بالهای پرواز
📆 فردا روز مهمی است 🔶 وَ اللهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَیْبَرَ بِقُوَّةٍ جَسَدَانِیَّةٍ وَ لَا بِحَرَک
آیتالله وحید خراسانی
برای شرایط وجوب امربهمعروف ونهیازمنکر ۵ شرط ذکر کردن
کتابم رفته مهمونی
برگرده براتون از روش میخونم☺️
نمایشگاه رویداد خانواده و فرهنگ عامه
به همراه دستاوردهای بانوان در عرصه های مختلف
با اجرای برنامه های متنوع و جذاب
سرود همگانی
غرفه نقاشی کودکان
ویزیت رایگان
فروش انواع محصولات خانگی و صنایع دستی
اهداجوایزو....
16لغایت 18بهمن ماه
از ساعت 9صبح تا 9شب
پارک شاهد نمایشگاه بین الماسی
بازدید برای عموم خانواده ها
🔸دفتر امور بانوان و خانواده استانداری کرمانشاه
🆔 @zanksh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرایی شرکت در انتخابات
♥️@amershavim♥️
رفتم پست کتابهای گزیده استفتائات که سهم یه شهر دیگه بود پست کنم
بعد متصدی باجه رفتارش خیلی با همه مراجعه کنندهها خوب بود
و زود کار همه رو راه مینداخت . خیلی هم دلسوزانه همه رو راهنمایی میکرد
دیدم یه کد دستوری و کد QR برای سنجش رضایت مردم اونجاست
کارم که تموم شد ازش عکس گرفتم از آقاهه تشکر کردم گفتم براتون رضایت مردمی ثبت میکنم
شاید فک کنید خب گفتن نداشت
ولی
۱. اون آدم انرژی میگیره وقتی بازخورد مثبت میگیره
۲. همکاراش هم میبینن و اونا هم انرژی میگیرن
۳. مردمم یاد میگیرن که اینکارو انجام بدن
خوبه که وقتی کسی کارشو درست انجام نمیده آدم تذکر بده
ولی تشکر هم همونجوری لازمه... خوبی رو باید به چشم بقیه بیاریم
این تذکر و تشکر باید توی جامعه فرهنگ بشه ...☺️ فرهنگ رو باید ساخت و ازش مراقبت کرد مثل یه گل با طراوت شمعدانی 😍😉🌱
قبل از پست اون لباس فامیلمونم بردیم تحویل دادیم 😍 انقد خوش گذشت پیش حاج خانوم و دخترش🤗 حالمان بهاری است🍃
♥️@amershavim♥️
هدایت شده از مرکز تخصصی امربه معروف 💕 (موسسه موعود)
45.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی چندسال پیش رهبری فرمودن:
جوانان رو متهم نکنید به تند روی و افراطی گری ..
امربه معروف اعتدال است✅
حسن روحانی دقیقا چندروز بعدش توسخنرانیش اومد حرف رهبر رو زیرسوال برد !❌
🆔️ @aamerin_ir
اینم از سهم کرمان از کتابها
پست شد خداروشکر
برای یه آقای نوجوان نویسندهست که خیلی هم فعال هستن و توی مدرسه با وجود معدل بالا رفتن رشتهی معارف
انشاءالله انشاءالله انشاءالله قراره طلبه بشن
خاطرات امربهمعروفیشون خیلی قشنگه
یه روز رفته بودن میراث فرهنگی
بعد اونجا کشف حجاب زیاد بوده
رفتن به حراست گفتن مسئول اینجا کیه؟ اونا هم گفتن آقای فلانیه و نیومده و بعدا بیا
که بعدش یه آقای غول تشن اومده با لحنی که خواسته مثلا بترسونه ایشونو گفته تو کی هستی ایشونم گفتن من یه شهروندم اون آقاهه گفته حق نداری تذکر بدی ایشونم گفته طبق اصل ۸ قانون اساسی من هم حق دارم هم تکلیف، شما هم همینطور، اون گفته تذکر بدی میکشن وکتکت میزنن و فلان ایشونم گفتن اون که خیلی احتمالش کمه، تازه اگه بشه که چی بهتر از شهادت ☺️😍😁
ینی کیف کردم کلی هم براشون رفع شبهه کردن
شما هم برای سلامتیشون صلوات فرستادین؟
♥️@amershavim♥️
♨️ داستان یک کشف حجاب
توی فروشگاه مشغول خرید بودم
دختر نوجوونی همراه مامان و مامان بزرگش وارد شدن ، دخترک تیپ پسرونه زده بود ، حدودا ۱۲ ساله ، بدون شال و روسری !
