اگه قاطیبشی؛
رفیقبشی،دوستبشی،
با امامزمان خودمونی بشی؛
بیریشه پیشهبشی،
بیخورده شیشهبشی،
پشتِ رودخونهی چهکنم چهکنمِزندگی؛
رشتهیِ دلت دستِ آقا باشه،
آقا خودش عبورت میده❤️
#حاجحسینیکتا 🌱
#سرباز_سید_علی
عشاق الحسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری 📲
.گفٺدخٺروچھبھشھادٺ...💔
نهایت نهایتش ... چمران بزرگ میکنیم (:
#شهیدانـه #دخترانـه
#سرباز_سید_علی
عشاق الحسین
هرکہ دنیا را #جدی گرفت
ولے
#رضایخدا را شرط
عملش نکرد،
یک لحظه آرام نگرفت ...!
#رضاےخدا
#درکارفرهنگیمَنمَنکردننداریم(:!
#سرباز_سید_علی
عشاق الحسین
#ٺلنگرانہ⚠️
ٺذڪرمھم :
مےدونسٺیدکہامامزمان(؏ـج)بہتماممحتواےگوشےمادسترسےدارند؟🤔
وازجزئیاٺآنآگاههسٺند؟
اگرمطلببدےدارےکهحضرٺراناراحتمیکنہ💔
،همینالانپاکشکن🚶♀... !🙃🌿
#سرباز_سید_علی
🍁🌾🌻🍂
🌾🌻🍂
🌻🍂
🍂
دلنوشته
🔴 تلنگر
استاد دفتر را روی میز گذاشت...📖
+سعیدی.... حاضر🙋🏻♂
+محمدی...حاضر🙋🏻♂
+فرامرزی...حاضر🙋🏻♂
+مجاهد...حاضر🙋🏻♂
+حسینی...!!!
+حسینی...!!!🤨
_استاد امروز هم غایبه...
استاد نگاهی کرد...👀
_چهار روز هستش که حسینی نیومده...🤨
ازش خبر ندارین!؟🧐
بچه ها همگی سکوت کردند...🤐
استاد ناراحت شد...😔
سرخی گونه اش تا پیشانیش کشیده شد...😡
ناگهان فریاد زد...🤬
خجالت نمیکشید که چهار روز...
چهار روز...
از رفیقتون بی خبرین!؟😤
نگرانش نشدین!؟🤔😕
چهار روز بی خبر!!!؟
به شما هم میگن دوست!!!؟😏
رفیق...!؟😒
صد رحمت به دشمن...🤭
چشمهایمانبه زمین دوختهشد...
توان بالا آمدن نداشت...
شرم و خجالت میسوزاندمان...
اما واقعا... از حسینی چه خبر⁉️
محمد چهار روز نیامده!!!
نگران شدیم... واقعا نگران...😰
استاد سکوت کرده بود...
کتاب را ورق میزد...📖
زیر لب چه میگفت...خدا میداند!
کار او به من هم سرایت کرد...🔗
الکی کتاب را ورق میزدم...📖
آشوبی در دل...
نگرانی موج میزد...
واقعا محمد کجاست⁉️
چه شده⁉️
چهار روز...‼️
چقدر بی فکرم...🤦🏻♂🤦🏻♀
لحظه ها به سکوت گذشت...
با صدای استاد شکست...
حسین ... امروز نوبت کنفرانس تو هست!
منتظریم...
فیشهای خلاصه کنفرانسم را برداشتم...
بلند شدم...
پای تخته رفتم...👨🏻🏫
بااجازه استاد...🙋🏻♂
با علامت سر ، اجازه داد...
ذهنم ...🧠
قلبم...🧡
فکرم...🧠
روحم...👻
روانم...
پیش محمد هست...
چهار روز غیبت کرده!😞
کجاست!؟
چرا بی خبرم!؟
وای بر من...
چطوری کنفرانس بدم!؟
چی بگم!!!
