eitaa logo
مدرسه علمیه تخصصی حضرت آمنه سلام الله علیها
795 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
757 فایل
زیر نظر مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران-قم #وبگاه: http://amene.whc.ir/ آموزش @AMOOZESHAMENEH #تماس:02537239948 #ارتباط_با_ادمین: #آدرس: کلهری-خیابان آل یس- کوی 14.فرعی شهید ناجی
مشاهده در ایتا
دانلود
دلنوشته شماره6⃣ پیرو راه حسین وه که چه شادان گذشت یار به مقصد رسید، از شب هجران گذشت ما همه چون گرد ره، اوست چو آب روان از همه دل کند و بعد از دل باران گذشت حلقه عشاق را کرده بزرگ و کنون همسفر قاسم است، از غم هجران گذشت چشم به راهش همه گریه کنان گفته ایم همچو ستاره گذر کرده و تابان گذشت اشک مجالم بده، نه، غم ما را بگو از غم داغش بگو فصل بهاران گذشت ✍️شاعر؛ فاطمه صادقی طلبه آموزگاری از قم دیار کریمه ؛
دلنوشته شماره7⃣ خوشی به ما نیامده.... 💔 اصلا فکر میکنیم از اول تو را نداشتیم.... دربست گرفتی و رفتی تا بهشت.... اینجا ما در مسیر صعود به قله، رنج نبودنت را تجربه میکنیم. اشکالی ندارد، سخت یا آسان، ادامه ی مسیر را میرویم. اما کنج دلمان بغض را نگه میداریم، تا روزی که پیروزی نهایی را دیدیم، برویم با خاطر آسوده یک کنج را پیدا کنیم، تنهایی بنشینیم و هرچه بغض از رفتن حاج قاسم و شما داشتیم را یک دل سیر بباریم، به قول شاعر: رفتی ولی «بار گران..»، آری، بار گرانی بر زمین مانده است. ✅ هر روز یک دلنوشته، تاچهلم شهدای خدمت ✍️دلنوشته ؛ خانم زهرا شعبانزاده، طلبه سطح دو مدرسه علمیه تخصصی حضرت آمنه سلام الله علیها
دلنوشته شماره8⃣ مثل کبوتر های توی صحن آقا پرواز کردی و از این دنیا پریدی از روزی که،بت رای دادیم،تو تلاشی یه خواب آسوده به اون چشمات ندیدی از دوست و دشمن طعنه میشنیدی ولی باز بازم به کار دوست و دشمن هات رسیدی سید تو جات پیش امام مهربونه ما هم نداریم غیر آقا جان امیدی بازم خدا رو شکر که بودی یه چن وقت هم روسفید کردی ما رو هم رو سفیدی ما چاکریم و مخلصیم و دستمریزاد ممنونتیم، خوب آبرو مونو خریدی ✍️شاعر؛ زهرا شعبانزاده طلبه سطح دو مدرسه علمیه تخصصی حضرت آمنه سلام الله علیها
animation.gif
744K
📸 🌱امروز سه شنبه ۸ خردادماه ۱۴۰۳🌱 🔳شروع مراسم با قرائت قرآن کریم دسته جمعی ◼️آموزش نظام جمع توسط فرمانده عزیز سرکار خانم آذرخش ◾️اجرای برنامه بزرگداشت شهدای خدمت شهید جمهور و همراهان شهیدش همزمان با هفتمین روز عروج شان با قرائت دلنوشته ای هدیه به شهدای والامقام توسط خواهر مژگان مرادی ▪️گرامی داشت یاد و خاطره سوم خرداد ( آزادسازی خرمشهر) با قرائت دلنوشته شهدایی توسط خواهر مهدی پور 🔳 درپایان ، مجلس متبرک شد به روضه و نام مبارک امام رئوف علیه السلام توسط مداح اهل بیت علیهم السلام سرکار خانم آذرخش ☘شایان ذکر است این مراسم باصرف صبحانه از ساعت ۷ الی ۷:۲۰ آغاز و از ساعت ۷:۲۰ الی ۸ شروع مراسم صبحگاه بود میزبان صبحگاه سه شنبه مهدوی این هفته دسته ی بسیجی سردار شهید مهدی زین الدین بود.
