بالهای پرواز
✏️میخواست حقّش را بگیرد... زن، زندگی، آزادی؟! ✍️#محمدجوادمحمودی @negashteh | نگاشته
یه دردهایی هست، که نه میشه بابتش گریه کرد نه فریاد زد
دیدنِ گمراه شدن آدما از اون درداییه که آتیشش دامن مغز استخون رو میگیره
492248835_383630001.mp3
943.5K
🎙 بشنوید | رهبر انقلاب، صبح امروز: مراد از وحدت، اشتراک عمل در برابر نقشههای استکبار است
💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از خاطراتانه
38.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ نوشت اغتشاش از ونگارد و شبزده
Clip : Ruhullah
@shabzadeh
10.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴مواظب باش شریک جرم نشی❗️😱
🔴مشارکت درقتل❓😱
🌪نشر حداکثری
دروغی به نام رطب___20 مهر-5.pdf
19.21M
🚨فورررررری ↯↯↯↯
🤩بــــــــــالاخــــــــره آمـــاده شـــــد🤩
کتــاب جذاب و خواندنیِ «دروغــی بـه نـام رطـب» 😍
پـاسـخ بـه #بـزرگترین_شـبـهه_قـرن
📣📣📣به هر کس دسترسی دارید و از هر طریق ممکن منتشر کنید⚠️⚠️
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده...
╔═💎💫═══╗
@aamerin_ir
╚═══💫💎═╝
به کانال آمرین بپیوندید👆
بالهای پرواز
روز عید غدیر بود. از قبل کلی برنامه ریختم. میخواستم به همه خوش بگذره. موفق هم شدم خداروشکر. مهمونم د
رفتیم دم خونشون تا دفترچهش رو بیارن. چند دقیقه بعدش هم رسیدیم بیمارستان.
اونجا هم طبق معمول هر محیطی همه جور آدمی پیدا میشد.
چون عید بود و تعطیل جای پارک یه طوری زیاد بود که دوست داشتی رانی پارک راه بندازی 😄 آخه دم بیمارستان ازین موقعیتا زیاد دست نمیده
پیاده شدیم استرس هم کشته بودمون و همچنان هر کدوم فکر میکردیم فقط بقیه نتونستن خودشون رو کنترل کنن و خودمون چیزی رو بروز ندادیم
ولی همه تابلو بودیم 😄. توی حیاط یه خانومه رد شد صدامو لطیف کردم در حد معقولی که اون اعصاب خوردیم مشخص نشه. بهش با روی خوش و آروم گفتم عزیزم موهات پیداست بپوشون فدات شم. یارو چند قدم رفت خون به مغزش رسید تحلیل کرد تازه صداش رسید گفت خفه شو بیشعور به تو چه؟ خانم ابریشمی یه نگاهی به من کرد دید دارم با رضایت میخندم نگاش کردم چشمک زدم گفتم تذکرشو گرفت. بقیهش مهم نیست. ناراحت نشو. و لبخندم عمیقتر شد. این برای خانوم ابریشمی که منو میشناسه و میدونه که وقتی پای امربمعروف و نهیازمنکر وسط نباشه همینجوری لفظی با جدیت پوست طرفو میکنم قابل هضم نبود که صورت نازش هنوزم پر از تعجب بود.
از حیاطی که پرنده پر نمیزد رد شدیم رسیدیم به تریاژ و فلان رفتیم قسمت دیگه پیش دکتر عمومی شیفت داداشم دفترچه داد و پرداخت کرد و ... ما هم اومدیم سمت صندلیا که بشینیم تا نوبتمون بشه. یه خانم بدحجابم اونجا نشسته بود.
آروم به خانوم ابریشمی و مادرش اشاره کردم که بذارید من بشینم کنار این خانومه. قبول کردن. اولش که نشستیم باهاش سلام و احوالپرسی گرمی کردم. عید عدیر هم بهش تبریک گفتم. بعدم رو کردم به سمت خانوم ابریشمی و مادرش و شروع کردم به تعریف خاطره امربمعروفی روز قبلم که با خواهرم تو خیابون به دو تا دختر خانوم ناز تذکر داده بودیم. شبهاتی که داشتن رو گفتم بعدم جواباشون که بهشون گفتیم. بعدم بابت این جنبهشون که قبول کردن و تشکر کردن کلی ازشون تعریف کردم و واقعیتشو گفتم. گفتم منم دلم میخواد مثل اونا باشم. به نظرم این حق پذیری اونا نشونه داناییشون هست.
