به روایت از آرش (ضارب وقاتل):
در شب حادثه، به اتفاق دوستانم برای جشن چهارشنبهسوری به منطقه نواب رفته بودیم، هنگام ترقهبازی که با سر وصدای بسیاری همراه بود.😔
با دیدن خودرو گشتی پلیس پا به فرار گذاشتیم، در این حین، تلفنهمراهم به دست یکی از مأموران پلیس افتاد و چون نتوانستم آن را بگیرم عصبانی شدم.😔
کمی جلوتر رفتیم که با دیدن تعدادی #مأمور پلیس، با انداختن نارنجک به سمت آنها خواستم عقده و عصبانیت خود را خالی کنم غافل از آنکه یکی از #نارنجکها به سر یکی از #مأموران پلیس (شهید هادی جوان دلاور) اصابت کرد.😔
🍃🌷🍃
با مشاهده صحنه #انفجار نارنجک، فرار را بر قرار ترجیح داده و از محل فرارکردم، اما نمیدانستم که پس از گذشت دو روز توسط پلیس دستگیر میشم😔
به روایت از آرش (ضارب وقاتل):
در شب حادثه، به اتفاق دوستانم برای جشن چهارشنبهسوری به منطقه نواب رفته بودیم، هنگام ترقهبازی که با سر وصدای بسیاری همراه بود.😔
با دیدن خودرو گشتی پلیس پا به فرار گذاشتیم، در این حین، تلفنهمراهم به دست یکی از مأموران پلیس افتاد و چون نتوانستم آن را بگیرم عصبانی شدم.😔
کمی جلوتر رفتیم که با دیدن تعدادی #مأمور پلیس، با انداختن نارنجک به سمت آنها خواستم عقده و عصبانیت خود را خالی کنم غافل از آنکه یکی از #نارنجکها به سر یکی از #مأموران پلیس (شهید هادی جوان دلاور) اصابت کرد.😔
🍃🌷🍃
با مشاهده صحنه #انفجار نارنجک، فرار را بر قرار ترجیح داده و از محل فرارکردم، اما نمیدانستم که پس از گذشت دو روز توسط پلیس دستگیر میشم😔