eitaa logo
این عماریون
384 دنبال‌کننده
230.4هزار عکس
62.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
|استاد فکر یک نفر بود...🌱 اما از آن یک نفر هایی که قرآن برایشان می‌گوید«إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً» از آن یک نفرهایی که ولی خدا در فراغشان دلتنگ میشود و می‌گوید: «مَالِكٌ، وَ مَا مَالِكٌ! وَ اللَّهِ لَوْ كَانَ جَبَلًا لَكَانَ فِنْداً» مالك! چه مالكی؟ به خدا اگر كوه بود، در سرفرازی يگانه بود❤️‍🩹 شهید مطهری ما، دنبال «استاد مطهری» شدن نبود.‌..می‌دوید پی وظیفه؛ هر جا که رسالت او را میخواند حاضر میشد⭐️ برای همین است که میبینیم گاهی از اعتقادات میگوید، گاهی از اقتصاد اسلامی و زمانی هم مسئله حجاب؛ و در بین همه اینها داستان راستان هم مینویسد! بله... مطهری در میدان است. در دل مردم و جوانان حرف می‌زند؛ ساده و روان میگوید اما سطحی نه! عمری در دریای عمیق علوم دینی خوب غواصی کرده است و حالا مروارید هایش را آنگونه که مردم آن را پذیرا باشند انفاق میکند...💎 و این چه اخلاصی بود که استاد داشت و خیلی از ما نداریم و کارمان از همینجا لنگ میزند؟! اخلاصی که تا به امروز بعد از دهه ها از شهادت استاد مطهری ، همچنان کتاب هایش نه تنها خوانده می‌شوند بلکه انسان می‌سازند!📚✨ به راستی که «معلم» برازنده اوست... و کلاس درس شهید مطهری همچنان پابرجاست. برای ما و همه افرادی که اگرچه او را ندیده‌ایم اما در نعمتی که نتیجه تلاش استاد و دوستانش است زندگی میکنیم...🕊🍃 کافیست اراده‌ای کنیم و کتابی بگشاییم!
|تنها مسیر سعادت🦋 حاج رحیم فرزند انقلاب بود! جوانی اش را در دوران پیروزی انقلاب و جبهه های دفاع مقدس گذرانده بود؛ از همان روزهایی که از سر کلاس درس مدرسه به جبهه می‌رفت طعم شیرین زندگی جهادی را تجربه کرده بود...💖 به همین خاطر بود که بعد از جنگ، میدان جهادش را در سپاه پیدا کرد و سالهای سال صادقانه خدمت کرد. در دوران بازنشستگی اش بود که فتنه داعش برپا شد... اما مگر بازنشستگی برای مجاهدان راه خدا معنایی هم دارد؟!🌱 حاج رحیم به سوریه رفت و سال ۹۶ به همراه چند تن از مدافعان حرم در منطقه خانطومان آسمانی شد..🕊✨ آن موقع پیکر آقا رحیم برنگشت، زندگی جهادی اش این مدال افتخار را هم لازم داشت. امروز سالروز ولادت اوست... نقطه آغاز یک عمر مجاهدت حاج رحیم. سردار اگر این روزها به ظاهر در میان ما نیست، اما راز موفقیتش را از ما دریغ نکرده است، آنجایی که در وصیتش گفته است: از امام زمان (عج) غافل نشوید.امام را دعا کنید و شهدا را نیز همچنین. لحظه‌ای از ولایت غافل نباشید و در همه احول آقا را دعا کنید. روی قبرم بنویسید فدایی ولایت، نوکر حرم❤️‍🩹 |برای حفظ اسلام دادید🩸| |برای حفظ اسلام میدهم☝️|
|تنها مسیر سعادت🦋 حاج رحیم فرزند انقلاب بود! جوانی اش را در دوران پیروزی انقلاب و جبهه های دفاع مقدس گذرانده بود؛ از همان روزهایی که از سر کلاس درس مدرسه به جبهه می‌رفت طعم شیرین زندگی جهادی را تجربه کرده بود...💖 به همین خاطر بود که بعد از جنگ، میدان جهادش را در سپاه پیدا کرد و سالهای سال صادقانه خدمت کرد. در دوران بازنشستگی اش بود که فتنه داعش برپا شد... اما مگر بازنشستگی برای مجاهدان راه خدا معنایی هم دارد؟!🌱 حاج رحیم به سوریه رفت و سال ۹۶ به همراه چند تن از مدافعان حرم در منطقه خانطومان آسمانی شد..🕊✨ آن موقع پیکر آقا رحیم برنگشت، زندگی جهادی اش این مدال افتخار را هم لازم داشت. امروز سالروز ولادت اوست... نقطه آغاز یک عمر مجاهدت حاج رحیم. سردار اگر این روزها به ظاهر در میان ما نیست، اما راز موفقیتش را از ما دریغ نکرده است، آنجایی که در وصیتش گفته است: از امام زمان (عج) غافل نشوید.امام را دعا کنید و شهدا را نیز همچنین. لحظه‌ای از ولایت غافل نباشید و در همه احول آقا را دعا کنید. روی قبرم بنویسید فدایی ولایت، نوکر حرم❤️‍🩹 |برای حفظ اسلام دادید🩸| |برای حفظ اسلام میدهم☝️|
|همرزم جهان‌آرا سید از آنهایی بود که با انقلاب حیات یافته‌اند🌱✨ از آنهایی که انقلاب، دلشان را برده بود و دیگر در حد و حصار دنیا و زرق و برق مادیات آن محصور نشده بودند. از آنهایی که حتی رتبه یک اعزام به خارج برای تحصیل هم در برابر زندگی انقلابی، برایشان جذابیتی نداشت..‼️ از آنهایی که حقیقت هستی خود را در آینه الهی انقلاب مشاهده کردند و تا وصول به هدف، استقامت ورزیدند🪞 تا آن روز که تبدیل شد به آنهایی که سرنوشت «چالش تحمیلی» به انقلاب یعنی جنگ را با هوش تقوایی خود به فتح و ظفر رقم زدند🕊 آنهایی که در فتح خرمشهر فرماندهی کردند. آری! سید فرمانده بود، همرزم جهان‌آرا... هم‌سنگر او در فتح خرمشهر!✌️🌱 و امروز خرمشهرها نیازمند فرماندهی سید است، از خرمشهر قلب ما تا خرمشهر غزه!❤️‍🩹 سید که بیاید و عشق به انقلاب و قیام برای حق را برای همه ما دلنشین‌تر از هر چیز کند...
