هدایت شده از بنر های تبادلات آدرینا«دوشنبه»
روزی حسرت به سراغت می آید.......؛!
^به نام خالق یکتا^
#پرونده_شبح
#part_56
سه ساعت بعد
رستا
رستا:این فیلم چیه آقای عبدی؟😠
این اون احتیاطی بود که میگفتید؟
رسول:آروم رستا آروم باش!
رستا:چطور آروم باشم تو خودت این فیلم و ندیدی؟
اون صورت خونیش، اون بدن بیجونش و ندیدی؟
ریحانه:رستا آروم باش خوب با جیغ و داد چیزی درست نمیشه که
.
رستا:آقای عبدی الان چه دستوری میدید؟
باز عقب نشینی کنم درست میشه؟
محمد برمیگرده؟
اون فیلم حذف میشه
با حس خفگی چند لحظه سکوت کردم که از چشم رسول و ریحانه دور نموند
رسول:رستا؟
ریحانه:رستا آروم باش.......نفس بکش نفس بکش
ریحانه(با داد):رسول اسپیری رو بیار
نفسم بالا نمیومد انگار یکی گردنم رو گرفته و نمیزاره نفس بکشم،سایت دور سرم میچرخید.آخرین تصویری که دیدم صورت رنگ پریده ریحانه بودم تو تاریکی فرو رفتم.
.
.
.
رسول
اسپری رو آوردم ولی رستا معلوم بود نمیتونه نفس بکشه،ریحانه گفت
ریحانه:رسول زنگ بزن اورژانس
گوشی برداشتم زنگ بزنم که رستا بیهوش شد،سری زنگ زدم و در عرض دو سه دقیقه اومدن
،.......!
نیم ساعت بعد
رسول:چی دکتر
دکتر مهدوی:چی کار کردید باهاش
اگر ادامشو میخوای عضو شو
در زمن رمان دیگه تی هست که میخواد جناب مغرور دماغ گنده(آقای عبدی)رو بفرسته هوا😂🤣
@writer_frinds
😍😍😍😍
هدایت شده از بنر های تبادلات آدرینا«دوشنبه»
روزی حسرت به سراغت می آید.......؛!
^به نام خالق یکتا^
#پرونده_شبح
#part_56
سه ساعت بعد
رستا
رستا:این فیلم چیه آقای عبدی؟😠
این اون احتیاطی بود که میگفتید؟
رسول:آروم رستا آروم باش!
رستا:چطور آروم باشم تو خودت این فیلم و ندیدی؟
اون صورت خونیش، اون بدن بیجونش و ندیدی؟
ریحانه:رستا آروم باش خوب با جیغ و داد چیزی درست نمیشه که
.
رستا:آقای عبدی الان چه دستوری میدید؟
باز عقب نشینی کنم درست میشه؟
محمد برمیگرده؟
اون فیلم حذف میشه
با حس خفگی چند لحظه سکوت کردم که از چشم رسول و ریحانه دور نموند
رسول:رستا؟
ریحانه:رستا آروم باش.......نفس بکش نفس بکش
ریحانه(با داد):رسول اسپیری رو بیار
نفسم بالا نمیومد انگار یکی گردنم رو گرفته و نمیزاره نفس بکشم،سایت دور سرم میچرخید.آخرین تصویری که دیدم صورت رنگ پریده ریحانه بودم تو تاریکی فرو رفتم.
.
.
.
رسول
اسپری رو آوردم ولی رستا معلوم بود نمیتونه نفس بکشه،ریحانه گفت
ریحانه:رسول زنگ بزن اورژانس
گوشی برداشتم زنگ بزنم که رستا بیهوش شد،سری زنگ زدم و در عرض دو سه دقیقه اومدن
،.......!
نیم ساعت بعد
رسول:چی دکتر
دکتر مهدوی:چی کار کردید باهاش
اگر ادامشو میخوای عضو شو
در زمن رمان دیگه تی هست که میخواد جناب مغرور دماغ گنده(آقای عبدی)رو بفرسته هوا😂🤣
@writer_frinds
😍😍😍😍
هدایت شده از بنر های تبادلات آدرینا«دوشنبه»
روزی حسرت به سراغت می آید.......؛!
