک معادله ریاضی زیبا شاید تا به‌حال این سؤال براتون پیش اومده كه جمعه روز فرده یا زوجه؟ جواب این پرسش اینه: جمعه نه فرده و نه زوجه بلكه تركیب فرد و زوجه یعنی روز "فر ج" اللهم عجل لولیک الفرج تعداد جمعه های یک سال 52 تاست. و تعداد روزهای یک سال 365 روز. 🔹 بنابراین تعداد روزهای غیر جمعه: 365-52=3️⃣1️⃣3⃣ چه پیام زیبایی دارد 👇👇👇 یعنی ای شیعه و ای منتظر ظـهور!! در روزهای کاری هفته باید کاری کنی که جزء این 3️⃣1️⃣3️⃣ نفر باشی و آنگاه در روز جمعه منتظر ظهور باشی 🌕 به امید ظهور یار
یادمه‌یه‌رفیق‌داشتم ؛ این‌رفیق‌ِمابه‌هیچ‌امامی‌اعتقادنداشت . همیشه‌هم‌غرمیزد‌که‌چرااینقدر‌واسه‌روضه‌ها خرج‌میشه‌‌وخلاصه‌ازاین‌صحبتا . .
محرمِ‌پارسال‌باخودم‌کشوندمش‌هیئت . . بهش‌گفتم:نمیدونم‌تویی‌که‌امامی‌روقبول‌نداری ؛ دردات‌روبه‌کی‌میگی..موقعی‌که‌یه‌اتفاقِ‌بد واست‌پیش‌میاد‌به‌کی‌توسل‌‌میکنی..(: باایناکاری‌ندارم‌اماامشب‌اینجاخودت‌روسبک‌کن(: مابهش‌میگیم‌<پدرِبنده‌های‌خدا♥️> دردوبغض‌یک‌سالمون‌رومیاریم‌داخلِ‌روضه‌اش .. اینجاخودمون‌روخالی‌‌میکنیم !
فرداصبحِ‌اون‌شب‌زنگ‌زدوگفت : امشب‌ساعت‌چند‌حاضرشیم‌بریم‌باهم؟! گفتم:مشکلت‌حل‌شد؟! گفت:آرھ..خوب‌پیش‌رفت ؛ منم‌که‌قول‌دادم اگرحل‌بشه‌تاعمردارم‌نوکریِ‌امام‌حسینِ‌تون‌روکنم !
رفیق‌ایناروگفتم‌که‌بدونی مایک‌امام‌حسین‌توزندگیمون‌داریم . . که‌تک‌تکِ‌دردامون‌رومیخره ؛ مرحمِ‌زخم‌هامونه، علمش‌سایه‌ی‌سرمونه✨'! همیشه‌به‌امام‌حسین‌غرزدیم‌وهی‌گفتیم : حرم،‌حرم،حرم . . . ولی‌تاحالا‌شدشکرکردیم‌واسه‌بودنش؟ واسه‌چایِ‌روضه‌هاش‌چی؟ واسه‌تک‌تکِ‌اشکایی‌که‌توروضه‌هاش‌حرمت‌دارن . .(:
آقایِ‌امام‌حسین ، شکرکه‌همراهمون‌بودی ؛ دردهاواشک‌هامون‌روخریدی ؛ سایه‌ی‌علمت‌روی‌سرمونه.. ازتهِ‌تهِ‌دلامون‌ممنونِ‌شماواهل‌بیت‌تونیم♥️'! خلاصه‌که‌تاعمرداریم‌نمیتونیم‌جبران‌کنیم . .
تاحالابه‌مُردَنتـون‌‌فڪرڪردین؟! چنـد‌دقیـقہ‌فڪر‌ڪنیم... خُـب‌‌چے‌داریـم؟! ؟؟ رفیـق‌هیچڪس‌نمیـدونہ‌۱۰دقیقہ‌بعـد زنده‌س‌یـا‌نھ‌! حالا‌ڪہ‌هستیم دیگھ‌دروغ‌نگیـم،دیگہ‌دل‌نشڪنیم... 💔:)
روزۍ‌کہ‌بیآیۍ... خوش‌ترین‌خبردرگوش‌جہآن‌خوآهدپیچـید ودگـرجـآۍبرآۍ‌غم‌نخوآهدمآند...!🖤
هدایت شده از تایم عصر''''محنا
من یه غلطی کردم لینک محنا استیکر رو گذاشتم توے کانال😐👊🏽! °•°حالا پی ویم داره میترکه🙄 فقط برای بار اخر لینکشو میزارم😅 برین حالشو ببرین💚🙂✋🏻! https://eitaa.com/joinchat/1032978552Ce1bbea2226 برای بار اخر😬👆🏼!
