⁉️خاطرات هاشمی؛ تاریخ یا معرفینامه خانوادگی؟!
🔴در آستانه سالگرد فوت آقای #هاشمی_رفسنجانی / /٢
♦️آقای هاشمی رفسنجانی در خاطرهنویسیهای خود تلاش کرده كه با مناسبت یا بیمناسبت از افراد و اعضای خانواده سخنی به میان آید! گویا انگیزه اصلی از این خاطرهنویسیها مطرح كردن و معرفی كردن #نورچشمیها ، #آقازادهها، نزدیكان و بستگان بوده است، نه روشن و آشكار كردن زوایایی از #تاریخ_ایران و انقلاب اسلامی. در خاطرات ایشان آمده است:
🔸«... مهدی و یاسر از اینكه در صف اول نماز [جمعه] دیده میشوند خیلی خوشحال بودند...
🔹... #یاسر و #مهدی از مدرسه آمدند، مقداری خوابیدند خسته بودند...
🔸...مهدی و یاسر به برفبازی در باغچه مشغولاند، گاهی هم دعوا میكنند...
🔹... یاسر به درد گوش مبتلا شد و بیدارمان كرد، قرص خورد و خوابید...
🔸... بچهها عفت و مهدی را با لباس در آب انداختند...
🔹... من و عفت و فاطی و مهدی و یاسر برای روزه گرفتن سحری خوردیم!...
ه
🔸... عفت و فاطی و محسن برای مراسم احیا به جامعةالصادق رفتند...
🔹... برای اقامه نماز جمعه به دانشگاه تهران رفتم... عفت و بچهها هم آمدند. مهدی و یاسر از اینكه در فیلم و در صف اول نماز دیده میشدند خیلی خوشحال بودند...
🔸... عفت به خانه فائزه رفت...
🔹...دیروقت به خانه آمدم. محسن و عفت بیدار بودند...
🔸...تلفنی با جبهه تماس گرفتم و خبر رفتن فرزندم محسن را به قرارگاه كربلا دادم... وقتی داشتم به مجلس میرفتم محسن را دیدم كه لباس بسیجی پوشیده آماده حركت است. لذت بردم...»
◀️جناب هاشمی رفتن #محسن به جبهه را با آب و تاب روایت كرده و از خویشتنداری همسرش در برابر به جبهه رفتن فرزندشان چنین بالیده است:
«... جالب است كه #عفت هم با صبر و منطق برخورد میكند و با اینكه معمولاً غیبت خیلی كوتاه بچههایش را متحمّل نمیشود، در این مورد اظهاری نمیكند. این روحیه در بسیاری از مادران مسلمان كه فرزندانشان داوطلبانه به جبهه میروند وجود دارد...»
لیكن به نظر میرسد این رفتن به جبهه جنبه #نمایشی داشته و بازدیدی از #مناطق_جنگی بوده است؛ ثانیاً بنابر آنچه در خاطرات جناب هاشمی آمده مهندس محسن در تاریخ ١٠/مرداد/۶١ رهسپار #قرارگاه_كربلا شده است، مشخص نیست چند روز یا چند ساعت در مناطق جنگی گذرانده است كه پس از آن، بازدید از #معدن_اورانیوم در اطراف یزد داشته و متعاقباً در تاریخ دوشنبه اول شهریور ۶١ به تهران رسیده و در جمع خانواده قرار داشته است. (برگرفته از کتاب روایتهای ناروا، فصل دوم)
SH S:
سرویس جاسوسی با #آقازادهها چه میکنند؟
فرض کنید، مسئول ارشد سرویس #جاسوسی انگلیس هستید و در به در به دنبال یافتن راه #نفوذی به حکومت ایران.
از قضا به شما گفته اند همین حالا 4000 نفر از فرزندان مسئولین کشور هدفی مثل ایران در کشور شما تحصیل میکنند.
چه چیزی از این بهتر؟
4000 سوژه ناب از فرزندان جمهوری اسلامی که قرار است چندین سال در انگلیس زندگی کنند و مثل موم در دستان #تیمهای_مراقبت شما!
یکی از یکی چرب تر و خوش خوراک تر.
آیا روی این ها، کار نمیکنید؟
آیا تیم های حرفه ای تعقیب و مراقبت را روی آن ها سوار نمی کنید؟
آیا جاسوسهایی از جنس مخالف، چیزی شبیه پروژه پرستوی #موساد، سراغ آنها نمیفرستید؟
آیا در موبایل، اتاق، #رختخواب ، آنها دوربین و دستگاه شنود کار نمی گذارید؟
آیا برای مسولين آینده کشوری که نظم نوین جهانی تان را بر هم زده پرونده سازی نمیکنید؟
هرچه باشه شما MI6 هستید!
کهنسال ترین سرویس امنیتی جهان با چهارصد سال سابقه خرابکاری!
طولی نخواهد کشید که کلکسیونی از فیلم ها و مدارکی، جمع آوری کردهاید که هر حقالسکوتی بابت آن ها میتوان مطالبه کرد!
سال ها میگذرد و همان آقازاده ها میشوند مسئول در مثلاً #وزارتنفت یا #صنعت و خارجه، سفیر، #وزیر ، وکیل.
عدم کفایت به کنار.
#موقع امتیاز گرفتن
و #نفوذ سازمان یافته
و بستن قراردادهای #استعماری فرا خواهد رسید!
هرجا مقاومتی شد و کار گره خورد یک کپی از شاهکارهای آقازاده محترم در زمان دانشجویی در #لندن روی میز او یا پدر گرامی قرار میگیرد.
با این یادداشت ضمیمه که اگر میخواهید این فیلم فردا در #BBC_فارسی یا رسانه های موازی جریان ضدانقلاب و غربگرا منتشر نشود، فلان قرارداد را از فلان شرکت داخلی مثلاً قرارگاه خاتم گرفته و با فلان شرکت انگلیسی مثلاً #شل یا #توتال امضاء کنید!
رزمندگان جنگ نرم