|دیدار فرمانده دهه شصتی بود... از همان امام ندیده های عاشق انقلاب آقا روح الله! همان معجزه های قرن ۲۱ انقلاب ما. همان هایی که یک نفرشان هم کافی است برای اینکه جوانه های امید قلبمان را روشن کند و برویم و برسیم و کم نیاوریم!✌️🇮🇷 از همان اوایل جنگ سوریه در میدان بود و چند باری هم جانباز شد اما همچنان ماند. می‌گفت: «مهم نیست چه مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه کنیم✨» چقدر کلامش بوی آوینی خمینی را میداد آنجا که گفته بود: «انجام وظیفه از هرکاری دشوارتر است برای تحصیل رضای خدا، یک روز باید راه رفت، روز دیگر باید جنگید و چه بسا روز سوم باید نانوایی کرد...🌱» همین بود که جواد را زنده نگه داشت؛ تا نمیرد و شهید بشود. ۱۹ اردیبهشت سال ۹۵ در سوریه شهید شد اما همانجا ماند و پیکرش برنگشت. ماند تا یادمان بیاورد که کنار وظیفه شناسی، و گمنامی را هم داشته است! ۴ سالی طول کشید تا برگردد و درس های دیگری به ما بدهد. تا چشمان معصوم پسرش و آرامش زهرایش روی تابوت پدر یادمان بیاورد چقدر به این بچه ها و خانواده‌شان مدیونیم! حالا جایی در بهشت زهرای تهران مزار شهید جواد الله کرم است... خیلی از آسمانی ها و زمینی ها مهمان این قطعه از بهشت شده اند، اما ماندگار ترین قاب همان دیدار فرمانده با آقا جواد است... تجلی صادقانه لبیک یا خامنه‌ای که باز هم آقا جواد با آن به ما درس میدهد.
﷽ |مربی حاج محمد با خیلی ها فرق داشت؛ حتی خوب معمولی هم نبود... انگار از همان اول با خود عهد کرده بود که تنهایی به بهشت نرود! قبل انقلاب در محله‌شان «شاهین» را راه انداخت، یک گروه فوتبالی متشکل از جوانانی که در خطر فساد، اعتیاد و فضای آلوده قبل انقلاب بودند؛⚽️ اما حالا با جمع شدن دور هم به بهانه فوتبال، تبدیل شده بودند به خط مقدم تظاهرات ضد رژیم پهلوی✌️ این که تازه قبل از انقلاب بود... کار اصلی حاج محمد تازه بعد از انقلاب آغاز شد شاید «هیئت» نقطه کانونی راه حل های محمد در محله امامزاده حسنِ(علیه السلام) تهران بود؛ در آن ایام بسیاری از جوانان بی انگیزه و چه بسا با اعتقاد کمتر را شناسایی، هدایت و جذب انقلاب کرد که عمده آنها در آینده در زمره شهدای جنگ تحمیلی قرار گرفتند🦋🌱 اما خودش ماند و در جنگ شهید نشد تا بماند و بشود مصداق حرف «حاج قاسم» که میگفت: "همیشه پرکار و در صحنه بود و هر جای انقلاب که نیاز بود مسئولیت سخت ترین کارها را به عهده می‌گرفت🕊 ما جهاد مهمی را به یاد نداریم که شهید ناظری در آن شریک نبوده باشند. بنده از سال ۵۸ که نیروی آموزشی ایشان بودم تا کنون تغییر یا خستگی در ایشان ندیدم✨" و چه سعادتی بالاتر از این که سردار، هم مربی شهدای دفاع مقدس بود و هم مربی شهدای مدافع حرم! امثال روح الله قربانی ها...🥺 شهید هم که شد وسط آب های خلیج فارس بود و در حال مأموریت. درست در روز ولادت حضرت ارباب ارواحنا فداه و روز پاسدار!❤️‍🩹 و ما چه می‌دانیم سردار محمد ناظری که بود؟ وصف سردار را باید از اهلش شنید تا بتوان به او اقتدا کرد.
