آمال|amal
تا به حال دقت کردی رفیق
بند های دست 14 تاس و به تعداد چهارده معصوم است
تعداد انگشت یک دست 5 تاس که دو تا معنی میدهد به تعداد پنج تن از آل عبا (حضرت محمد ، حضرت علی ، حضرت فاطمه ، امام حسن ، امام حسین )
و یه معنی که خیلی مهمه که خیلی ها نمیدونن『الله』
خدایـا مـا رو ببخش که هر گـناهی اومــد با دستـمـان کردیـم
→@Childrenofhajqasim1399←
#چادرانہ
مرحبا بہ اون دخٺرے ڪہ...
ٺو خیابوݩ،
وقٺی دوسہ ٺا پسر شر و لاٺ میبینہ بہ جاے ناز و عشوه،
چادرشو محڪم ٺر میگیره و غرورش میزنہ بیروݩ و اخماش میره ټوهم!
مرحبا!!!...🍃👏🏻
#حجاب
@Childrenofhajqasim1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😔 آمدهام، آمدم ای شاه پناهم بده
🏴 السلام علیک یا علیابن موسیالرضا
@Childrenofhajqasim1399
آمال|amal
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🌱 #قسمت_سی_سوم بچه هایم از درس و مشق عقب ماندند.میناو مهری شب وروز گریه می کر
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🌱
#قسمت_سی_سوم
همه باهم تصمیم گرفتیم که به آبادان برگردیم.اما راه آبادان بسته شده بود.قسمتی از جاده ی آبادان وماهشهردست عراقی هابود.از راه زمینی نمیشدبه آبادان رفت.دو راه برای رفتن به آبادان بود؛یااز طریق شط وبا لنج،یا ازهوا با هلیکوپتر،وسایلمان را جمع کردیم.هرکدام یک چیزی در دستمان بود.فرش و رختخواب و چرخ خیاطی و فریمزو بخاری و...یک مینی بوس پیدا کردیم.راننده ی مینی بوس همراه با زن وبچه اش بود.داستان ما را فهمید و ما را به ماهشررساند.در ماهشهر ستادی بودکه به آن ستاد اعزام می گفتند.ستاد اعزام به کسانی که می خواستندبه آبادان بروند،برگ ورود یا به قول خودشان برگ عبور میداد.من به آنجا رفتم و ماجرای مشکلات خانواده ام را گفتم.مسئول ستاداعزام گفت"خانم،آبادان امنیت ندارد.فقط نیروهای نظامی درآبادان هستند.همه ی مردم شهرفرار کرده اندو خانواده ای آنجا زندگی نمی کند."
ستاداعزام خیلی شلوغ بود.مرتب عده ای می رفتندو عده ای می آمدند.من به مسئول ستادگفتم" یا به من در ماهشهریک خانه برای زندگی بدهیدیا به من و خانواده ام نامه بدخیدکه به خانه ی خودم در شهرم برگردم." مسئول ستادکه هیچ امکاناتی نداشت قبول کرد و به من نامه ی عبور داد.دیگر به هیچ عنوان حاضر به برگشت به رامهرمز نبودیم.مینا نذر کرده بودکه اگر به آبادان برسیم،زمین آبادان را ببوسدو هفت بار دور خانه بچرخد.انگار نه انگار که می خواستیم داخل جهنم برویم.آبادان و خانه ی سه اتاق ی شرکتی،بهشت ما بود؛ حتی اگر آتش و گلوله روی آن می بارید؛بهشتی که همه ی ما آرزوی دیدنش را داشتیم.
با اسباب و اثاثیه ی مختصرمان به بندر امام خمینی رفتیم تا سوار لنج بشویم.بابای مهران که در ماهشهر بود، از رفتن ما به آبادان باخبرشد.خودش را به بندر امام رساندتا جلوی ما را بگیرد.اما نه او، که هیچ کس نمی توانست جلوی ما را بگیرد.تعداد زیادی از رزمنده هامنتظر سوار شدن به لنج بودندتعدادی از مردهای آبادانی هم که که در دستشان گونی و طناب و کارتن بود.می خواستند به شهر برگردندو اثاثیه ی خانه شان را خارج کنند.برخلاف آنهاما باچرخ خیاطی و فرش و رختخواب و ظرف و ظروف در حال برگشتن به آبادان بودیم.آنها به حالت تمسخر به ما نگاه می کردند.یکی از آنها به مسخره گفت" شما اثاثیه تان را به من بدهید،من کلید خانه ام را به شما می دهم برویدآبادان اثاثیه ی ما را بردارید"
بابای مهران از خجالت مردم سرخ شده بود.اوبا عصبانیت اسباب و اثاثیه را از ما گرفت و به خانه ی خواهرش در ماهشهر برد.ما شش تا زن، با شهرام که تنها مرد کوچک ما زنها بود و آن زمان کلاس سوم ابتدایی بود، سوار لنج شدیم.همه ی مسافرهای لنج ، مرد بودند. علی روشنی پسرهمسایه مان در آبادان ، همسفر ما بود.وقتی او را می دیدیم دلمان گرم می شد که لااقل یک مرد آشنا در لنج داریم.اویل بهمن 59بود و ابر سیاهی آسمان را پر کرده بود.از شدت سرمابه هم چسبیده بودیم.اولین بار بود که سوار لنج شده بودیم و می خواستیم یک مسیر طولانی را روی آن باشیم؛ آن هم با تعداد زیادی مرد غریبه که نمی شناختیم.توی دلم آشوبی بود، اما به رو نمی آوردم. بابای مهران هم قهر کرده بود و رفته بود.اگر خدای ناکرده اتفاقی برای ما می افتاد، مقصر من می شدم.