دلنوشته شماره9⃣ 🍂بسم رب الشهدا🍂 میلاد مولایم علی بن موسی الرضا علیه السلام بود؛سرشار از شور و شوق بودم و فارغ از گرفتاری و نگرانی‌های این دنیای شلوغ، دلم در صحن و سرای آقا بود و جسمم دور از ایشان؛ نزدیک غروب بود که متوجه خبر ناگواری شدم خبری که شیرینی میلاد را به کامم تلخ و آرامش خاطرم را مبدل به نگرانی نمود؛این خبر حاکی از حادثه‌ای بود که برای بالگرد رئیس جمهور اتفاق افتاده بود امید داشتم، امید به پیدا شدن، امید به سلامتی ایشان، درآن لحظات تنها کاری که در توانم بود دعا کردن برای ایشان و تمامی همراهانشان بود ،ساعت از نیمه گذشته بود ۱ و ۲۰ دقیقه بامداد، شهادت سردار دل‌ها در آن لحظه برایم تداعی شد... زمان نمی گذشت، گویی عقربه ها از کار افتاده بودند،گوینده اخبار مستندات و اتفاقات حادثه را مرور می‌کرد و خبر جدیدی برای این دل‌های نگران و مضطرب سراغ نداشت مردم آرام و قرار نداشتند دعای توسل می‌خواندند و بعضی می‌گریستند این چشم انتظاری در ساعت ۸ صبح به پایان رسید... (انا لله و انا الیه راجعون) نگرانی و دل آشوبه‌ها خاتمه یافت و جای خود را به غمی سنگین داد، بهت زده به گوینده اخبار می‌نگریستم، بغض گلویم را گرفته بود، باورم نمی‌شد،در آن لحظه دلم می‌خواست همه چیزهایی که می‌بینم و می‌شنوم تنها یک کابوس باشد و بس... روز تشییع ایشان در قم فرا رسید، انگار آسمان و زمین هم عزادار بودند،این غم جنسی عجیب داشت، غمی از جنس دلتنگی و دوست داشتن، کم کاری، سکوت... گفتم دلتنگی،دلم تنگ می شود برای لبخند هایش،برای بودنش... گفتم کم کاری، سکوت نکردم در مقابل مخالفینشان ولی کاش آنگونه که شایسته بود از ایشان دفاع می کردم، کاش خودم را به آب و آتش می زدم برای اثبات درست بودن راهشان...شاید قانع می شدند... گفتم سکوت...ایشان در تمام این مدت با وجود سیل تهمت ها و ....سکوت کردند... خدایا ظهور آقایم را برسان...💔 ✍️دلنوشته؛ فاطمه .ا طلبه سطح دو مدرسه علمیه تخصصی حضرت آمنه سلام الله علیها
دلنوشته شماره0⃣1⃣ باور نمی کنم باور نمیکنم رفتنت را همانگونە کە باور نکردم رفتن حاج قاسم سلیمانی را باور نمیکنم که دیگر صدای خطبه های قرآنیت پیش ما آینده سازان نرسد و گرنه از خدا طلب میکردم که من به جای جد ابراهیم همان نابغه خدا شهید ابراهیم رئیسی به شهادت میرسیدم باور نمیکنم که سید بزرگوار دیگر در جمع ما نیست و گرنه صدای فریادهای بی امانم به گوش بالگردهای بیرحم میرسید باور نمیکنم که دیگر آسمان بارانی به  دلخوشی دیرین برسد چون جانی را گرفت که دلخوشی یک ملت بود باور نمیکنم که هوای مه و بارانی باورش شده باشد که دیگر معجزه نورانی خداوند در بین ما نیست چون به رسم عزایش سالها خورشید می تابید گریه های بی امانم از گوشه چشمانم حال لحظاتم را به هم ریخته و صدای گریه هایم به ورزقان تبریز میرسد باور نمیکنم رفتن کسی را که با مردم بود و با مردم ماند و برای مردم جان داد دیگر باور نمیکنم آمدن هیچ رفتنی را رفتنی که از جنس سید ابراهیم رئیسی بود ✍️دلنوشته؛ فروزان الیاسی دانشجویی از استان شهیدپور کردستان