﷽ |مربی حاج محمد با خیلی ها فرق داشت؛ حتی خوب معمولی هم نبود... انگار از همان اول با خود عهد کرده بود که تنهایی به بهشت نرود! قبل انقلاب در محله‌شان «شاهین» را راه انداخت، یک گروه فوتبالی متشکل از جوانانی که در خطر فساد، اعتیاد و فضای آلوده قبل انقلاب بودند؛⚽️ اما حالا با جمع شدن دور هم به بهانه فوتبال، تبدیل شده بودند به خط مقدم تظاهرات ضد رژیم پهلوی✌️ این که تازه قبل از انقلاب بود... کار اصلی حاج محمد تازه بعد از انقلاب آغاز شد شاید «هیئت» نقطه کانونی راه حل های محمد در محله امامزاده حسنِ(علیه السلام) تهران بود؛ در آن ایام بسیاری از جوانان بی انگیزه و چه بسا با اعتقاد کمتر را شناسایی، هدایت و جذب انقلاب کرد که عمده آنها در آینده در زمره شهدای جنگ تحمیلی قرار گرفتند🦋🌱 اما خودش ماند و در جنگ شهید نشد تا بماند و بشود مصداق حرف «حاج قاسم» که میگفت: "همیشه پرکار و در صحنه بود و هر جای انقلاب که نیاز بود مسئولیت سخت ترین کارها را به عهده می‌گرفت🕊 ما جهاد مهمی را به یاد نداریم که شهید ناظری در آن شریک نبوده باشند. بنده از سال ۵۸ که نیروی آموزشی ایشان بودم تا کنون تغییر یا خستگی در ایشان ندیدم✨" و چه سعادتی بالاتر از این که سردار، هم مربی شهدای دفاع مقدس بود و هم مربی شهدای مدافع حرم! امثال روح الله قربانی ها...🥺 شهید هم که شد وسط آب های خلیج فارس بود و در حال مأموریت. درست در روز ولادت حضرت ارباب ارواحنا فداه و روز پاسدار!❤️‍🩹 و ما چه می‌دانیم سردار محمد ناظری که بود؟ وصف سردار را باید از اهلش شنید تا بتوان به او اقتدا کرد.
|الی الحبیب حبیب اگر باشی مولا خودش برایت نامه مینویسد و تو را دعوت میکند✨ دعوتت میکند و در جایی کیلومتر ها دور تر از وطن تو را در آغوش می‌گیرد و به لقاء الله میرساند🥺 حبیب بودن کار هر کسی نیست! گنجی است که برای به دست آوردنش رنج لازم است...💎 رنج دل کندن از هر آنچه به این دنیای خاکی پیوند میخورد. آن وقت است که وقتی حب دنیا از دل رفت، حب الحسین تنهای فرمانروای قلب میشود❤️‍🩹 شبیه شهید علیرضا بابایی. بسیجی نخبه‌ای که حصار زمان را شکست و به ندای «هل من ناصر ینصرنی» اربابش در عراق لبیک گفت. برای دفاع از حرم رفته بود، بنابراین حرم ندیده به منطقه رفت و در فلوجه عراق بر اثر گرفتار شدن در تله انفجاری تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. اما این تازه آغاز ماجرا بود...🕊🌱 علیرضا که قبلا به زیارت حضرت زینب سلام الله علیها رفته بود حالا آماده دیدار خانواده آسمانی بانو میشد. پیکر مطهر شهید روی دست زائران حرم، به زیارت رفت.... نجف، کربلا، کاظمین، سامرا عجب ضیافتی برایش برپا کرده بودند! آن هم زیارتی با پرچم مقدس حرمِ جمهوری اسلامی ایران...🇮🇷
|جشن تولد آن روزی که در دوم خرداد سال ۱۳۴۰، یک نفر به سرانه جمعیت روستای آشورآباد اضافه شد شاید هیچ یک از اهالی روستا فکر نمی‌کرد که سالها بعد همین کودک سرنوشت روستا را تغییر بدهد. این عادت دنیاست که زود میگذرد و چرخش روزگارش جز برای آنها که حواسشان جمع است، عبرت آموز نیست. دنیای حاج تقی و صدیقه خانم هم زود گذشت و کودک دیروزشان،دیگر برای خود مردی شده بود. یک پاسدار غیور که برای نگهبانی از این نظام مقدس، حاضر بود از جانش هم بگذرد. برای همین جنگ که شد پایش به جبهه باز شد... جهاد در راه خدا آرمانی بود که ابراهیم حاضر بود تمام اسماعیل هایش را به خاطر آن قربانی کند. برای همین بود که دل از همسر و دو دخترش کند و در ۲۸ اردیبهشت سال ۶۵ در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به گردن، به شهادت رسید. حالا اهالی روستای آشور آباد، در آستانه تولد زمینی ابراهیم، باید برای تولد آسمانی اش جشن می‌گرفتند.
|خادم الرضا حسین امیر عبداللهیان را که میبینم یاد آوینی می‌افتم...🌊 مشی بین المللی امیر عبداللهیان، از زبان بدن گرفته تا سخنرانی ها همان صلابت افتخار آمیزی که قلم و صدای آوینی داشت، دارد! هر دو «جمهوری اسلامی» را خوب فهمیده بودند؛🌤 می‌دانستند اینجا فقط یک کشور نیست، است، حرمی که اگر ماند دیگر حرم ها هم میماند و امید پیروزی در قلب های آزادی خواهان جهان، جوانه میزند. و وقتی خادم حرم باشی دیگر آنچه برایت مهم است عشق است...🕊🍃 مرز ها سهم زمین میشوند و تو اهل آسمان. و آن زمان است که عراق، غزه، سوریه و ایران برایت فرقی نمیکند. شبیه سردار میشوی و بچه های مدافع حرم!🥺 آن وقت است که میتوانی شب و روزت را به هم گره بزنی و از این کشور به آن کشور بدوی تا اشک از چشمان بچه های غزه پاک کنی...❤️‍🩹 تا دیگر هیچ صهیونیست خون‌آشامی جرئت نکند نگاه چپ به زن و بچه های فلسطین بکند. برای همین ها بود که به او «وزیر خارجه مقاومت» میگفتند... اصلا مگر برای غیر از این انقلاب کردیم؟! مگر کشور امام رضا علیه‌السلام، باید غیر از این باشد؟✨ این روزها میگویند قرار بود در ایام ولادت آقا لباس خادمی بپوشد اما انگار ماجرا جور دیگری بود... آقا خودش زودتر به استقبال او آمد تا به همه بگوید: "حسینم سالهای سال است خادم من است!" راستی «حسین» چه نام زیبایی! با نامت یاد ارباب ارواحنافداه افتادیم و با دیدن پیکری که خیلی به قد رشیدت نمی‌آمد یاد علمدار علیه‌السلام...😭 قبول باشد؛ خوب برایمان روضه خواندی!
