هدایت شده از بنر های تبادلات آدرینا«پنجشنبه»
#نم_نم_بارون
#ژانر_هیجانی_عاشقانه_دارم
#به_قلم_اسما
محمد؛ ببین منو یه قدم دیگه بیایی جلو
یه گلوله تو مغزش خالی میکنم...😤
محسن؛ گفتم ولش کن منوتو با هم مشکل
داریم ربطی به اون نداره...🤨
محمد؛ هه ربطی به اون نداره اون باعث
تموم بدبختی های منه...😠
محسن باز یه قدم دیگه امد جلو که صدای
فریاد محمد استخون هام رو لرزوند...😰
محمد؛ دِ بفهم مگه بهت نمیگم نیا جلو میخواهی هم خودت و هم اینو خلاص کنم... 😏
بهار؛ محسن لطفا نیا جلو یه چیزیت میشه...😥
محسن که اصلا به حرف های من گوش نمیکرد یهو به سمت محمد هجوم آورد...
و با هم درگیر شدن که یهو صدای شلیک بلند شد...😱😨
یعنی چی شد اونی که تیر خورد محمدبود یا محسن...
میخواهی ادامه اش رو بخونی پس بیا تو کانال زیر...👇🏻😊
https://eitaa.com/joinchat/2543059130C11fb01307a
رمان نم نم بارون رمانی بسیار زیبا و متفاوت...🖤🌧
هدایت شده از بنر های تبادلات آدرینا«پنجشنبه»
#نم_نم_بارون
#ژانر_هیجانی_عاشقانه_دارم
#به_قلم_اسما
محمد؛ ببین منو یه قدم دیگه بیایی جلو
یه گلوله تو مغزش خالی میکنم...😤
محسن؛ گفتم ولش کن منوتو با هم مشکل
داریم ربطی به اون نداره...🤨
محمد؛ هه ربطی به اون نداره اون باعث
تموم بدبختی های منه...😠
محسن باز یه قدم دیگه امد جلو که صدای
فریاد محمد استخون هام رو لرزوند...😰
محمد؛ دِ بفهم مگه بهت نمیگم نیا جلو میخواهی هم خودت و هم اینو خلاص کنم... 😏
بهار؛ محسن لطفا نیا جلو یه چیزیت میشه...😥
محسن که اصلا به حرف های من گوش نمیکرد یهو به سمت محمد هجوم آورد...
و با هم درگیر شدن که یهو صدای شلیک بلند شد...😱😨
یعنی چی شد اونی که تیر خورد محمدبود یا محسن...
میخواهی ادامه اش رو بخونی پس بیا تو کانال زیر...👇🏻😊
https://eitaa.com/joinchat/2543059130C11fb01307a
رمان نم نم بارون رمانی بسیار زیبا و متفاوت...🖤🌧