دلنوشته شماره 1⃣1⃣ از یک خبر شروع شد. از همان لحظه که خبر را خواندم دلم بی قرار شد. بی تاب. مثل دل یک دختر در فراق پدر. دلم را به دلت گره زدم که بی تابی دلت، به دلم کشیده شود، تا دلم پشتیبان دلت شود، شاید خنکایی شود و سوز دلت را بکاهد. با آنکه نمی شناسمت و ندیدمت، از همان لحظه اول که برای پیدا شدن رئیس جمهورمان دعا می کردم و برای سلامتی اش، برای آرامش دل دخترانش هم دعا می کردم. بگذار از قبل تر بگویم. از زمانی که ویدیواش را دیدم، رئیس جمهور بود که فرمود «دو دختر» دارم. از همان زمان هر گاه در ایام تعطیل یا آخر هفته ها در خانه ی پدری ام نشسته بودم و در اخبار می دیدم که رئیس جمهورم سر از پا نمی شناسد برای خدمت، حتی در ایام تعطیل، دلم می آمد پیش دلت. پیش خودم فکر می کردم که چقدر دوست داری تعطیل که هستی در خانه ی پدری کنار پدر باشی. دختر باشد و پدر باشد و نگاه زیبای خدا به این محبتی که بین دختر و پدر خلق کرده، فتبارک الله... انگار در این لحظات پدر و دختری، لبخند خدا هم هست. از همان لحظه که خبر را خواندم دلم بی قرار شد. بی قرارِ بی قراری دلت. دلم را به دلت گره زدم. می دانی! ما ناشکری نکردیم که خدا او را از ما گرفته باشد. ما اکثریتی هستیم که شکر کردیم. هر زمان او را در سفری برای افتتاح پروژه ای دیدیم، ما شکر کردیم هر زمان که کارخانه ی نیمه تعطیل یا تعطیلی را احیا کرد. ما شکر کردیم هر زمان کارگری بر سر کار برگشت و لبخند زد. ما شکر کردیم هر زمان که شنیدیم پولهای بلوکه شده آزاد میشد. ما شکر کردیم و سرمان را بالا گرفتیم هر زمان که از قرآن دفاع کرد. ما شکر کردیم و سرمان را بالا گرفتیم هر زمان که از کودکان و مردم مظلوم غزه سخن گفت و دفاع کرد. ما شکر کردیم هر زمان که در مقابل تهمت ها و دروغ ها، اخلاق مدار بود و فرو خورد. ما دیدیم شیعه ی واقعیِ حضرت امیر علیه السلام چگونه است (استخوان در گلو...) بَه بَه به این غیرت و آزادگی و مردانگی. ما شکر کردیم و شکر کردیم و... و اگر بخواهم بگویم بسیار سیاهه باید پُر کرد... ما شکر کردیم. می دانی! من اصلا ندیدمت و نمی شناسمت، اما بدان آنکه در مراسم وداع دانشگاه تهران برایت آغوش گشود، تنها خانم زینب سلیمانی نبود، او، تمام دختران آزاده ی ایران بود که تو را در بغل گرفت تا مرهمی باشد بر این درد جانکاهت، تا تسلایی باشد بر غم دلت، تا بی پروا بباری، تا هق هق کنی، تا شاید کمی از دردت بر دلمان بریزد و دردت سبک شود،. تا شاید... می دانی دلم به چه خوش است؟! یک قاب، یک کُنج زیبا، یک قرارِ پدر و دختری در مکانی پر از نور. در کُنجی از حرمِ امنِ نور. دیگر پدر بی قرار رفتن برای خدمت نیست. «دیگر پدر است و دختر است و لبخند خدا» در حرمِ نور. ✍️دلنوشته ؛ زهرا قدیمی نژاد طلبه سطح دو مدرسه علمیه تخصصی حضرت آمنه سلام الله علیها