|الاعمال بالنیات... عمر را میخواهیم برای چه؟! زندگی را چی؟! اگر هدف همین دور باطل روزمرگی است، این همه دویدن می‌ارزد؟!⚠️ عمری بدویم که لحظه ای بنشینیم...؟! نه! ما ارزان فروشیم... ما به حراج که نه به تاراج گذاشته ایم تا دنیا تمام سرمایه‌مان را برباید‼️ وگرنه هستند بچه زرنگ‌های تجارت بلد! همان ها که در چشم دنیا پرستان، دیوانه هستند اما چرخ دنیای همین ها را هم خودشان می‌چرخانند...🪞✨ میدوند اما شبیه ما نه! میجنگند اما برای اهداف ما هم نه! کاش وقتی زندگی‌شان را نگاه میکنیم از میان تمام حس احترام و غبطه ای که برایشان قائلیم بنشینیم و انگیزه‌هایمان را با خودشان بالا و پایین کنیم...🍃 آن وقت است که میفهمیم «الاعمال بالنیات» یعنی چه؟ میرسیم به جمله آن دوست که «کار برای خدا که خستگی ندارد!» آن وقت میشویم شبیه «حاج سعید قارلقی» که کاروان عشق او را از خرمشهر به فلوجه عراق میرساند... عمری را در حرم جمهوری اسلامی خدمت میکند و آخر سر هم اجرش را کنار اربابش ارواحنا فداه میگیرد...🥺❤️‍🩹 و این تازه میشود اول بسم الله! حاج سعید حالا شبیه برادرش حمید، شهید شده است. مرگ تاجرانه ای که سرمایه های سعید را به بی‌نهایت وصل میکند...🌊 از امروز او باید راه و رسم تجارت را به آن تازه کارهایی که اندکی دل به راه داده‌اند نشان دهد! جهادی شاید سخت تر و البته شیرین تر از گذشته ها...🕊✨
|شهید مجتبی ذوالفقار نسب «مجتبی» بود و شجاعتش «ذوالفقار نسب». چنین روزی در آستانه پیروزی انقلابی به دنیا آمد که قرار بود چند دهه بعد برای ارتش آن فرماندهی کند؛ و این پایان افتخاراتش نبود...🌱✨ چون انقلاب اسلامی سیره‌اش این است که وفاداران به خود را در اعتبارات دنیایی نگه نمی‌دارد... آنان را پر پرواز می‌دهد. اگر نه، کدام فرمانده ارتشی را در جهان سراغ دارید که برای سَر دادن در کشوری دیگر، بسان «مجتبی» دست و پا بزند؟!❤️‍🩹 مجتبی هم در دفاع از حرم جمهوری اسلامی ایران، فرمانده بود و هم در دفاع از حرم بانوی اهل بیت علیهم السلام در سوریه🕊 و فرماندهی چه به او می‌آمد... و در حال فرماندهی و رساندن مهمات به سربازانش با وجود پیشروی داعش، جانانه و قهرمانانه شهید شد و تولد دوباره یافت. حالا علی و عباسِ او و هزاران علی و عباس دیگر در سراسر جبهه مقاومت، راهش را تا محو اسرائیل و ظهور موعود پی گرفته‌اند✌️🇵🇸
|«جوان مؤمن انقلابی» مادرش میگوید همسرش همیشه به پسرها می‌گفت: «شما باید با اسرائیل بجنگید و شهید شوید!» نامش هدیه روضه حضرت عباس علیه‌السلام بود...❤️‍🩹 پدرش در هیئت با آقا قرار گذاشته بود که نام پسرش را عباس بگذارد. و چه خوب شد که نامش را عباس گذاشتند. دهه هفتادی بود و وقتی رفت سوریه تا از حریم اهل بیت علیهم السلام دفاع کند و «عباس» بشود حدودا ۲۳ ساله بود🕊🍃 ۲۳ سال شاید برای ما کم باشد اما انگار عباس خوب می‌دانست که با همین کم، چگونه مسیر خود را تا بی نهایت بسازد. نه اینکه عباس همه چیز را بداند، نه... اما می‌دانست که نادانسته ها و نارفته ها همه بهانه ای هستند تا دستت را به ارباب ارواحنافداه بدهی و تمام زندگی‌‌ات را به او بسپاری.✨ مگر ماجرای عباس علیه السلام غیر از این بود؟ وجه اشتراک های عباس دانشگر با صاحب اسمش همچنان ادامه دارد... خیلی ها تازه بعد از شهادت عباس را شناختند؛ بعد از شهادت بود که «عباس بودنش» معنای دیگری را پیدا کرد... این روزها از دل و زندگی خیلی ها گره می‌گشاید، خیلی ها را به مسیر آورده است...🥺 عباس حالا خیلی بیش از گذشته ها پیش خدا ابرو دارد و حتی برای شاگرد آخر ها هم واسطه گری میکند🦋
و امشب... آرمانِ آرمان‌های هر شب ما... ارباب عزیزترازجانمان💔 امشب عهد کنیم که بدون امام زنده نباشیم... «سوید بن عمر» یکی از اصحاب عاشوراست که بعد از امام حسین علیه السلام به شهادت رسید... در مقتل چنین آمده است : سُوید به میدان آمد...او مردی شریف و کثیر الصلاه بود...مانند شیری غران می‌جنگید و بر حوادث سهمگین، نهایت صبر و شکیبایی را داشت...تا آنکه از فراوانی زخم، سنگین شد و بر زمین افتاد...اما زنده بود...تا اینکه شنید: قُتِل الحسین...به زحمت برخاست..از چکمه‌اش چاقویی درآورد و به دشمنان حمله کرد...جنگید تا به شهادت رسید... او از کسانی بود که شب عاشورا قرار گذاشته بودند که بی‌حسین زنده نباشند...در قاموس ایشان زندگی بی‌حسین معنا نداشت...✨ کاری نداشت برای سوید، اگر اندکی مجال به توجیهات می‌داد: تو زحمتت را کشیده‌ای! جانبازی رکاب حسین هم افتخاری است! بعد از کربلا بمان و روایت کربلا بگو! اما سوید از توجیه‌المسائل کسانی که در این مدت راه‌شان را از امام جدا کردند، آگاه بود...و چه گذشت بر سوید، وقتی که شنید صدای «حسین کشته شد» را... تشکیلات سربازان آخرالزمانی، نباید یک‌لحظه هم تردید کند در اینکه لشکر بی‌امام، لشکر شیطان است... در هر عرصه‌ای: اقتصاد، فرهنگ، اجتماع، سیاست... و در هر عملی: شخصی، خانوادگی، اجتماعی... پای جای پای امام نگذاریم، قطعا دنباله‌رو شیاطین‌ایم...با طناب هوس‌های گوناگون و بزک‌شده... امشب عهد کنیم که بدون امام زنده نباشیم...
