روسری و مانتوی زینب پر از خاک بود و صورتش سرخ شده بود؛
مادر با تعجب پرسید: چیزی شده زینب جون؟ چرا اینقدر نامرتبی؟
زینب چیزی نگفت.
خواهرش بغض کرده بود گفت: او حسابی بحث کرد و بعد با زینب درگیر شد.
مادر با تعجب پرسید: کی؟
شهلا گفت: نمیدونم، فقط بین حرفاش از کمونیست و مجاهدین خلق دفاع میکرد و به امام خمینی توهین میکرد.
مادر دلش آشوب شد و سرش گیج رفت...
اسم زینب وارد لیست سیاه منافقین شده بود... 🥲
#شهیده_زینب_کمایی 🕊🌱