هدایت شده از مسجد المنتظر (عج)
#رمان_بدون_تو_هرگز
#بخش_سی_و_نهم
اما علي که گفت...
پريدم وسط حرفش... بغض گلوم رو گرفت...
- من نمي دونم چرا بابا گفت بيام... فقط مي دونم اين مدت امتحان هاي خيلي
سختي رو پس دادم... بارها نزديک بود کل ايمانم رو به باد بدم... گريه ام گرفت...😭
مامان نمي دوني چي کشيدم... من، تک و تنها... له شدم...
توي اون لحظات به حدےٖ حالم خراب بود که فراموش کردم... دارم با دل يه مادر که
دور از بچه اش، اون سر دنياست... چه مي کنم و چه افکار دردآوري رو توي ذهنش
وارد مي کنم...😔
چند ساعت بعد، خيلي از خودم خجالت کشيدم...
- چطور تونستي بگي تک و تنها... 🧐اگر کمک خدا نبود الان چي از ايمانت مونده بود؟
فکر کردي هنر کردي زينب خانم؟
غرق در افکار مختلف... داشتم وسايلم رو مي بستم که تلفن زنگ زد... دڪتر دايسون...
رئيس تيم جراحي عمومي بود... خودش شخصا تماس گرفته بود تا بگه... دانشگاه با
تمام شرايط و درخواست هاي من موافقت کرده...😄
براي چند لحظه حس پيروزي عجيبـے بهم دست داد؛ اما يه چيزي ته دلم مي گفت
انقدر خوشحال نباش همه چيز به اين راحتي تموم نميشه و حق، با حس دوم بود.
برعکس قبل و برعکس بقيہ دانشجوها شيفت هاي من، از همه طوالني تر شد، 😨نه تنها
طولاني، پشت سر هم و فشرده. فشار درس و کار به شدت شديد شده بود! 📑گاهي
اونقدر روي پاهام مي ايستادم که ديگه حس شون نمي کردم. از ترس ريیس، اونها رو
محکم مي بستم... به حدي خسته مي شدم که نشسته خوابم مي برد. سختتر از
همه، رمضان از راه رسيد؛ حتی يه بار، کل فاصله افطار تا سحر رو توي اتاق عمل بودم.
عمل پشت عمل... انگار زمين و آسمان، دست به دست هم داده بود تا من رو به زانو
در بياره؛🤕 اما مبارزه و سرسختي توي ژن و خون من بود. از روز قبل، فقط دو ساعت
خوابيده بودم. کل شب بيدار... از شدت خستگي خوابم نمي برد. بعدازظهر بود و هوا،
ماليم و خنک... 🌬رفتم توي حياط... هواي خنک، کمي حالم رو بهتر کرد. توي حال خودم
بودم که يهو دکتر دايسون از پشت سر، صدام کرد و با لبخند بهم سالم کرد. 🙂
- امشب هم شيفت هستيد؟
- بله
- واقعا هواي دلپذيري شده!
با لبخند، بله ديگہ اي گفتم و ته دلم التماس مي کردم به جاي گفتن اين حرف ها،
زودتر بره.🙄 بيش از اندازه خسته بودم و اصلا حس صحبت کردن نداشتم، اون هم سر
چنين موضوعاتي... به نشانه ادب، سرم رو خم کردم، اومدم برم که دوباره صدام کرد.🤦♀️
- خانم حسيني من به شما عالقہ مـند شدم و اگر از نظر شما اشکالي نداشته باشه مي
خواستم بيشتر باهاتون آشنا بشم💙
براي چند لحظه واقعا بريدم...🙁
- خدايا، بهم رحم کن... حالا جوابش رو چي بدم؟
توي اين دو سال، دکتر دايسون جزء معدود افرادي بود که توي اون شرايط سخت ازم
حمايت مي کرد. از طرفي هم، ارشد من و رئيس تيم جراحي عمومي بيمارستان بود و
پاسخم، ميتونست من رو در بدترين شرايط قابل تصور قرار بده. 😱
- دکتر حسيني... مطمئن باشيد پيشنهاد من و پاسخ شما کوچکترين ارتباطي به
مسائل کاري نخواهد داشت. پيشنهادم صرفا به عنوان يک َمرده، نه رئيس تيم
جراحي...
چند لحظه مکث کردم تا ذهنم کمي آروم تر بشه...