| چی بهتر از این؟! مسجد اگر مسجد باشد کارخانه انسان سازی میشود...🌱 شبیه مسجدالنبی در صدر اسلام و شبیه مسجد امیر المؤمنین در انقلاب اسلامی که تداوم اصیل راه انبیاست✨ "مسجد امیر المؤمنین" جایی است حوالی شهریار در شهرکی به نام کهنز. گوشه‌ای از ایران که شاید خیلی هایمان حتی اسمش را نشنیده باشیم اما با اهالی اش آشنا هستیم...🦋 اهالی همچون مصطفی صدر زاده سجاد عفتی محمد آژند و جوانان زیادی که با اینکه دوران پیروزی انقلاب را ندیده بودند اما علمدار انقلاب شدند⭐️ حالا سهم مسجد امیر المؤمنین از حماسه دفاع از حرم حداقل سه شهید و دو جانباز است... بله! انقلاب است عطرش اینچنین از بالاترین رده های حکومتی تا کوچکترین جمع های مردمی منتشر میشود و قلب ها را مجذوب آرمان های الهی می‌کند. قلب هایی شبیه قلب محمد آژند. مداح خوش صدای جمع های کوچک و بزرگ محله کهنز که برای فدا کردن ارزشمندترین دارایی‌‌اش آواره کوه و بیابان میشود...🕊 چون میداند که بهای دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام بیش از این جان می‌ارزد🥺 پس میرود و جان میدهد و شبیه اربابش بیابان مهمان خوشبخت پیکرش میشود. وقتی بعد از پنج ماه برمیگردد پدرش اینگونه با او درددل می‌کند. «محمدم! شبیه همان روضه هایی که می‌خواندی شهید شدی...» و چی بهتر از این؟!❤️‍🩹
. | السلام علیک یا سیدة الزینب✨ خواستیم بگوییم دیدیم انگار نمیشود! چه بگوییم و آن هم از کدامتان؟! از حججی بگوییم و شجاعتش. یا عباس دانشگر و جوان مومن انقلابی بودنش. یا عباس دانشگر و جوان مومن انقلابی بودنش. شاید هم باید وسط مسجد امام علی علیه السلام، سراغ مربی‌های پرنشاط نوجوانانش را بگیریم و به مصطفی صدر زاده و سجاد عفتی برسیم. انگار باید «یادت باشه» بخوانیم و از سبک زندگی بگوییم که شهره شهر میشود و آقایمان از آن مثال می‌آورند. اگر امام رئوف علیه‌السلام دعوتمان کنند باید در مشهد هم حسابی بگردیم🥲 از رفقایی مثل سنجرانی و قاسمی دانا بگوییم و پای حرف مادر مصطفی و مجتبی بختی بنشینیم. در مشهد از مصطفی عارفی که بچه تربت جام است گرفته تا ابوحامدی که افغانستانی است، برایمان حرف زیادی برای گفتن دارند... شمال ، جنوب، شرق ، غرب و....🕊 دور تر ایران، عراق، افغانستان، پاکستان. به ما حق بدهید❗️ شما خیلی با هم فرق دارید... و البته بسیار شبیه به هم هستید! فهمیدم!🌱 شاید باید از همان چیزی که شما را دور هم جمع کرده است بگوییم؛ ولایت! ولایتی که نزدیکترینش به ما امروز ولایت فقیه است و شخص امام خامنه‌ای؛ او که بیش از همه‌ی ما، با شما آشناست...❤️‍🩹 شما از زبان آقا معجزه انقلاب هستید. همینقدر مختصر و همینقدر مفید! انقلابی که عزیز ما و تمام پیامبران و اولیاء خداست معجزاتی دارد که شخص شما باشید...🥺 خوش به سعادتتان؛ همین. نه صبر کنید! یادم رفت که چه مأموریت بزرگی به ما داده‌اید. یادم رفت که تداوم مسیرتان را امروز به ما سپرده اید، کمکمان کنید که این روزها در طرف درست تاریخ نقش آفرینی کنیم. بله! دارم از همان آرمانی میگویم که از لابه لای خطوط وصیت نامه هایتان پیدا کرده ام؛ شبیه همین تک جمله آقا محسن حججی: «خودتان را برای ظهور امام‌ زمان و جنگ با اسرائیل آماده کنید.»