مامانش معلم بود و ورژن امروزی ، مادر بزرگش با وقار و سنگینتر .
توی فکر بودم که چه عملیاتی طراحی کنم ؟!
خرید من تمام شد و با هم رسیدیم صندوق برای حساب و کتاب .
خانم باوقار نزدیکم بود، سلام کردم و گفتم ایشون دختر شما هستن؟ گفت : نوهم هست ؛ چطور؟
گفتم بهش بگید هر چی دوست داره از فروشگاه برداره من حساب میکنم؛ پولش هم اصلا مهم نیست !
مامان بزرگ سریع منتقل کرد، مامان هم اومد توی ماجرا و دست پُرمهری به سر دختر کشید و گفت حاج آقا میگن شال سرت کن . ( ولی من نگفته بودم) 🙈
روی باز مامان و مامان بزرگ در برخورد ، فضا رو برای من بازتر کرد.
به دختر نوجوان گفتم خانم بفرما هر چی مدنظر داری بیار ، من درخدمتم .
از این لیوانها برای کافی میکس میخوای؟ 😅 از این جامدادیها و ...
خجالت زده گفت نه ممنونم ، همین ماژیکِ هایلایت که قبلا برداشته بودم کافیه!
از من اصرار و از اونها انکار ... حالا من ول کن نبودم 😂
گفتم نه این خیلی کمه ، یه چیز دیگه بیارید ، میخواید بریم همین نزدیکیها شال بخریم ؟ 😉
خلاصه توی ۲ دقیقه حرفها رد و بدل شد و ما هم کارمون رو کردیم .
توی این بین لبخندهای دختر و مادرها و تشکرهای پیاپی نشون دهندهی قدردانی اونها از یک مواجهه مثبت با چاشنی محبت بود .
#حجاب
✍🏻 امین قبیتی | ۱۴ بهمن ماه ۱۴۰۲
@lataef
بالهای پرواز
⛔️لایحه عفاف و حجاب یا بمب ساعتی حیا؟!!! 🎙صوت کامل مناظره دکتر بانکی پور و دکتر جاویدنیا ⏰برگزار ش
من دارم بقیهی اینو گوش میکنم
شما چطورید؟
@shabahang02
https://gkite.ir/es/9440012
بالهای پرواز
من دارم بقیهی اینو گوش میکنم شما چطورید؟ @shabahang02 https://gkite.ir/es/9440012
یک مورد که به درستی حذف شده، دخالت توی کار آمران به معروف و ناهیان از منکر بود که خداروشکر حذفش کردن
چرا میگم به درستی؟ و کجا رو میگم؟
چون بابتش استفتائ داریم ...
ولی اینکه کجاشه توی نیم ساعت اول صوته😂 پس چی؟ قرار بود با هم گوش کنیم و با هم دربارهش صحبت کنیم😁
بالهای پرواز
یک مورد که به درستی حذف شده، دخالت توی کار آمران به معروف و ناهیان از منکر بود که خداروشکر حذفش کر
کاملا با آقای جاویدنیا موافقم
حالا آقای بانکیپور دارن جواب میدن
هدایت شده از دُرنـجف
بگذارید بگویند حکومتی بعد از حکومت علی به نام حکومت خمینی با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد، ما از سرنگونی نمیترسیم از انحراف میترسیم.
شهید غلامعلی پیچک🕊🌹
بالهای پرواز
کاملا با آقای جاویدنیا موافقم حالا آقای بانکیپور دارن جواب میدن
من نفهمیدم بالاخره اون تعریف کشف حجاب و بد پوششی تغییری کرد یا نه؟
نکات مثبت زیاد داشت
ولی بازم تهش با آقای جاویدنیا موافقم
کیا گوش کردن؟
هدایت شده از 🇵🇸 حسینیهٔ دل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یابابالحوائج🖤
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
با اینهمه زنجیر، زمینگیر نشد
زنجیر به دست و پای مولا افتاد
#محمدعلی_دُرریز
#شهادت_امام_کاظم(ع)🏴
@hoseiniye_ye_del
هدایت شده از 🇵🇸 حسینیهٔ دل
.