امام زمان علیه السلام : در حق یکدیگر استغفار کنید اگر طلب مغفرت و آمرزش برخى ازشما براى يكديگر نبود ، تمام اهل زمين هلاك می گشتند. 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
‍ 🍃عباس بابایی، نامش که به گوش آسمان می خورد، از ، بغض می کند. ابرها به یاد شجاعتش می بارند. ستاره ها به یاد پروازهای موفقش می درخشند و ماه به یاد ماه بودنش، حسادت می کند. زمین از تواضعش می گوید و بندگان روی زمین از . اما امثال من که کتاب زندگی اش را میخوانیم، جز کلمه چیزی به ذهنمان نمی آید. 🍃عباس برای ادامه تحصیل به سرزمین امریکا پا گذاشت اما سر بر خاک گذاشته و در هایش برای معبود دعا می کرد سربلند شود در آزمون خدمت به سرزمین . 🍃خلبان قصه در خدا اوج می گرفت و حواسش به بندگان زمینی بود. برای رضای خدا، خدمت کرد و فرشته نجات شد برای و محتاجان. 🍃سابقه ۳۰۰۰ ساعت پروازش نشان می دهد که خودش نفر اول بوده برای عملیات. نه کرد و نه پشت میز نشست. حتی از سفر مکه اش گذشت تا را برقرار کند. نگران خلیج فارس بود و کشتی هایی که از آن می گذرند. خطی از اش درس بزرگی است برای همه."به انقلاب خیلی " 🍃این روزها جای خالی ها به شدت حس می شود. آنان که خالصانه و کار کردند، و آرمان های انقلاب خط قرمزشان بود. راستی چقدر به انقلاب بدهکاریم؟کسی حواسش به خط قرمزها هست؟ 💔 ✍نویسنده : منتظر 🕊 به مناسبت سالروز شهادت شهید 📅 تاریخ تولد : ۱۴ آذر ۱۳۲۹ 📅 تاریخ شهادت : ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ 🥀 مزار شهید : گلزار شهدا قزوین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیدابراهیم‌رئیسی: ما گشت ارشاد خواهیم داشت برای مدیران👌🏾🔥 @Childrenofhajqasim1399
آمال|amal
🗣خانوووووووووم......شماره بدم؟ 🚗خانوم خوشگله برسونمت؟! 💁♂ #خوشگله ‌چن لحظه از وقتتو به ما میدی؟ ☝
آنچه در فرزندان حاج قاسم گذشت... امام زمان "عجـ" تو قلبته،مواظبش باش...😉 پست های امروز تقدیم به شهید عباس بابایی🥀 امیدواریم که از پست هامون خوشتون اومده باشه...🙂 ترک نکن بزار رو بی صدا😉 یاعلی مدد🌃✋🏽 @Childrenofhajqasim1399
تـاصـراطم‌اربعـین‌افتـدبه سمت‌ِکربلا!💔
🌸🌹بسم رب الزهرا🌹🌸
★......★: ‎‌‌‎‌•🦋✨• .پسراول‌گفت: مادر،اجازه‌هست‌‌برم‌جبہہ؟ گفت‌:بروعزیزم...✓ رفت‌و؛والفجـرمقدماتےشہیدشد': ⟦ •🧔🏻• پسردوم‌گفت: مادر،داداش‌ڪہ‌رفت‌من‌هم‌برم!؟ گفت‌:بروعزیزم...✓ رفت‌وعملیات‌خیبرشہید‌شد': ⟦ •🧔🏻• همسرش‌گفت‌: حاج‌خانوم‌بچہ‌هارفتند،ماهم‌بریم‌ تفنگ‌بچہ‌هاروےزمین‌نمونہ . . ✓ رفت‌وعملیات‌والفجر۸شہیدشد': ⟦ •🧔🏻• مادربہ‌خداگفت:☝️🏽 همہ‌دنیام‌روقبول‌ڪردے، خودم‌روهم‌قبول‌ڪن... رفت‌ودرحج‌🕋خونین‌شہید‌شد🥀 ⟦ (:'🧕 ‎‌‌ ‎‌╔═❀•✦•❀══════╗ @Childrenofhajqasim1399 ╚══════❀•✦•❀═╝
🌤🌱•• آقا بیا تا زندگۍمعنا بگیرد شاید دعاۍمادرت‌زهرابگیرد... آقابیا تابا ظھورچشم‌هایت این‌چشم‌هاۍماڪمۍتقوابگیرد... ♥️