با کدام زبان!؟
سرم را بالا آوردم...
نگاهم به انتهای کلاس افتاد...
به آن تابلوی خوشنویسی ...
دلم دوباره لرزید...
مثل همان لحظه ای که استاد فریاد زد...
فیش های خلاصه را در دستم مچاله کردم...
شروع کردم...
بسم الله الرحمن الرحیم...
بنده حقیر ...
حسین ...
دوست محمد هستم...
کسی که چهار روز غایب است
و از او بی خبریم...
استاد با تعجب به من نگاه کرد...
دقیقا عین نگاه همکلاسیها...
آری ... من حسینم...
دوست رفیق غایبمان...
کسی که چهار روز غیبت کرده...
و بخاطر بی خبری از اوموأخذه شدیم...
شرمسارم...😓
خجالت زده ام...😢
حرفی ندارمکه انقدر بی تفاوت...
اشکهایم جاری شد...😭
بغض تارهای گلویم رازیر و بم میکرد...🥺
حرف زدن برایمسختتر از نفس کشیدن در آب بود!!!
به هر زحمتی بغض و اشکم را خوردم...😵
ادامه دادم...
ممنونم استاد...🙏
که امروزبیدارمان کردی...
بیدار از یک حقیقت تلخ...
و یک خواب نه چندان شیرین!!!
بیدار شدیم تا بفهمیم...
چقدر زمان گذشته!؟
یک روز!!!
نصف روز!!!
یا مثل اصحاب کهف!!!
که سیصد سال در خواب...
و وقتی بیدار شدند کهدیگر سکه آنها ...
مال عهد دیگری بود...
عهد دقیانوس!!!😏
امروز بیدار شدیم...
و نمیدانیم چقدر خوابیدیم!
چهار روز!!!؟
سیصد سال!!؟
بیشتر...!؟
آری خیلی بیشتر...
۱۱۸۷ سال در خواب هستیم!!!
و کسی نبود که بر ما نهیب بزند!!!
کسی نگفت که اگر محمدچهار روز غایب است...
مهدی۱۱۸۷ سال است که غایب است!!!
و کسی فریاد نزد...
چطور از وی بی خبرید...⁉️
او که نه تنها دوستبلکه بهترین دوستمان...
بلکه پدر مهربان...
بلکه صاحب نفوس مان ...
بلکه صاحب این زمان ...
کسی ما را ملامت نکردکه خجالت نمیکشید...⁉️
شبها راحت میخوابیدو نمیدانید این غایب
آیا به راحتی خوابیده است⁉️
یا تا صبح به درگاه الهی ندبه میکند...😇
که خدایا...
شیعیان ما ...
از اضافه طینت ما خلق شدند...
به خاطر ما...
به آبروی ما...
غفلت آنها را ببخش...🤲
و چقدر نابرابر...⚖
که او بخاطر ما در زنجیر غیبت است...⛓
اما...❗️
من راحت میخوابم...‼️
و او نگران من بیدار...
خودش گفته است...
انا غیر مهملین لمراعاتکم...
محال است که هوایتان رانداشته باشیم...
و این بزرگترین غایب زندگیمانهرگز باعث نشد...
که استاد مارا ملامت کندبه اندازه چهار روز غیبت دوستمان!!!
دیگر قدرت مقابله با بغض نبود...
مثل استاد...
مثل بچه های کلاس...
مثل تابلوی نستعلیق اخر کلاس...
که با بغض ...
اما مظلومانه....
نوشته اش را فریاد میزد....
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
کاشیادمانباشدکہ
خدامیبیند.....
فرشتگانمینویسند......
امامزمان"عج"میگرید..🚶🏿♂!'
فرزندانتـانرابھعشقمھدی^؏ـج^
آشناسازیدوآنانرابرایجھاد،درراه آنحضرتهمیشھآمادهنگھدارید..:)🌿
#شھیدمصطفـےابراهیمـےمجد🌸
Γ🌱••
بسم رب الحسین
سر صبح بردن نام #حسین﴿؏﴾ بن علے
میچسبد !