برایش فتح خیبر مثل تفریحی در اوقات است
دلِ مسکین بهدست آوردنش، فتح الفتوحات است
#مجید_تال 🌱
@hoseiniye_ye_del
هدایت شده از اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
صلیالله علیک یا مظلوم، یا بابالحوائج، یاموسیبنجعفر
روزها خورشید اشکافشان برایش میگریست
شب به شب ماه از غمش نالان، برایش میگریست
خاک، بسیار از غم مظلومیاش غمناک بود
آسمان در قالبِ باران برایش میگریست
سالها این قصهیِ جانسوز در تکرار بود
سالها تاریخ در هر آن برایش میگریست
نالهی زنجیرها بر عرش میرفت از غمش
غُل ز سنگینی غم، پنهان برایش میگریست
صوت قرآن از لب خشکش نمیافتاد هیچ
آیهآیه، خط به خط قرآن برایش میگریست
روضهخوانِ کربلا، خود روضهای جانسوز بود
در میان روضهها، زندان برایش میگریست
کاش زینب بود روی تَل کنار مقتلش
تا که بر مظلومیاش از جان برایش میگریست
حضرت بابالحوائج، مثل شمعی آب شد
شعر چون پروانه سرگردان برایش میگریست
وقت تشییع امام عشق از زندان رسید
گوشهای آرام زندانبان برایش میگریست
سوی مشهد رفت قلبم، دیدم آقایم رضا(ع)
همصدا با مردم ایران برایش میگریست
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
خدا داره صبرمو امتحان میکنه
ولی من که از همین اول میگم رفوزهام
نمیدونم چطوری
ولی
باید برم
این انصاف نیست که هر جا میرم تبلیغات کاروانهای زیارتی به سمت کربلاست...
مگه دل یه شیعه چقد طاقت داره؟
دلتنگیمون کمه که هی پشت هم اینا هم میبینیم؟
ولی بنظرم خدا هیچوقت یه آرزو رو الکی توی دل بندههاش نمیکاره
اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا هی پشت هم بهم اینا رو نشون میده؟
آی خدا
تو نبودی میگفتی در نزد گمان بندهی مومن خود هستی؟
حالا مؤمن رو بیخیال شو زیاد توش دقیق نشو ولی بندهات که هستم قربونت برم
بیا منم ببر زیارت... توروخودت قسم
دمت گرم ینی ممنون ♥️
#عاشقانه_های_منو_فرمانروا
♥️@amershavim♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمایشگاهی که نتونستم برم ☹️
دیوار آزاد هم دارن 😃
♥️@amershavim♥️
یک نفر بودن
برای پرستیدنت
کمه
شاید خندهداره
ولی
دلم میخواست تکثیر بشم
ممتد بشم
تا بتونم بیشتر
و طولانیتر
تو رو بپرستم
این احساس اسمش چیه؟
#عاشقانه_های_منو_فرمانروا
♥️@amershavim♥️
اسلام: کجا داری میری؟ بیا منو زنده کن دارن منو از بین میبرن
یه عده از مردم: ببین اسلام جون !
اولا هیچکس دستورات تو رو اجرا نمیکنه
من اصلا از جامعهای که مسئولانش دستور تو رو کامل اجرا نمیکنن خوشم نمیاد به نشانه اعتراض، میخوام کار به کار هیچی نداشته باشم
اسلام _ تو شهدا رو نمیبینی؟ تو اونایی که برای من مقاومت کردن و میکنن نمیبینی؟ چرا نمیگی دستوراتت اجرا نمیشه من اجراش میکنم؟
یه عده از مردم_ چه منفعتی به حال من داره؟ میدونی چقد دلار رفته بالا؟ واقعا توقع داری توی این اوضاع معیشتی تو فکر تو و دستوراتتم باشم؟
اسلام _ مگه حتما باید برات منفعت داشته باشم؟ اونوقت که دیگه تو طرفدار من نیستی طرفدار منفعتی ، راسته میگن دوست رو مواقع سختی باید شناخت
تو هم مثل مردم کوفهای همونا که زبانا میگفتن اسلام رو میخواهیم ولی پای عمل که وسط اومد در رفتن
یه عده از مردم_ میدونی اجرای دستوراتت چقد زحمت داره؟ کی حال داره با مسئولین برخورد و مطالبه کنه؟
بعدم اگه سر مطالبه بزنن منو بکشن تو جواب میدی؟
اسلام _ پس نگو چون اونا دستور تو رو انجام نمیدن منم کاری به کار هیچی ندارم، بگو خودمم مث اونا دستور تو رو انجام نمیدم برای همین کشیدم کنار بیخودم گناه بقیه رو بهونه بیخیالی خودت نکن
یه عده از مردم _ ببین وقت نذری دادن و نذری خوردن شد بگوها من هستم همچین قیمه بپزم و بخورم پر گوششششتتتت تا محرم و شبهای قدر و این صحبتا بدرود
اسلام_ اون نذریها هم نوش جونت... اگه همونم انجام ندی دیگه حتی ظاهرا هم به من نسبتت نمیدن
آره برو دوراتو بزن برمیگردی
ولی این رسمش نیست
خودت میگی دستور... بعد به این بهانهها از زیرش در میری...