دلنوشته شماره2⃣1⃣ قلم چه میتواند بنویسد ! ؟ قلم برای فرود آمدن کلمات بر کاغذ است ؟! قلم جاری میکند آبشارِ احساساتم را بر بِستَر رود . . . قلم که می نویسد همچون بارشِ چشمانم بر صورت . . . میخواهم بگویم نوشتن و قلم ، ثبت میکند میخواهم شروع کنم بنویسم از مردمی ترین مرد مردی که حرفش مساوی است با عملش مردی که ترازوی تواضعش سنگینی میکند بر منصب هایش . . . مردی که شأن جد بزرگوارشان را حفظ کرد ؛ مردی که امتداد حق و مبارزه با مفاسد بود . قلم رسید به کلمه‌ی « بود » ؛ مردی از دیار توس از دیار شاه خراسانی که بازگشت ، بر مبدأ تولدش تولدی بر تولدی دیگرش ؛ از مبدأ تا مبدأ ، میگویم مبدأ نه مقصد چون او اهل مقصد و این دنیا نبوده و نیست او از مبدأ مشغول به خدمت شد تا مبدأ اصلی اش‌ . او یک « طلبه » واقعی و « سرباز » واقعی برای ولی فقیه حفظ‌الله ، و منتخب ما و خداوند حکیم بوده است ؛ ✍️دلنوشته؛ اسماء اسماعیلی طلبه سطح دو مدرسه علمیه تخصصی حضرت آمنه سلام الله علیها
دلنوشته شماره3⃣1⃣ ضرب المثل داریم میگه کارخوبه برای خداباشه سلطان محمودخر کیه چندروزقبل ازاتفاق شهادت گونه شهیدجهمور مادری نگران آینده فرزندش بامن تماس گرفتند، گفتند:دخترم بعد از این همه زحمت کشیدن و وقت گذاشتن و درس خواندن تصمیم گرفته بجای دانشگاه واردحوزه بشه آیاآینده ای دارد؟ شغلی برایش پیدامیشود مدرکش درکشور اعتباردارد؟😭😭 جایی به رسمیت میشناسندمدرکش را اصلابگوببینم شماکه حوزه درس میخوانید، کسی رابهم معرفی میکنی که دراین مملکت بامدرک حوزوی جایگاه اجتماعی ومردمی خوبی داشته باشد؟ میدانم بخاطردینش خوب هست. گفتم: همه این هاکه میگویید درست، اولا با دیانتی که ازشماوخانواده محترمتان خبردارم حوزه خوب هست چون مکتب امام صادق علیه السلام هست تعلیم وتربیت شغل انبیابود حالاقدم های دخترتان بخاطررضای خداوخشنودی قلب امام زمانش برداشته شود که چه عالی ، هم دنیایش آبادمیشودوهم آخرتش *مدرکش معادل مدرک دانشگاه هست، سطح2راتمام کندلیسانش راگرفته(سطح2تمام کند=لیسانس دانشگاه) میتواندتادکترا درحوزه ادامه بدهدیااینکه درکنارش زرنگ باشدوتوانایی اش را داشته باشه دانشگاه هم بخواند. گفت: خب کارچی؟ جایی استخدامش میکنن گفتم:آموزش وپرورش الان ازحوزه پذیرش دارند، رشته وکالت راحت بعدسطح2 حوزه میتواندادامه تحصیل دهد گفت: نگفتی کسی رامیشناسی بامدرک حوزه الان درکشورماکاره ای باشد گفتم :چراراه دوربرویم همین رییس جمهورالان خودمان ایشان بامدرک حوزه دکتری فقه وحقوق دارندبرای پست ریاست جمهوری ثبت نام کردند ازم تشکرکردند، دست اخر بهش گفتم در این شرایط آخرالزمانی برای عاقبت بخیری فرزندتان نمازاستغفاربخوانیدازخدابخواهیدراه درست رانشانتان دهد بعدخداحافظی کردند و رفتند. روزی که خبرشهادت گونه آقای رییسی آمدکنارهم بودیم گفتم اگرنیت فرزندت الهی باشد خداواهل بیت خریدارش میشوند بازهم برای حوزه رفتن دخترت دودلی گفت مادرم مشهد رفت وخواستم که آنجابرای دخترم دعاکند قبلم آروم شد. باهم برای تشیع شهداخدمت رفتیم دیدیم دوستم میگه وقتی برای خداکارکنی خداهم عزیزت میکنه خواستم بگم شهیدجمهورعزیزمان حتی شهادتت هم باعث نشان دادن راه درست به عزیزان هست،، 😭😭😭😭 ✍️دلنوشته؛ زهرا فرهادی طلبه سطح دو مدرسه علمیه تخصصی حضرت آمنه سلام الله علیها