- دکتر دايسون من براي شما به عنوان يه جراح حاذق و رئيس تيم جراحی احترام
زيادي قائلم. علي الخصوص که بيان کرديد اين پيشنهاد، خارج از مسائل و روابط کاريه؛
اما اين رو در نظر داشته باشيد که من يه مسلمانم و روابطي که اينجا وجود داره بين
ما تعريفي نداره، اينجا ممکنه دو نفر با هم دوست بشن و سال ها زير يه سقف زندگي
کنن؛ حتی بچه دار بشن و اين رفتارها هم طبيعي باشه ولي بين مردم من، نه...
ما براي خانواده حرمت قائليم 💑و نسبت بهم احساس مسئوليت مي کنيم. با کمال احترامي
که براي شما قائلم پاسخ من منفيه
نویسندھ:بہ نقل از همسر و فرزنـد شهید سید علے حسینے 🌷
❌رمانـــــ📚 فقط یڪ شنبہ،سہ شنبہ و جمعہ در ڪانال قرار میگیـٖرכ
https://eitaa.com/joinchat/2049507374Cc7ce24149c
تاڪســــ🚙ــــے
تاڪسے ڪه مرا از ترمینال جنوب تا خانہ ام آورد🚕 100 تومان بیشتر گرفت . چون مے گفت باید ماشینش را ببرد ڪارواش . گرد و غبار لباس خاڪے من را میخواست بشوید !!!🌧
همان روز باید مے فهمیدم ڪھ چہ اتفاقےٖ افتاده ...اما طول ڪشید ...زمان لازم بود 🕑...همین چندے پیش آژانس گرفتہ بودم تا بروم جائے ..🚶♂راننده پسر جوانے بود ڪھ حتےٰ خاطره آژیر خطر را هم در ذهن نداشت . 😕
ریہ هایم به خاطر هواےِ بد تحریڪ شد و سرفه ها به من حمله ڪردند .
از حالم سوال کرد.🧐
( ڪم پیش مے آید که وضعیت جسمانیم را براے ڪسے توضیح بدهم ...🤭اما آن شب انگار ڪسے دیگر با زبان من گفت ...گوئے قرار بود من چیزے را درک کنم و بفهمم با تمام وجود ) گفتم که جانباز شیمیائی هستم و نگران نباشد و این حالم طبیعی است .🙂💔
سڪـوت ڪرد ...🤫بہ سرعت ظبط ماشینش را خاموش کرد و خودش را جمع و جور نمود ...وارد اتوبان ڪہ شدیم ...🛣حالم بدتر شد ...سرفه ها امانم را بریدھ بودند ...
ایستاد و مرا پیاده ڪرد و گفت ڪه ممڪن است حالم بهم بخورد و ماشینش ڪثیف شود و او چندشش میشود ...😞
و...رفت🚶
من تنها در شبی سرد ..ڪنـــٰار اتوبان ایستاده بودم و با خودم فِڪر میڪردم ڪه: چرا ؟ پدر و مادر او مگــر از ما برایش نگفته اند ؟ معلمانش چه ؟
توجه📣. توجه📣. فوری‼️. فوری‼️
همگی بزنید شبکه ۳سیما سخنان زیبای حاج آقا کاشانی،دربرنامه 📺سمت خدا🤲🏻
🦋سلام😊😊👋🏻
کیا عاشق چادر مشکی خودشون هستن ؟😉😉
یه کانال خیلی خوب و مذهبی پیدا کردم 😃😃
فقط دختر ای چادری و با حجاب عضو هستن 🧕🧕🧕
میدونی توی کانالش چیا داره ؟🙃🙃
الان بهت میگم 😆😆😆😃😃
استیکر😍😍
استوری مناسبتی 😜😜
آموزش بستن روسری👌🏻👌🏻🧕
عکس پروفایل دخترانه 🌈🌈
دلنوشته⭐️💫😌😌
شعر ☺️☺️👏🏻👏🏻
رمان🙂
آشپزی👩🍳
و....
زود باش عضو شو کانالش جذابه 😉😉
آها یادم رفت لینک👇👇👇
•✾❀•🌸•❀✾•
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
https://eitaa.com/dokhtaruneh2021
آمال|amal
🦋سلام😊😊👋🏻 کیا عاشق چادر مشکی خودشون هستن ؟😉😉 یه کانال خیلی خوب و مذهبی پیدا کردم 😃😃 فقط دختر ای
من خودم عضو هستم کانال خوبیه👌🏻
...!
#شایدتلنـگـر 🙄
تنهاوقتی #شهید میشویڪهوظیفتوکامل
انجامداده باشی ..
ومنفڪرمیڪنم..
اگه امنیتڪشوروظیفهمرداست..
#فرهنگڪشورهموظیفهزنهاست! :)
هرڪسیپسازانجاموظیفهخود
#شهید میشود.