با خودت چند چندی؟
♥️@amershavim♥️
بالهای پرواز
یه امتحان داشتم فردا هم دارم کلی هم کلیپ مونده ۴۰۰ تا کپشن دارم برای یه کانالی بزنم یه لباس برای
بیاین توی شادیم سهیم شید 😁
این امتحانو قبول شدم 😍 یه قدم به احیای فریضتین نزدیکتر شدم 😇♥️🍃
خداروشکر ☺️🌹✨
بسمالله
«ولی من رای میدم. چون پسرم اتیسم داره.» همینکه جملهام تمام شد با ترمز محکم و ناگهانی راننده، همه هُل خوردیم سمت جلو. نمیدانم خشونت توی ترمزش به خاطر تعجب بود یا از مخالفت صریح و قاطعم با حرفهایش جا خورد. مسافران در حال نچ نچ داشتند خودشان را به عقب بر میگرداندند که راننده پنجرهاش را پایین کشید تا صدای «گوسفند» گفتنش به ماشین جلویی برسد.
از پنجره باز شده، سوز هوای بهمنماه میخورد توی صورتم و مرا با خودش به بهمن پارسال میبرد؛ وقتی که توی همین تاکسیهای سبز رنگ نشسته بودم و بین انگشتهایمْ کاغذ آدرس داروخانهای در کوچه پس کوچههای جنتآباد شمالی را فشار میدادم. یک واسطه بهم اطمینان داده بود که آنجا رسپیریدون دارد؛ قرصی کوچکتر از عدس. اندازه نقطهای که توی زندگی پسرم بین کلمه مرگ و زندگی فاصله میانداخت.
پسر دو ساله من، درکی از ارتفاع نداشت. این یک نوع کمحسی در اتیسم است. بدون آن قرص، ممکن بود خودش را از هر بالا بلندی به پایین پرتاب کند. آن سطح مرتفع میخواست مبل باشد یا قلهی سرسرهای در پارک. میتوانست پشت بام خانهای سه طبقه باشد یا پنجره باز ماشین در حال حرکت.
وقتی به مقصد رسیدیم هوا تاریک شده بود. رفتم توی داروخانه خلوت. ناخودآگاه با صدای پایینتر از معمول از مرد پشت شیشه پرسیدم رسپیریدون دارید؟ مرد چند ثانیهای به من نگاه کرد. انگار میخواست از دزاژ استیصال صورتم شناساییام کند که آیا واقعا کودک اتیستیک دارم یا نه. منتظر جواب دستگاه خیالی دروغسنجیاش نماندم. نسخه را از کیفم بیرون کشیدم و گفتم «آقا بخدا برای همین کاغذ ۳۷۰ تومن پول ویزیت روانپزشک اطفال دادم. ثبت اینترنتی هم هست. میتونید کدملی بچهمو چک کنید.» بغض اگر چهره داشت، در آن لحظه حتما شکل من بود. سراغ رایانهاش نرفت. فقط جوری با احتیاط و آهسته برگه قرص را روی پیشخان گذاشت که انگار داریم کوکائین رد و بدل میکنیم. تشکرکنان قرص را توی دستم فشار دادم. هنوز در خروجی را باز نکرده بودم که صدای مرد توی داروخانه پیچید: «خانم این آخریش بود. دیگه اینجا نیاین.» آنجا به اشکهایم اجازه ریختن ندادم. اما کمتر از یک هفته بعدْ دیگر دلیلی برای اختفای اضطرابم نداشتم و میشد راحت و رها گریه کنم. توی تاکسی بودم. قرصهای تو برگه یا بهتر بگویم، روزهای آرامش خانهمان، تمام شده بود. صبح زود، کاسهی چه کنم را برداشته بودم تا آن را سمت متصدی داروخانه سیزده آبان بگیرم. راننده، رادیو را برای اخبار ساعت هفت روشن کرد. گوینده اخبار، اول مطمئنمان کرد که اینجا تهران است؛ و صدا، صدای جمهوری اسلامی ایران. بعد جوری که انگار مخاطبش فقط خود خود من باشم متن اولین خبر را خواند: «دانشمندان ایرانی توانستند قرص رسپیریدون را بومیسازی کنند. ماده اولیه این دارو در لیست جدید تحریمها علیه ایران قرار داشت. این دارو برای درمان و کنترل اتیسم به کار میرود...»
