eitaa logo
🇦🇫فـدائیانِ مهدے عج🇵🇸
978 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
85 فایل
شیعه واقعی دل به خدا می‌سپارد با ایمانی استوار قدم برمی‌دارد با توکلی شکست ناپذیر پیش می‌رود و در مسیر جهاد همواره و همراه امام زمان عج است... _کپی با ذکر صلوات برای فرج امام زمان و یک استغفار برای حقیر؛آزاد مؤمن :) https://daigo.ir/secret/21128380
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از معین | Moein
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد، نه؛ عشق ما ازلی است ؛ قبل از آن‌که سخنی باشد دچارش شدیم. از همان زمان که به لطف مادر، خاک سرشتم را از الباقی گِلِ ابوتراب تحفه برداشتند ، دستچین شدم؛ عاشق شدم . . . عاشق شدم که بگویم آن‌که کعبه سینه‌چاکش شد، حیدر است، اول مسلمان حیدر است؛ که بگویم هم‌کفو زهرا حیدر و نَفس پیمبر حیدر است؛ فاتح بدر، احد و خندق حیدر و کنندهٔ در خیبر نیز، حیدر است؛ صاحب ذوالفقار حیدر است؛ اسدالله، عین‌الله، وجه‌الله، یدالله و لسان‌الله؛ امام‌المتقین، عین‌الیقین، حبل‌المتین، عماد‌الآصفین، یعسوب دین، قرآن‌المبین حیدر و تنها امیرالمؤمنین حیدر . . . ملائك هم از وصف فضائل عاجزند، این‌ها اندکی عشق‌بازی بود؛ ما به این دنیا آمده‌ایم که عشق‌بازی کنیم، چشمان‌مان را ببندیم و در غدیر خم باز کنیم . . . «همان‌جا که آن‌سو فاطمه آرام می‌خندد که بالا می‌رود در دست گرم آفتابی، ماه» کمی جماعت را کنار زنیم، به روی پنجه پا قد خود را بکشیم چَشم گره کنیم به یداللهی که بالای دست‌ها می‌رود، و گوش تیز کنیم به طنین دل‌ربایی که می‌گوید: «وصیت می‌کنم هر کس که من مولای او هستم بداند این علــے هارون و من موسای او هستم...» و بعد آن همان‌طور که چشمان‌مان از شوق می‌بارد، مستانه فریاد زنیم: «شهادت می‌دهم جز او امیرالمؤمنینی نیست !» کمی بعد تر، کمی که آرام شدیم از ذوق، آن نوای دل‌نشین این‌بار موظف می‌کند ما را : «حاضر به غائب برساند ؛ بر خلق جهان علے امیر است . . ‌.» چشم باز کنیم و بر عالَمِ مُرده حیات بخشیم به ولایت علے؛ که حیات، ولایت است و هر که با ولایت بود ابدی است و شرف حیات به نوکری علے است . . . «شرف حیات» نوشته غروبِ غدیر، مزار شهدای گمنام 🌷
بسم ربّ ‌المهدی کارم گیر است آقاجان! بدهکاری بالا آورده‌ام و توان تسویه حساب ندارم؛ رضایت گرفتن از این همه شاکی و طلب‌کار هم ممکن نیست. طرف‌حساب‌های بدقلقی هم هستند، هیچ‌جوره کنار نمی‌آیند با من. حق هم دارند ، طلب‌شان سنگین و گران‌بهاست؛ من هم بودم به هیچ عنوان از خیرش نمی‌گذشتم . . . اما آقا ! توان پرداختش را هم ندارم؛ یکی چَشم است و برای یک عمر سرگردانی و در پی تو چرخیدن شکایت نوشته؛ خسته است و می‌گوید برای تمام لحظه‌هایی که به تو خیره نشده به او بدهکارم! از آن طرف گوش‌هایم نیز زبان باز کرده‌اند و از نشنیدن صدای تو شکوه‍ می‌کنند؛ سینه‌ام در تمنای آغوش ، از من گلایه می‌کند و دستانم دل‌تنگ گرمای دستانت شیون می‌کند. کامم به دنبال لقمه‌ای از دستان تو و سَر، چشم انتظار نوازش پدرانهٔ توست . . . تو بگو آقاجان ، چطور آن‌ها را راضی کنم ؟! آمده‌ام چاره‌جویے کنی برایم؛ جسارتا خودم هم پیشنهادی داشتم ؛ به گمانم اگر از همین حالا تا آخر عمر کنارت باشم راضی می‌شوند ؛ گاهے فقط بشینم و چشمانم را بـه چشمانت گـره کنم ، و یا گاهی آن‌ها را ببندم و خیره شوم بـه صدایت . . . لقمه‌هایم را به طعم دستانت مزه‌مزه کنم و شب‌ها بـا دست کشیدن‌های تو بر سرم بـه خواب روم . سینهٔ تنگ من هم کـه زمان نمی‌شناسد، هر زمان بخواهد دلش را دریا می‌زند و غرقِ آغوش می‌شود . . . آری آقاجان، به گمانم تنها راه همین است؛ می‌دانم روی احدی را زمین نمی‌زنی حتی اگر روسیاه باشد، کار برای تو نشد ندارد که . . . من از این شکایت‌ها می‌ترسم و کارم گیر است، منتظرم آقا . . . «تسویه حساب»