﷽ | رزمنده بسیجی عارف متولد نجف بود، خانه پدری❗️ پنج‌ساله بود که به خاطر شدت فشارهای حزب بعث همراه با خانواده‌اش به ایران بازگشت و در قم مراحل تحصیلی خود را طی کرد🌱✨ روزگار می‌گذراند اما با عطر نجف! آسمانی که در همان چند سال ابتدای زندگی در افق قلبش گشوده شده بود، جنس وجودش را متفاوت کرده بود. مصطفی، از آنهایی بود که علم را در قلبش می‌جست، نه در عقلش💖 دنبال عرفان بود، نه علمی که اعتبارش به مدرک باشد. مصطفی پنج بار به جبهه رفت، چند بارش را تا ۶ ماه مستمر در جبهه می‌ماند. فرمانده گروهان عاشورا بود که شهید شد...🥺🩸 مصطفی هنرمند بود، علاوه بر قدرت رزمی‌اش، هنرش را هم در خدمت دفاع مقدس قرار داده بود. راست می‌گویند؛ هنرمند قلبش را دریچه‌ای به سوی آسمان معنویت کرده و چشم قلبش به سوی آسمان است و آنچه شهود می‌کند را به زبان هنر وارد آثارش می‌کند🕊🍃 شاید از این روست که روی سنگ قبر آقا مصطفای ١٩ ساله نوشته‌اند: «رزمنده بسیجی عارف»
. ﷽ |جبهه‌ای به وسعت تکلیف شاید وقتی می‌گویند سید مهدی حوالی همین روزها در مرداد سال ۶٠ به شهادت رسید، اولین حدس خیلی از ما آن باشد که او در جبهه‌های جنگ با رژیم بعث به شهادت رسیده است؛ اما نه❗️ سیدمهدی، پاسدار بود و اهل رزم، اما دست تقدیر آن بود که نه در مصاف با باطل آشکار که در مبارزه با کفر پنهان یعنی نفاق قرار بگیرد، آنقدر جهاد تبیین کرد و دست‌های پشت پرده‌ی نفاق را افشا کرد که منافقین دیگر وجودش را تحمل نکردند.🥀 سید مهدی هم مربی معارف قرآن بود و هم مربی فنون نظامی. شاگردانش را مسلح به سلاحی می‌کرد که هم از جسم و هم از جان مردم محافظت کنند. منافقین هم خوب فهمیده بودند از چنین کسی باید بترسند، چون اینها هستند که مرزداران فرهنگ و عقیده امت اسلامی‌اند و با وجود آن‌ها نمی‌توانند نظام را استحاله کنند. سید مهدی هوشیار بود، درگیری در جبهه‌های جنگ او را از پرورش نیروهای فردا و ارتقای فرهنگ جامعه غافل نمی‌کرد. می‌دانست جنگ بلندمدت ما جنگ فرهنگی است و اگر در آن پیروز نشویم، پیروزی‌های نظامی را نمی‌توانیم حفظ کنیم. و من به این می‌اندیشم که انقلاب عزیز و مظلوم ما، سال‌های سال است که هم در برابر دشمن بیرونی و هم در برابر نفاق داخلی چه شکوهمند ایستاده است.❤️‍🩹 سیدمهدی با ضرب گلوله منافقین شهید شد و خونش امروز در رگ‌های بچه‌های انقلاب جاری است. اجازه نمی‌دهیم نفاق با پوشش خیرخواهی، حقیقت انقلاب ما یعنی اعتقاد و ولایت را از ما بگیرد.🇮🇷 پ. ن: از شهید سیدمهدی فروهر عکسی نیافتیم
. ﷽ چریک تنها سیدعلی آمده بود که ادامه‌دهنده راه نواب باشد و خون مطهرش حسن مطلع پیروزی انقلاب اسلامی. در ١٩ سالگی بر سر مزار شهید نواب صفوی با خدای خود عهد شهادت بسته بود و ٢٠ سال بر این عهد ایستاد، پایمردی کرد، لحظه‌ای از عهد خود عقب نکشید و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی به اجر شهادت رسید. سیدعلی، ٢٠ سال به مبارزه مسلحانه و تامین مهمات برای مبارزات انقلابیون پرداخت، آموزش نظامی‌اش را در لبنان دید، چندبار به زیارت امام در دوران تبعید به نجف رفت و از نهایت هوش و ذکاوتش برای پشتیبانی مبارزان استفاده کرد. در کنار این فعالیت مهم، به عنوان یک عالم تراز اول به نشر معارف الهی اسلام نیز می‌پرداخت و ملجأ مؤمنین بود. سیدعلی را با آرزوی شهادت می‌شناسند. او ٢٠ سال به دنبال شهادت، مجاهدت کرد. و هیچ چیز به اندازه شوق شهادت انسان را در پیچ و خم این دنیا، در صراط مستقیم حفظ نمی‌کند. شوق شهادت، به انتظار مرگ نشستن نیست، بلکه مجاهدتی بی‌توقف است به امید پذیرفته شدن و کسب اذن خدمتی بی‌حدو حصر. از این روست که آخرین ماموریت سید علی اندرزگو، با ورود حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه تکمیل شده و نظام طاغوتی برچیده می‌شود.