^به نام خالق یکتا^
#پرونده_شبح
#part_56
سه ساعت بعد
رستا
رستا:این فیلم چیه آقای عبدی؟😠
این اون احتیاطی بود که میگفتید؟
رسول:آروم رستا آروم باش!
رستا:چطور آروم باشم تو خودت این فیلم و ندیدی؟
اون صورت خونیش، اون بدن بیجونش و ندیدی؟
ریحانه:رستا آروم باش خوب با جیغ و داد چیزی درست نمیشه که
.
رستا:آقای عبدی الان چه دستوری میدید؟
باز عقب نشینی کنم درست میشه؟
محمد برمیگرده؟
اون فیلم حذف میشه
با حس خفگی چند لحظه سکوت کردم که از چشم رسول و ریحانه دور نموند
رسول:رستا؟
ریحانه:رستا آروم باش.......نفس بکش نفس بکش
ریحانه(با داد):رسول اسپیری رو بیار
نفسم بالا نمیومد انگار یکی گردنم رو گرفته و نمیزاره نفس بکشم،سایت دور سرم میچرخید.آخرین تصویری که دیدم صورت رنگ پریده ریحانه بودم تو تاریکی فرو رفتم.
.
.
.
رسول
اسپری رو آوردم ولی رستا معلوم بود نمیتونه نفس بکشه،ریحانه گفت
ریحانه:رسول زنگ بزن اورژانس
گوشی برداشتم زنگ بزنم که رستا بیهوش شد،سری زنگ زدم و در عرض دو سه دقیقه اومدن
،.......!
نیم ساعت بعد
رسول:چی دکتر
دکتر مهدوی:چی کار کردید باهاش
اگر ادامشو میخوای عضو شو
در زمن رمان دیگه تی هست که میخواد جناب مغرور دماغ گنده(آقای عبدی)رو بفرسته هوا😂🤣
@writer_frinds
😍😍😍😍
هدایت شده از بنر های تبادلات آدرینا«دوشنبه»
روزی حسرت به سراغت می آید.......؛!
^به نام خالق یکتا^
#پرونده_شبح
#part_56
سه ساعت بعد
رستا
رستا:این فیلم چیه آقای عبدی؟😠
این اون احتیاطی بود که میگفتید؟
رسول:آروم رستا آروم باش!
رستا:چطور آروم باشم تو خودت این فیلم و ندیدی؟
اون صورت خونیش، اون بدن بیجونش و ندیدی؟
ریحانه:رستا آروم باش خوب با جیغ و داد چیزی درست نمیشه که
.
رستا:آقای عبدی الان چه دستوری میدید؟
باز عقب نشینی کنم درست میشه؟
محمد برمیگرده؟
اون فیلم حذف میشه
با حس خفگی چند لحظه سکوت کردم که از چشم رسول و ریحانه دور نموند
رسول:رستا؟
ریحانه:رستا آروم باش.......نفس بکش نفس بکش
ریحانه(با داد):رسول اسپیری رو بیار
نفسم بالا نمیومد انگار یکی گردنم رو گرفته و نمیزاره نفس بکشم،سایت دور سرم میچرخید.آخرین تصویری که دیدم صورت رنگ پریده ریحانه بودم تو تاریکی فرو رفتم.
.
.
.
رسول
اسپری رو آوردم ولی رستا معلوم بود نمیتونه نفس بکشه،ریحانه گفت
ریحانه:رسول زنگ بزن اورژانس
گوشی برداشتم زنگ بزنم که رستا بیهوش شد،سری زنگ زدم و در عرض دو سه دقیقه اومدن
،.......!
نیم ساعت بعد
رسول:چی دکتر
دکتر مهدوی:چی کار کردید باهاش
اگر ادامشو میخوای عضو شو
در زمن رمان دیگه تی هست که میخواد جناب مغرور دماغ گنده(آقای عبدی)رو بفرسته هوا😂🤣
@writer_frinds
😍😍😍😍
هدایت شده از بنر های تبادلات آدرینا«دوشنبه»
روزی حسرت به سراغت می آید.......؛!
