eitaa logo
سید حسین | عمار
927 دنبال‌کننده
515 عکس
54 ویدیو
0 فایل
به نام خدا و برای خدا یه خادم الشهدا دهه هشتادی محصول انقلاب از کرج... نوکر حضرت زهـــرا سلام‌اللّه‌علیها... مجذوب خاک شلمچه... دلتنگ راهیان نور... ((کپی:راضی نیستم)) شرایط تبلیغات و کپی @shraiet_8
مشاهده در ایتا
دانلود
شایَد آرزوۍ هَمِه باشَد امّا یَقیناً جُز مخُلِصِین ڪَسی بِدان نَخواهَد رِسید.. ڪاش بِجایِ زبان با عَمَلَم طَلب مۍڪَردمَ :) 🌱|@amar_Karbala
مشکل ِما از همون جایی شروع شد که ، در به در افتادیم دنبال ِ شهادت ، در صورتی که شهادت مقدمه داره ! مقدمه اش پا گذاشتن روی خودمون ُ پا گذاشتن توی مسیر ِدرده ! آره . خیلی درد داره (: چون مال ِ اهل درده . - ؟ 🌱|@amar_Karbala
حیات عند ربّ ؛ نقطه پایانی معراج بشریّت است که به آن مقام جز با  دست نمی‌توان یافت... 🕊 شهید مرتضی آوینی 🌱|@amar_Karbala
🌷شهیدمحمدابراهیم همت حکایت «گوش» حکایت چشم ابراهیم آن بود ولی حکایت گوش چه بود؟ همان‌جا، در همان کتاب روایت گوش هم هست: «خبر را داخل مینی‌بوس از رادیو شنیدم.» این بار اشک هم آمد. گفت: «نگه‌دارید! مگر نشنیدید؟ شوهرم شهید شده»... «شوهرم نبود. اصلاً هیچ وقت در زندگی برایم حالت شوهر نداشت. همیشه حس می‌کردم رقیب من است و آخر هم زد و برد.»... «وقتی می‌رفتیم سردخانه، باورم نمی‌شد. به همه می‌گفتم: من او را قسم داده بودم هیچ‌وقت بدون ما نرود. همیشه با او شوخی می‌کردم. می‌گفتم: اگر بدون ما بروی، می‌آیم گوشَت را می‌برم!». بعد کشوی سردخانه را می‌کشند و می‌بینی اصلاً سری در کار نیست. می‌بینی کسی که آن همه برایت عزیز بوده، همه‌چیز بوده… 🌱|@amar_Karbala
🕊شهید محمدابراهیم همت حکایت «سَر» حکایت گوش ابراهیم هم آن بود ولی گوش و چشم با سر بود، سر چه شد؟ رفته بود کمی جلوتر سرک بکشد به خط‌مقدم، در جزیره مجنون در عملیات خیبر. دیده بود سربازانش، رفقای عزیزتر از جانش آب گل‌آلود می‌خورند از تشنگی؛ آب نهرهای اطراف مجنون که پیکرها در آن افتاده بود و هجوم خمپاره‌ها گل آلودش کرده بودند. قمقمه‌ها را به کمر بست و رفت جلوتر و نه‌فقط یکی از رزمندگان، همه دیدند: «من به چشم خودم دیدم که وقتی شهید همت برای سرکشی به خط آمدند و این صحنه را دیدند 5 تا قمقمه خالی را به فانوسقه وصل کردند و دور کمرشان محکم بستند و از خاکریزی که در تیررس عراقی‌ها بود بالا رفتند. این صحنه را تنها من ندیدم. اول خدا دید و هزاران سرباز و رزمندگان لشکر 27 دیدند و گواهی می‌دهند که چطور فرمانده لشکر از خاکریز خط‌مقدم به سمت آب سرازیر شد و از جنازه‌ها و آلودگی‌ها و تله‌های انفجاری و سیم خاردارها عبور کرد و خود را به‌وسیله یک یونولیت شکسته به قسمت آب‌های تمیزتر رساند و قمقمه‌ها را پر از آب کرد درحالی‌که هزاران تیر در کنارش می‌خورد دوباره از خاکریز بالا آمد و آب را به بچه‌ها رساند. این حرکت فرمانده انرژی مضاعفی به بچه های لشکر داد.» آن‌موقع که در پی آب می‌رفت لابد نیتی داشته و یاد بزرگی بوده از میان بزرگواران. و همین یاد بوده لابد که خدا نظر کرده به ابراهیمش و خدا که نظر کند کار تمام است و خدا کند خدا نظر کرده باشد به آدم. یک گلوله توپ آمد حوالی ابراهیمی که خدا نظر کرده بود به او و یک ترکش از گلوله جدا شد و دنبال سَر سرداری گشت که آب آورده بود؛ ساقی شده بود در ره منزل جانان. و بوسه زد به ابراهیم؛ بوسه‌ای بود آن‌قدر جانانه که نه‌فقط گونه را و چشم را و گوش را که سَر را! 🌱|@amar_Karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-‏مشتری‌شھادت‌زیاده! اماهرکسی‌نمیتونه‌هزینش‌روبپردازه.. بایدوسعت‌برسه‌وگرنه‌نسیه‌نمیدن‌:)💔!' ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌@amar_Karbala
همه‌ی ما... روزی غـروب خواهیم کرد! و کاش اون غروب رو بنویسن: ..💔️ 🌱|@amar_karbala
همه ۶۳ساله و متولد ۱۳۴۰ بودند الان فهمیدم چرا وقتی سال ۱۳۴۲ از امام خمینی پرسیدند یاران تو کجا هستند،امام گفتند:یاران من در گهواره هستند🙂..! گویی این عدد ۶۳ رمز است💔💯 خادِم‌ا‏" يا أمانَ مَن لا أمانَ لَهُ💛 ". ای پناه‌ کسی که پناهی ندارد🔐'🌱 :) 🌱l@amar_Karbala