﷽ |روح الله فرزند روح الله از آن روز که اسمش را به خاطر رحلت حضرت امام رضوان الله تعالی علیه ، روح الله گذاشتند تا آن زمان که در راه آرمان های انقلابِ امام در آتش سوخت و به شهادت رسید فاصله زیادی نبود🕊 فقط ۲۶ سال.. مادر روح الله گفته بود که آرزو دارد روح الله یا شهید بشود یا طلبه!⭐️ شاید از همان روز برای رسیدن به شهادت، برنامه ریزی قدم به قدم را آغاز کرد؛ آخر میگفتند روح الله در ریز و درشت کارهایش اهل برنامه ریزی بود... پسر درس‌خوان، هنرمند و انقلابی که دانشکده هنر را میگذارد و لباس مقدس سپاه را بر تن میکند! لباسی که رنگ سبزش به روحیه جهادی و خستگی ناپذیر او خیلی می‌آمد🌱✨ روح الله سر درس اخلاق آقامجتبی تهرانی خوب یاد گرفته بود که شرط اول پاسدار بودن، پاسداری از خود است، همان که اسمش را تقوا میگذاریم؛ خودش گفته بود:'شهادت خوب است اما تقوا بهتر است تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می‌کند.' و همین کلید طلایی بود که روح الله را تبدیل به خوشبخت ترین و زنده ترین انسانهای تاریخ کرد💖 🔺
﷽ | آغاز نصرالله رسیدیم به شب چهلم. چهل روز گذشت از انتظار و بی‌قراری ما برای زنده دیدنت💔 برای اینکه دوباره جلوی دوربین ها بیایی و دشمن و تمام همدستانش را به سخره بگیری و دل های رزمندگان کوچک و بزرگ مقاومت را در فلسطین و لبنان و ایران و خلاصه در همه جا گرم کنی. خبر آمد و به حساب اشتباه دشمن تو زنده نماندی...🥺 اما ما می‌دانستیم که درست است رفته‌ای اما اینچنین نیست که نباشی! هستی اما با بودنی متفاوت...🍃 همین بودنت عزایت را نه بهانه ماتم که علت حرکت و شوق ما کرد. تو رفتی و جمعه نصر، وعده صادق، عملیات های پشیمان کننده حزب الله برای صهیونیست ها، حماسه کم نظیر مردم در لبیک به فرمان جهاد ولی امر و خیلی قله های دیگر رقم خورد✌️🌱 با تمام اینها دلتنگیم اما نه بیشتر از آقایی که در پیام تسلیتش یادمان آورد که «سیّد مقاومت، یک شخص نبود، یک راه و یک مکتب بود.» ⚪️ آقاسید عزیز! خیالت راحت، ما با تمام کاستی هایمان بچه های همان آقایی هستیم که یک سربازش، شما بودی و دیگری حاج قاسم و یکی هم سید ابراهیم ما...❤️‍🩹 خیالت راحت که ما باید یاد بگیریم برای آقایمان هم سید حسن باشیم و سید ابراهیم و هم حاج قاسم! هم باید حواسمان جمع حرم جمهوری اسلامی باشد و هم در جبهه مقاومت در تراز بچه های آقا نقش آفرینی کنیم. ما تصمیم گرفتیم تا آخرِ آخرش برویم و میدانیم که به قول آقاجان «راهی که ما میرویم راه کوتاهی نیست، راه آسانی هم نیست!» 🌙✨ اما همان آقایمان، اینچنین قلب های ما را مطمئن کردند به هم‌جبهه‌هایمان و فرمودند: «یادتان باشد به کمک خدای متعال، با همراهی خدای متعال، با هدایت خدای متعال و بندگان خالص و صالح پروردگار میتوانیم این راه را طی کنیم. پیامبر اکرم، اهل‌بیت مکرّمش، شهدای این راه، شهیدانی که در مقابل چشم ما به شهادت رسیدند، [مانند] شهید نصرالله، شهید هنیّه، شهید سلیمانی، شهید سِنوار و از این قبیل شهدای عزیزمان، از روح اینها کمک بخواهیم، استمداد کنیم، راه را پیش برویم.» 📍پ.ن: آه ، مهمان سید که باشی باید هم مدام از آقا بگویی؛ سرباز مخلص ولایت.
﷽ •سخنان رهبری را گوش می داد و پیگیری می کرد؛ چاپشون میکرد و زیر سخنان ایشان خط می کشید.. اگر به اینترنت دسترسی نداشت، روزنامه می‌خرید؛ می‌نشست و با دقت مطالعه می‌کرد. بین مطالب چاپ شده در روزنامه ها مقایسه می‌کرد و می‌گفت این روزنامه سخنان حضرت آقا را حذف کرده و یا فلان روزنامه همه فرمایشات را کامل چاپ کرده است❗️ •حالا محمدرضایی را تصور کنید که هنوز شهید نشده است و الان نزدیک به سی سال دارد... تمام این یک سال بعد از آغاز طوفان الاقصی بیانات آقا را خوانده است🥺 بارها از فلسطین شنیده است؛ گاهی با عنوان «جهاد اسلامی و انسانی» گاهی هم با تأکیداتی شبیه «فرض است». اینها که نه ساده تر از این هایش هم کافی بود برای اینکه دل محمدرضا را بی‌قرارتر از همیشه برای جهاد و انجام وظیفه بکند...🕊 •اصلا مگر او شهادت را جز با این التزام عملی به ولایت فقیه پیدا کرده بود؟! خلاصه در آخر الزمان، دنبال هر چه که میگردید_از از شهادت و عاقبت بخیری تا دنیای خوب_سراغش را جز از مسیر ولایت فقیه نگیرید💙💚 [پ.ن: سهم شما، یه صلوات هدیه به روح شهید🌱]