شهادت یعنی... ڪوچه‌ ے خلوتے را میخواهم بی‌ انتها، براے رفتن بے واژه، براے سرودن و آسمانے براے پـرواز ڪردن عاشقانہ اوج گرفتن و رها شدن‌ شهداییم🌷
•|...|•🏴 تا ماه محرم جوری از چشات مواظبت کن که تو روضه با سوز دل اشک بریزی..! (:🚶‍♂ نزار گرد و غبار گناه جوری دور قلبتو بگیره که با روضه سنگین هم دلت نشکنه!! جوری باشی که حتی وقتی گفتن حسین علیه‌السلام‍♥️:) سیل اشک از چشات روون بشه.. ((:🌱
میدونے‌رفیق!؟‌ تا‌یہ‌اتفاقے‌افتادسریع‌نگو‌خدامنو‌فراموش‌‌ڪرده نگو‌دیگه‌عاشقم‌نیست... شاید‌وقتے‌پشت‌سرهم‌مشڪلات‌هست دلیلش‌اینه‌روحت‌میخواد‌متعالے‌بشہ شاید‌اگہ‌دلت‌بیقراره دلیلش‌اینہ‌خدا‌دلش‌برات‌تنگ‌شده شاید‌اگه‌یہ‌اتفاقےنمیوفتہ . . . ! دلیلش‌اینه‌حڪمتے‌داره‌ پس‌صبر‌کن🖐🏼'!
با‌خدا‌رابطہ‌عاشقانہ‌داشتہ‌باش..ジ تمام‌مشڪلاٺ‌مردم‌بخاطر‌دور؎ از‌خداست...🥀 مطیع‌‌محض‌خدا‌باش" او‌از‌سود‌و‌زیان‌تو‌خبر‌داره‌‌پس‌هر‌چے‌ گفت‌قبول‌‌ڪن‌،چون‌خیرو‌صلاحٺ همینہ.. خدا..خدا..خدا همہ‌چیز‌دسٺ‌خداسٺ••♥️
💚الّلهُــــمَّ عجِّـــلْ لِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــرـجْ💚 ”چادر به سرڪردم اما... فہمیدم ڪہ فقط مشڪےعشق خود به تنہایی حیا نمےآورد حجاب نمےآورد بلڪہ چادر را من در❤️زینب یافتم درمصاعب❤️حضرت فاطمہ یافتم درخدایافتم😇. بلڪہ این مشڪےعشق روسری رنگ رنگ براۍ پوشاندن موها نمیخواهد ، دل میخواهد“❤️
تـاصـراطم‌اربعـین‌افتـدبه سمت‌ِکربلا!💔
از طرف‌خدا: حواسم‌بهت‌هست💜🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک جوری اوضاع راباحرف هاورفتارش جمع وجورمیکرد. باپدرومادرم سرساعت چهاربه محضررسیدیم؛خیابان فلسطین،محضرخانه ی 125،روبه روی مسجدمحمدرسول ا...صلی ا...علیه وآله.بعدازنیم ساعت پدرومادرحمیدوسعیدآقارسیدند. باآنهااحوال پرسی کردم ونگاهم به دربودکه حمیدهم بیاید،ولی خبری ازاونشد.خشکم زده بود.این همه آدم آمده بودیم،ولی اصل کار،آقای دامادنیامده بود! جویاکه شدم دیدم بله،داستان سری قبل بازتکرارشده است!آقاوسط راه متوجه شده شناسنامه همراهش نیست!تاحمیدبرسدساعت ازپنج هم گذشته بود. چون پدرمن نظامی بود،روی وقت حساس بود. ساعت چهارباساعت چهاروپنج دقیقه برایش فرق داشت.ماهم به همین شکل بزرگ شده بودیم.ازاین دیرآمدن ناراحت شده بودم.کاردمیزدی خونم درنمی آمد. حمیدباپدرومادرش یک طرف اتاق نشسته بودند،من هم باپدرومادرم دقیقاروبه روی آن ها بودیم.عاقدگفت چون به موقع نرسیدیم وبقیه ازقبل نوبت گرفته اند،بایدصبرکنیم تاکارهمه انجام بشودونفرآخرعقدمارابخواند. عروسهاودامادها یکی یکی می آمدندوبرای خطبه عقدداخل میرفتند؛ماهم شده بودیم تماشاچی! حمیدوقتی دیدناراحت هستم، پیام داد:"دارلینگ من!ناراحت نباش.حتماحکمتیه که من شناسنامه رودوبارجاگذاشتم."وقتهایی که میدانست ناراحتم،به من میگفت"دارلینگ"؛به زبان انگلیسی یعنی"همسرعزیزمن" .آن موقع هاکه وقت خالی داشت کلاس زبان میرفت.خیلی دوست داشت زبان انگلیسی رایادبگیرد،.میگفت برای بچه شیعه لازم است.