نه صورتم را پوشاندم و نه صدایم را پایین آوردم. اشک شادی که پنهان کردن ندارد. شیرینتر این که تنها بیست روز بعد، همسرم با سه برگه رسپیریدون از داروخانهی محلهمان به خانه آمد.
من رای میدهم چون پسرم اتیسم دارد. چون میدانم اگر با صندوقهای خالی اقتدار و امنیت این مملکت خال بردارد، هزاران مادر نگران مثل من، برای یافتن داروهای سادهای مثل تببر و سرماخوردگی، راهی این مسیر پر رنج میشوند. این تنها جایی است که نمیخواهم هیچ مادری درکم کند.
صدای بوق ممتد راننده مرا به بهمن ۱۴۰۲ و حوالی انتخابات برگرداند. زنی با غیظ داشت راجع به چای دبش و قیمت گوشت و شاسیبلندهای نمایندهها حرف میزد. پسر جوان کنارش که نگاه خیرهی معذبکنندهای به یقهی باز زن داشت، در تایید حرفش گفت: «آدم یه گوسفند توی مراتع سوییس باشه شرف داره به اینکه یه شهروند باشه تو این مملکت خراب شده» خواستم بگویم اتفاقا خیلی از مردمان سرزمینهای جنگزدهی اطرافمان رفتند سوییس؛ منتها مثل گوشت گوسفندی، قلب و چشم و کلیهشان با قاچاق اعضای بدن رفت توی فریزرهای اروپا، نه مراتع سرسبزش! اما نمیشد. چون هم به مقصد رسیده بودم و هم بعید بود پسرک خبری از آمار شهروندان ربوده شده یا مفقود شدهی لیبی و عراق و سوریه، در خلال جنگهای داخلیشان داشته باشد.
در را که برای پیاده شدن باز کردم از راننده پرسیدم: «این عبارت *آهسته ببندید* که زیر دستگیره نوشته رو خودتون میدید بزنن یا سازمان تاکسیرانی برای همه ماشینا میزنه؟» راننده که انگار سر درد و دلش باز شده باشد گفت: «نه خواهر من! خودم زدم. خون دل خوردم تا این ماشینو خریدم. مردم مراعات نمیکنن که! باید خودم حواسم بهش باشه. به امید این و اون باشیم که کلاهمون پس معرکه است.» با خندهام تاییدی نثارش کردم و گفتم: «چقدر خوبه آدم به چیزی که مال خودش میدونه تعلق و تعصب داشته باشه، حالا چه ماشینش باشه، چه وطنش!»
🆔https://ble.ir/callmeplz
هدایت شده از امور بانوان و خانواده استانداری کرمانشاه
معاون رئیس جمهور در امور زنان و خانواده:
وارد کردن زنان به صحنه های اجتماعی هنر امام بود
دکتر انسیه خزعلی در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار جماران بیان کرد:
🔹 مهمترین تحولی که امام خمینی (ره) ایجاد کرد به میدان آوردن زنان بود، شاید در آن زمان چنین چیزی باور کردنی نبود که زنان به این شکل وارد صحنه های اجتماعی و عرصههای مختلف کار و سیاست شوند؛ فقط هنر امام بود.
🔹 وی در خصوص مهمترین تحولی که حضرت امام خمینی (ره) پس از پیروزی انقلاب اسلامی در حوزه زنان ایجاد کردند، اظهار داشت: مهمترین تحولی که حضرت امام ایجاد کردند این بود که زنان را به میدان و صحنه فعالیت اجتماعی آوردند.
🔸دفتر امور بانوان و خانواده استانداری کرمانشاه
🆔 @zanksh