هدایت شده از معین | Moein
سـلـام آقـا جـان ! چـقـدر صـبـر دارے شـمـا ؛ بـه مـا گـفـتـه بـودنـد ، کـسے بـیـش از خـودمـان دوسـتـمـان نـدارد ، امّـا حـالـا کـه از خـود خـسـتـه‌ام و بـراے تـو می‌نـویـسـم می‌فـهـمـم ، مـرا بـیـش‌ از خـودم ، تـو دوسـت دارے . . . چـرا کـه اگـر دعـوت شـمـا نـبـود ، دسـت بـر قـلـم نـمی‌بـردم . و چـه خـوش‌مـوقـع دعـوت می‌کـنے غـلـامـت را ؛ هـمـیـشـه دسـت می‌گـیـرے امّـا در سـخـتے و بـلـا بـیـش‌تـر ؛ شـایـد طـاقـت نـدارے نـاخـوش‌احـوالےام را . . . و نـمی‌دانـم چـطـور خـسـتـه نـمی‌شـوی از مـن ؟! مـن کـه دائـمـاً مُـسَـبِّـب‌ُٱلْـأَسْـبـاٰبِ زحـمـت شـمـام ، حـتے گـاهے «مـن» حـوصـلـه‌ام را نـدارد ، می‌دانـم اگـر می‌شـد ، او هـم جا می‌زد . . . چـه می‌شـود روزے ، کـه نـزدیـک هـم بـاشـد ، آنـقـدر بـرایـت دل‌بـرے کـنـم ، کـه تـمـام خـسـتـگےِ تـنـت بـیـرون رَوَد ، خـسـتـگےِ یـك عـمـر بـار مـرا بـه دوش کـشـیـدن . . . ✍️ 📜 لـبـخـندِ رضـایـت تـو ، رؤیـاے شـیـریـنِ مـن ؛ ۲۳ خرداد ۱۴۰۲
هدایت شده از معین | Moein
چـقـدر دلـم لـک زده بـراے نـوشـتـنِ نـامـہ‌‌ای خـوانـده شـده . . . نـمـےدانـم چـرا قـلـم ، بـا آهـنـگ مـحـزونِ دل کـمـتـر نـاز مےکـنـد ؛ نـمےدانـم ، شـایـد نـمـےرقـصـد و گـریـہ‌ مےکـنـد ! شـایـد ایـن نـوشـتـہ‌هـا بـغـض درهـم شـکـسـتـۀ قـلـم اسـت . . . بـازهـم صـداے دل بـہ‌ شـکـوه بـلـنـد ، دورے از تـو عـجـب حـال گـریـہ‌ آورے . . . مےدانـم تـو مےدانے ، مـن بـراے دل خـود مےگـویـم : حـال مـن حـال یـتـیـمے اسـت کـہ‌ خـود قـاتـل بـابـا گـشـتـہ‌ . . . آه اے مـحـبـوب مـن ! خـنـجـر فــراق را بــا دسـتـان خــود زیــر گـلـو گذاشته‌ام ، دیگـر جـانے در بدن ندارم ، تـو بیـا خـلـع سـلـاحـم کـن . . . بیـا اے تـنـهـا درمـان دردهـاے مـن ! بیـا طـبـیـب دوّار مـن ! بیـا ، بیـا کـہ‌ زود دیـر مےشـود . . . ! « بغض شکسته » ✍️ درد من درد فراق است ، بیا . . . ۱۰ بهمن ۱۴۰۲
. آن‌قدر هیاهوی این دنیا مرا سرگرم کرده بود ، که صدای قدم‌هایت را نشنیدم .. ! تا به خود آمدم ، دیدم از هلال ماه ، خون می‌چکد و عزا و ماتم خلقِ جهان را گرفته است ..💔 آمدی و مرا دست به دامان مادری پهلو شکسته کردی .. همان مادری که رزق نوکریِ ارباب به دست اوست .. با دنیایی از شرمندگی ، اما سرشار از امید ، همچو گدایی که به دربار رو زده ، چشم‌دوخته‌ام به کرامتِ خاندان کرم ..🍃 مادرجان ! شما بهتر از حال من خبر داری ؛ می‌دانی چقدر محتاجِ این نوکری هستم .. ! شما را به خاطر شال سبزم ،💚 ترحم کنید ، منت بذازید و به وسعتِ رحمتِ واسعهٔ‌تان ، کاسهٔ گدایی ما را لبریز کنید .. ✍️ 🏴 🌹•✾•✨🖤✨•✾•🌹 @amamzamane12
@Moein_Ch | صـدای مـعـیـنInShot_۲۰۲۴۱۱۱۴_۱۹۴۱۲۶۰۰۵_۱۴۱۱۲۰۲۴.mp3
زمان: حجم: 7M
• 🎙️ «۵» | « یــاس ارغـوانے ... 🥀 » " سیلےخوردنت‌راندیدم ، امانیلےشدن‌صورتت‌بی‌دلیل‌نیست..! " روضه‌ای‌ست سخت و جان‌سوز ، با حال مناسب گوش دهید❗️ ✍️ بـه قـلـم 💔 🥀 🌹•✾•✨♥️✨•✾•🌹 @amamzamane12