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
#ادامه_دارد...
🌀ما را به دوستانتون معرفی کنید🌀
آمال|amal
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🌱 #قسمت_سی_سوم همه باهم تصمیم گرفتیم که به آبادان برگردیم.اما راه آبادان بسته
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🌱
#قسمت_سی_چهارم
چهار تا دخترها چادر سرشان بودو بین من و مادرم نشسته بودند.شهرام هم با شادی شیطنت می کرد وبین مسافرها می دوید.آنها هم سربه سرش می گذاشتند.شهرام ، هم قشنگ و هم خوش سر و زبان بود.او هنور بچه بود و مثل دخترها غصه نمی خورد. چندین ساعت در سوز وسرما روی آب بودیم تا بالاخره بعد از سه ماه آوارگی به شهرمان رسیدیم.
در روستای چوئبده از لنج پیاده شدیم.دخترها روی زمین سجده کردند وخاک آبادان را بوسیدند. در ظاهر سه ماه از آبادان دور بودیم، ولی در این مدت برای مامثل چند سال گذشته بود.ظاهر آبادان عوض شده بود.خیلی از خانه ها خراب شده بود. در محله ها خبری از مردم و خانواده ها نبود.از آبادان شلوغ و شاد وپر رفت و آمدقبل از جنگ، هیچ خبری نبود.آبادان مثل شهر ارواح شده بود. تنهاصدایی که همه جا می شنیدیم صدای خمپاره بود. ما سوار یک ریو ارتشی شدیم و به سمت خانه مان رفتیم.البته ماخبر نداشتیم که مهران خانه ی ما را پایگاه بچه های مسجد کرده است. او هم از برگشت ما به شهر خبر نداشت.
وقتی به خانه رسیدیم، متوجه شدیم که تعداد زیادی از رزمنده ها در خانه ی ما هستند. درخانه باز بود. شهرام داخل خانه رفت. مهران از دیدن شهرام و من و مادرم و دخترها که بیرون خانه ایستاده بودیم،مات و متحیر شده بود. باور نمی کردکه بعد از آن همه دعوا با دخترها و کشیدن اسباب به رامهرمز، ما برگشته ایم. بیچاره مهران انگار دنیا روی سرش خراب شد.وقتی قیافه ی غمزده و لاعر تک تک ما را دید، فهمیدکه مااز سر ناچاری مجبوربه برگشت شده اسن.به رگ غیرت مهران برخوردکه مادر و خواهرهایش این همه زجر کشیده اند.ما بیرون خانه توی کوچه نشستیم تا هنه ی بسیجی هااز خانه خارج شدند و به مسجد رفتند. از رفتن زرمنده ها خیلی ناراحت شدیم.آنها خیلی از ما خجالت کشیدند.تمام فرش ها واکسی شده بود و رختخوابهاکثیف شده بود.معلوم بود که گروه گروه به خانه می آمدندو بعد از استراحت می رفتند.از دور که نگاهشان می کردم، برای همه ی آنها دعا کردم و خدا را شکر کردم که خانه و زندگی ما هم در خدمت جنگ بود.خدا می دانست که ماجای دیگر نداشتیم و مجبور بودیم به آن خانه برگردیم، و گرنه راضی به رفتن رزمنده هانمی شدیم.
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی #ادامه_دارد...
🌀ما را به دوستانتون معرفی کنید🌀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپو ببینید تا دلتون امام رضایی بشه🖤
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
به مناسبت😭 شب شهادت امام رضا علیه السّلام😭 یک شگفتانه براتون دارم👌🥺🌷👇🏻
شما میتونید با زدن لینکهای زیر به صورت زنده به قسمتهای مختلف 💚آستان مقدس حضرت رضا علیه السلام💚 وصل بشید و دسته جمعی برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عج ریشه کن شدن بیماری کرونا و حاجتروای همه مردم وسلامتی همه بیماران وسلامتی دوستان عزیزمون دعا کنید🤲🌷
ان شاءالله همیشه تندرست و سلامت باشید 🤲
🎥 پخش زنده از تمام نقاط حرم مطهر امام رضا علیه السلام 🌷
گنبد و بارگاه 🕌
b2n.ir/716010?eitaafly
❤️ ضریح مطهر🕌
b2n.ir/780435?eitaafly
❤️ صحن انقلاب🕌
b2n.ir/840352?eitaafly
❤️ صحن جامع رضوی🕌
b2n.ir/941603?eitaafly
❤️ صحن آزادی🕌
b2n.ir/024062?eitaafly
❤️ صحن گوهرشاد🕌
b2n.ir/460076?eitaafly
🌼اللهم عجِّلِ لولیکَ الفرج🌼
🌿التماس دعا🌿
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
آمال|amal
حسن روحانی درپیامی به کشتیگیران ایرانی تبریک گفت ✍ خداروشکر که قبلش برای کشتی گیران آرزوی موفقیت ن
شبتون منور به ضریح آقا امام رضا(ع)🦋