| فرزندان حضرت مادر استاد ما خیلی منظم بود، همیشه سر وقت می‌آمد و عین دو ساعت را می‌ماند و معمولا هم نود درصد زمانش به درس می‌گذشت🍃 اما آن روز فرق داشت، مثل همیشه سر وقت آمد اما با یک بغل کتاب فارسی و عربی. شهادت حضرت مادر سلام الله علیها بود و شروع کرد به صحبت کردن از ایشان اما نه مثل روزهای دیگری که شهادت بود و اول کلاس چند دقیقه‌ای می‌گفت و می‌رفت سر درس✏️ اینبار نه پنج دقیقه که حدود نیم ساعت از حضرت زهرا گفت و نمیدانم در ذهنش چی گذشت که یکهو شروع به گریه کرد! آن هم با صدای بلند...💔 «متن کامل را بخوانید»
﷽ | فرزندان حضرت مادر استاد ما خیلی منظم بود، همیشه سر وقت می‌آمد و عین دو ساعت را می‌ماند و معمولا هم نود درصد زمانش به درس می‌گذشت🍃 اما آن روز فرق داشت، مثل همیشه سر وقت آمد اما با یک بغل کتاب فارسی و عربی. شهادت حضرت مادر سلام الله علیها بود و شروع کرد به صحبت کردن از ایشان اما نه مثل روزهای دیگری که شهادت بود و اول کلاس چند دقیقه‌ای می‌گفت و می‌رفت سر درس✏️ اینبار نه پنج دقیقه که حدود نیم ساعت از حضرت زهرا گفت و نمیدانم در ذهنش چی گذشت که یکهو شروع به گریه کرد! آن هم با صدای بلند...💔 تصور کنید که صدای بلند گریه استاد در کلاس میپیچد و همه ما خشکمان زده است... آن روز و آن حالت مجید شهریاری نه در ذهن من که در اعماق وجودم ثبت شد. گریه استاد هم خوشحالی داشت و هم ناراحتی🕊 ناراحتی اش به خاطر عزای مادر بود و خوشحالی اش هم باز هم به خاطر مادر. به خاطر اینکه امروز وسط کلاس درس دانشگاه تهران، به فاصله ۱۴۰۰ سال نتیجه تمام خون دل خوردن های خانم را می‌دیدم🥺 آن روزها مادر از ولایت و غدیر می‌گفت و گوش شنوایی نبود اما مادر به وظیفه عمل کرد و نتیجه را واگذار کرد به خدا! غدیر آن روز به ظاهر زیر فراموشی یاران بی وفا دفن شد... اما این همه ماجرا نبود، غدیر، تجلی ولایت بود و مادر بهتر از همه این را می‌دانست⭐️ می‌دانست اگر امروز مردم مدینه علی را می‌بینند و صدایش را می‌شنوند و جواب سلامش را نمیدهند فردا روزی فرزندانی از نسل علی می‌آیند که در عصر غیبت بی آنکه امام خود را دیده باشند، شیعیان مثال زدنی علی میشوند🌻✨ مادر میدید که سید روح الله می‌آید و با فرزندانش انقلاب میکند و غدیری که مردم مدینه و دیگران در تمام این قرن ها فراموشش کرده بودند را زنده می‌کند. مادر تمام این ها را می‌دانست... مجید شهریاری را می‌شناخت و خیلی بیشتر از مجید دلتنگ دیدارش بود؛ مادر ما وقتی آن روزها که کوچه به کوچه و خانه به خانه می‌رفت تا عهد غدیر را یادآور شود، پشت تمام این تک به تک در زدن ها فرزندان آینده خودش را میدید...💚 فرزندانی که قرار بود آینده جهان را با همین شعار غدیر متحول کنند. مادر میدید که آوینی چگونه عاشقانه دوربین به دست می‌گیرد و شهریاری در آزمایشگاه با خدا مناجات می‌کند و سلیمانی برای دفاع از حرم دخترش قید خانه و زندگی را میزند!❗️ مادر تمام شب هایی که سید ابراهیم خسته از تمام دویدن ها و زخم زبان ها برای حرمِ جمهوری اسلامی تلاش میکرد را هم میدید...😔 میدید که سید حسن چگونه با فصاحت و بلاغت برای ابر قدرت های جهان رجز میخواند و از فتح قدس میگوید💎 و... [ مادرجان خواستم بگویم، میان تمام این فرزندانتان حتما ما را هم نگاه میکردین؛ میدانم که برای ما هم برنامه ها دارید، شاید دیر آمدیم اما شما به حال ما شاگرد آخر ها دعا کنید. دعایمان کنید ما هم شبیه فرزندان خوبتان پای عهد غدیر بمانیم و خیمه ولایت را هیچ گاه رها نکنیم. ]
| پنجره فولاد مامان حسن قاسمی رو «مادر» صدا میزد. دوتاشون میگفتن که ما ۲۱ روز کنار هم بودیم اما اندازه ۲۱ سال با هم صمیمی شدیم...🍃 بعد شهادت حسن، مصطفی تو یکی از سفرهاش به مشهد از مادر حسن قاسمی پرسیده بود: «این بچه های مشهد چی کار میکنن که تا میرن سوریه شهید میشن.» مادر هم به زبونشون اومده بود و با خنده گفته بودن که: «بچه های مشهد امام رضا دارن، پنجره فولاد دارن..» [ آخه حسنِ خودشون هم می‌گفت سوریه‌اش رو از پنجره فولاد آقا گرفته.] مادر به شوخی گفت اما مصطفی جدی گرفت. رفت دم پنجره فولاد و تا شهادت رو نگرفت ول کن ماجرا نبود! وقتی برگشت هم به مادر گفت که: «مادر راست میگفتی! شهادت رو از پنجره فولاد گرفتم.» چهل روز بعد وقتی مصطفی صدرزاده مهمون ویژه رفیقش حسن قاسمی شده بود تازه مادر فهمید که مصطفی چی میگفته...❤️‍🩹