دلنوشته شماره4⃣1⃣ *بسم الله الرحمن الرحیم* ارْجِعِي إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً آغوش امام رئوف گوارای وجودت حضرت خادم تا دیروز همین ساعت دوست‌داشتنی‌ترین رئیس‌جمهور دوران زعامت آقا را داشتیم. تمام فضائل روسای سابق را روی هم می‌ریختیم رئیسی نمی‌شد، حالا کجا پیدا کنیم یاری که اینچنین عطر امامین انقلاب از او به مشام برسد؟ کاش مثل استاد شهیدش مظلوم نبود. پاسخ خدمت شبانه‌روزی‌اش را اغلب با نقد و طعن گرفت، تا جایی که در پیام تسلیت آقا نقش بست: «آزردگی هایش از ناسپاسی و طعن برخی بدخواهان، مانع تلاش شبانه روزی‌اش برای پیشرفت و اصلاح امور نمی‌شد.» دنیا را از چشم‌مان انداختی... دنیا اگر ارزش دل بستن داشت تو را به همین سادگی از دست نمی‌داد. سال‌هاست در راه خدا دویدی و درست و حسابی استراحت نکردی. استراحت کن سیدجان... 🖤 *اللهم عجل لولیک الفرج * 1403/3/1 ✍️دلنوشته؛ زینب بهشتی پور طلبه سطح دو مدرسه علمیه تخصصی حضرت آمنه سلام الله علیها
دلنوشته شماره 5⃣1⃣ چقدر سعادت مند بودیم که در برهه‌ای زندگی کردیم که شما در آن زمانه حضور داشتید ونفس کشیدید. ویا در زمانه ای بسر می بریم که نام شما ،یاد شما و اسم و فرهنگی که برای ما به جا گذاشته اید. دائما برای ما یاد آوری و در روش ومنش امثال رئیسی ها وسلیمانی ها تداعی می شود. تو یگانه بودی به نظرم سالها متفکران جهان باید بررسی وتحلیل کنند که چگونه یک عالم وعارف بزرگ توانست به یک رهبر سیاسی در جهان مبدل شود؟ برای اولین بار👌 چگونه می توانیم شکر داشتن تو را در برهه ای از زمان که ما کودک بودیم اما ثمرات این داشتن را امروز بهره مندیم. وشکر داشتن فکر واندیشه تو را امروز در قلب های مان بجا آوریم؟🤲 من در شهادت شهید رئیسی یاد گرفتم هر چقدر که ما در بیان فضایل ائمه در بیان آیات قرآن در تبیین سیره پیامبر و فرزندان طاهرینش برای نسل جوان مان قوی عمل کنیم . آنها نیاز به یک الگوی عملی دارند🤔 . الگویی که بتوانند با گوشت وپوست وخون شان همه یا حتی بخشی از آنچه می شنوند را در او ببینند ودرک کنند. با تمام وجود ممنونیم که خدا تو را در مسیر ما وفرزندان مان قرار داد.🤲 ورهروان صدیق تورا آقا و ولی امروز ما👌👌 ✍️دلنوشته ؛ خدیجه صیدی طلبه سطح دو مدرسه علمیه تخصصی حضرت آمنه سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلنوشته شماره6⃣1⃣ سید دلها خادم الرضا احساس میکنم دچار خسرانی بزرگ شده ایم، دلم آرام نمیشود، ظرف میشورم و فقط به فکر فقدان تو هستم، لباسها را تا میکنم و فقط به فکر شهادتت هستم، غذا میپزم و دوری ات را مرور میکنم، من کجای قصه هستم، چگونه نبودنت را هضم کنم. فیلم های گوشیم را مرور میکنم، به یاد شما، انگار همین دیروز بود، جشن خودرویی بعداز اعلام نتایج انتخابات ۱۴۰۰... 😭😭😭 جگرم همچنان در غم شهادتت میسوزد، و غم فراق تو بلای جانم شده، و خود را بزرگترین خُسران دیده میبینم😭😭😭😭 دلنوشته از : ز.ص (سادات) طلبه سطح دو مدرسه علمیه تخصصی حضرت آمنه (س)