^به نام خالق یکتا^
#پرونده_شبح
#part_56
سه ساعت بعد
رستا
رستا:این فیلم چیه آقای عبدی؟😠
این اون احتیاطی بود که میگفتید؟
رسول:آروم رستا آروم باش!
رستا:چطور آروم باشم تو خودت این فیلم و ندیدی؟
اون صورت خونیش، اون بدن بیجونش و ندیدی؟
ریحانه:رستا آروم باش خوب با جیغ و داد چیزی درست نمیشه که
.
رستا:آقای عبدی الان چه دستوری میدید؟
باز عقب نشینی کنم درست میشه؟
محمد برمیگرده؟
اون فیلم حذف میشه
با حس خفگی چند لحظه سکوت کردم که از چشم رسول و ریحانه دور نموند
رسول:رستا؟
ریحانه:رستا آروم باش.......نفس بکش نفس بکش
ریحانه(با داد):رسول اسپیری رو بیار
نفسم بالا نمیومد انگار یکی گردنم رو گرفته و نمیزاره نفس بکشم،سایت دور سرم میچرخید.آخرین تصویری که دیدم صورت رنگ پریده ریحانه بودم تو تاریکی فرو رفتم.
.
.
.
رسول
اسپری رو آوردم ولی رستا معلوم بود نمیتونه نفس بکشه،ریحانه گفت
ریحانه:رسول زنگ بزن اورژانس
گوشی برداشتم زنگ بزنم که رستا بیهوش شد،سری زنگ زدم و در عرض دو سه دقیقه اومدن
،.......!
نیم ساعت بعد
رسول:چی دکتر
دکتر مهدوی:چی کار کردید باهاش
اگر ادامشو میخوای عضو شو
در زمن رمان دیگه تی هست که میخواد جناب مغرور دماغ گنده(آقای عبدی)رو بفرسته هوا😂🤣
@writer_frinds
😍😍😍😍
هدایت شده از بنر های تبادلات آدرینا«دوشنبه»
روزی حسرت به سراغت می آید.......؛!
^به نام خالق یکتا^
#پرونده_شبح
#part_56
سه ساعت بعد
رستا
رستا:این فیلم چیه آقای عبدی؟😠
این اون احتیاطی بود که میگفتید؟
رسول:آروم رستا آروم باش!
رستا:چطور آروم باشم تو خودت این فیلم و ندیدی؟
اون صورت خونیش، اون بدن بیجونش و ندیدی؟
ریحانه:رستا آروم باش خوب با جیغ و داد چیزی درست نمیشه که
.
رستا:آقای عبدی الان چه دستوری میدید؟
باز عقب نشینی کنم درست میشه؟
محمد برمیگرده؟
اون فیلم حذف میشه
با حس خفگی چند لحظه سکوت کردم که از چشم رسول و ریحانه دور نموند
رسول:رستا؟
ریحانه:رستا آروم باش.......نفس بکش نفس بکش
ریحانه(با داد):رسول اسپیری رو بیار
نفسم بالا نمیومد انگار یکی گردنم رو گرفته و نمیزاره نفس بکشم،سایت دور سرم میچرخید.آخرین تصویری که دیدم صورت رنگ پریده ریحانه بودم تو تاریکی فرو رفتم.
.
.
.
رسول
اسپری رو آوردم ولی رستا معلوم بود نمیتونه نفس بکشه،ریحانه گفت
ریحانه:رسول زنگ بزن اورژانس
گوشی برداشتم زنگ بزنم که رستا بیهوش شد،سری زنگ زدم و در عرض دو سه دقیقه اومدن
،.......!
نیم ساعت بعد
رسول:چی دکتر
دکتر مهدوی:چی کار کردید باهاش
اگر ادامشو میخوای عضو شو
در زمن رمان دیگه تی هست که میخواد جناب مغرور دماغ گنده(آقای عبدی)رو بفرسته هوا😂🤣
@writer_frinds
😍😍😍😍