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
هرصبحسـلامبھآقا !😍🖐🏻
•السلامعلیکیابقیہاللھفےارضھ؛°السلامعلیکیاحجةاللھفےارضھ؛
•السلامعلیکیاالحجةاللھالثانےعشر؛
°السلامعلیکیانوراللھفےالظلماتالارض؛•السلامعلیکیامولاییاصاحبالزمان؛
°السلامعلیکیافارسالحجاز؛
•السلامعلیکیاخلیفہالرحمنویا
°شریڪالقرآنویاامامالانسوالجان✋🏻
#صبحت_بخیر آقای من…!💔
¦⇢eitaa.com/Childrenofhajqasim1399
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💫#صبح
نگاه مهربان توست
وقتی که #آفتاب چشمانت
بر من #طلوع مےکند
این من نیستم که با تابش نگاهت #بیدار می شوم
#دوست داشتنت است
که بر می خیزد
برای از نو سرودن #تو☀️
💐#صبحتون_شهدایی💝
🌷#ادمین-گمنام
🍃🌸🍃🌸
🌹🕊
@Childrenofhajqasim1399
┄┅═✼🌺✼✼🍃🌺✼═┅┄
#شهیدمصطفیصدرزاده.↷°"
همیشھ تاڪید داشټ يھ شهید انتخاب ڪنید...:)
برید دنباݪش بشناسیدش
باهاش ارتباط برقرار کنید
شبیهش بشيد🌿
حاجټ بگیرید شهید میشید😍
«رفیق شهید خود شهید صدرزاده ، شهید ابراهیم هادی بودن...
🌹🍃 از بین رفتن جملهٔ گناهان🍃🌹
🕊حضرت آیت الله بهجت(ره)؛
🌸صلوات منهدم کننده ی گناهان است.🌸
⚜ این روایت در کتاب « جامع الاخبار » از رسول اکرم (ص) نقل شده است:
✨« مَن صَلَّی عَلَیَّ مَرَّةً ، لَم یَبقِ لََهُ مِن ذُنُوبِه ذَرَةً »
✨هرکس یک بار بر من صلوات بفرستد ، یک ذره از گناهانش باقی نمےماند .
📚نکته های ناب از آیت الله بهجت، ص6
#سرباز_سید_علی
[°🌤.]
[° #صبحونه 📱.]
روا بودکہگریباݩ ز هجـر پارهڪنم
دلمهواۍ تو ڪرده بگو چهچارہ ڪنم!
+بههواۍحرمٺمحتاجـم💔✋🏻
#خوࢪشیـدهشٺمسلام✋🏻✨
#چهاࢪشنبہهاۍامامرضایۍ🌿
#سرباز_سید_علی🦋
بھقولحاجحسینآقایکتا
میخواستنمیشد...
ماچِمونھ؟!..میخواهیماما...💔
جوابموشھیدخرازیدادند:
هرچھمیڪشیم
وهرچھبرسرمانمےآید
ازنافرمانیخداست...! :)
🔆 #پندانه
✍ امنترین جای عالم
🔹اگر به جای گفتن:
دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد؛
🔸بگوییم:
فرشتهها در حال نوشتن هستند؛
🔹نسلی از ما متولد خواهد شد که به جای مراقبت مردم، "مراقبت خدا" را در نظر دارد!
🔸قصه از جایی تلخ شد که در گوش یکدیگر با عصبانیت خواندیم:
🔻بچه را ول کردی به امان خدا؛
ماشین را ول کردی به امان خدا؛
خانه را ول کردی به امان خدا؛
🔹و اینطور شد که "امان خدا" شد "مظهر ناامنی".
❇️ ای کاش میدانستیم امنترین جای عالم، امان خداست.