یک روزی به دردمان میخورد.گاه وبیگاه ازاین کلمات استفاده میکرد. پیام راخواندم،ولی جواب ندادم.واقعاناراحت شده بودم.دوباره صدای پیامک گوشی من بلندشد.وقتی نگاه کردم دیدم این باربرایم جوک فرستاده بود!نتوانستم جلوی خنده ام رابگیرم. حمیدتاخنده ی من رادیدلبخندزد.همین طوری خیلی راحت ازدل هم درمی آوردیم.اگرهم بحثی یاناراحتی ای پیش می آمد،ساده میگذشتیم؛خیلی ساده! حمیدکت قهوه ای روشن باشلوارقهوه ای تیره ولباسی که خریده بودیم راپوشیده بود.پرسیدم:"پیراهن اندازه شد؟خوب بود؟ "عمه تااین سوال من راشنیدبه حمیدنگاهی کردوخندید.مادرم پرسید:"آبجی میخندی؟چیزی شده؟"عمه گفت:"حمیدکه خونه رسید،بهش گفتم پیراهنت رواتوکردم،آماده است.بپوش تادیرنشده بریم سمت محضر.زیربارنرفت. گفت همین پیراهنی که تازه خریدیم رومیخوام بپوشم.هرچی گفتم این پیراهن اتوشده،آماده است به خرجش نرفت.کلی هم وقت گذاشتیم این پیراهن رواتوکردیم!"خیلی خوشحال شدم که سلیقه من تااین اندازه برای حمیدمهم است. هفت عروس ودامادقبل ماعقدشان خوانده شد. محضرزیبایی بودباپرده های کرم قهوه ای که دوطرف عروس ودامادصندلی چیده شده بود.بالای سرسفره ی عقدهم حجله ای باپارچه های نباتی رنگ درست شده بود. نوبت ماکه شد،داخل رفتیم وکنارسفره ی عقدنشستیم.عاقدپرسید:"عروس خانم مهریه رومیبخشندکه صیغه ی موقت روفسخ کنیم؟ "هرهفت عروسی که قبل ازماداخل رفته بودندمهریه عقدموقت رابخشیده بودند.به حمیدنگاه کردم،گفتم:"نه،من نمیبخشم!" نگاه همه باتعجب به سمت من برگشت.ماتشان برده بود .پدرم پرسید:"دخترم،مهریه رومیگیری؟"رک وراست گفتم:"بله،میگیرم"حمیدخندیدوگفت:"چشم، مهریه رومیدم.همین الان هم حاضرم نقداپرداخت کنم." عاقدلبخندی زدوگفت:"پس مهریه طلب عروس خانوم،حتمابایدآقاداماداین مهریه روپرداخت کنه."بعدازفسخ صیغه،مقدمات راخواند. میخواستم قرآن رابااستخاره بازکنم،ولی حمیدپیشنهاددادسوره یاسین رابیاورم. لحظه ای که خطبه خوانده میشد،گفت:"فرزانه!دعاکن.ازخدابخواه دعایی که من دارم مستجاب بشه."نگاهی به چهره ی حمیدانداختم.نمیدانستم دعایش چیست. دوست داشتم بدانم درچنین لحظه ای به چه دعایی فکرمیکند.ازته دل خواستم هرچیزی که ازخداخواسته،اگربه صلاح وخیراست همان طوربشود. حاج آقاسه باراجازه خواست که وکیل عقدماباشد.گل راچیدم،گلاب راآوردم وبعدگفتم:"اعوذبالله من الشیطان الرجیم،بسم ا...الرحمن الرحیم.بااجازه ی امام زمان عجل ا...تعالی فرجه الشریف وپدرومادرم وبزرگترها،بله."حمیدهم دقیقاهمین جمله راگفت.عاقدخیلی خوشش آمده بود. گفت:"خیلیهااومدن اینجاعقدکردن،ولی نه بسم ا...گفتن،نه ازامام زمان عجل ا...تعالی فرجه الشریف اجازه گرفتن." این بارهم تابله راگفتم،اذان مغرب شد.حمیدخندید.دست من راگرفت وگفت:"دیدی حکمت داشته.قسمت این بوده توبله هابه من روموقع اذان بگی. به روایت همسر شهید حمید سیاهکلی مرادی ادامه دارد... کپی/اصکی❌ 💝|•eitaa.com/Childrenofhajqasim1399