یه ابرو بالا دادم به خانوم ابریشمی و مادرش که گرفتن چه کنن
گفتم: راستی ....
#ادامه_دارد
#جواب_تذکر_تشکر_است
♦✿ @amershavim ✿♦
بالهای پرواز
رفتیم دم خونشون تا دفترچهش رو بیارن. چند دقیقه بعدش هم رسیدیم بیمارستان. اونجا هم طبق معمول هر محیط
گفتم : راستی ! دقت کردید چقدر فضا از نظر حجاب بهتر شده؟ اصلا همه باحجابتر شدن. نگاه کنید همین الانم . واقعا آفرین بهشون ببین اون خانومه رو. چادر پوشیده.
اونا هم دقت کردن گفتن آره راست میگی چه خوب. خیلی خوشحال کنندهست.
یه کم ساکت شدیم ببینیم برادرم که داشت میومد طرفمون چی میخواد بگه که گفت نوبت گرفتم الان صدامون میزنن بعدم خودش رفت نزدیک معدود آقایون ته سالن. به ما دید نداشت.
بعدش میخواستم سر حرف روبه خانومه که کنارمون نشسته بود باز کنم طوری که خانومه بهش برنخوره. دیدم رنگ کفشش روشنه. خوشگله. منم رو کردم بهش گفتم خانوم ببخشید. گفت بله؟ گفتم رنگ کفشت خیلی قشنگه . گفت ممنون قابل نداره گفتم مبارکت باشه صاحبش لازم داره. لبخندی زد. دیگه صدامون زدن.
رفتیم جلوی در اتاق دکتر. اونا رفتن داخل.منم موندم توی صف بیرون. هر کی میومد میگفت نوبت شماست؟ میگفتم نه من با اونا هستم که داخل هستن الان کارمون تموم میشه. دو تا خانوم و یه آقا جلوتر از ما بودن که فقط خانم مسن بیمار بود اون خانم و آقای جوون همراهشون بودن. به خانوم مسن که خیلی هم دلنشین و محجبه بود لبخندی زدم گفتم خدا اموات شما رو بیامرزه حاج خانوم که انقدر زیبا چادر پوشیدین. اونم خوشحال شد و تشکر کرد. دخترش هم که یه کم موهاش پیدا بود دست برد پوشوند شد یک تیر و دو نشان😄
حالا اومدن بیرون چشم خانوم ابریشمی که اون همه قرمز شده بود و اذیتش میکرد خوبِ خوب شده بود. میگفتن اصلا داخل هم رفتیم دکتره مثل اینکه بخواد بگه برای چی اومدید اصلا، متعجب بوده. هیییییچ اثری از اون قرمزی و تورم نمونده بود. باورش سخت بود. ولی منم نگاه کردم چشمش به حالت عادی برگشته بود.
دلیل علمیش چی بود نمیدونم. ولی خداروشکر حل شده بود. خوشحال و شادمان و متعجب عزم منزل رفتن کردیم. دوباره توی سالن به اونا گفتم جلوتر برن. برگشتم سمت اون خانوم بدحجابه آهسته روبهش گفتم عزیز دلم حجاب رو خدا بخاطر خودمون از ما خواسته فدات شم. بپوشون موهای خوشگلتو عزیزم.خوشحال شدم دیدمت. واسه منم دعا کنیا.
بعدم خودمو رسوندم به خانوم ابریشمی و مادرش داروهای محض اطمینانش هم گرفتیم و برگشتیم توی گرمای شدیدِ ماشین و جاده😄
اون روز روز خوبی بود.
خداروشکر
#جواب_تذکر_تشکر_است
♦✿ @amershavim ✿♦
هدایت شده از پاییز قشنگ
7.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 زن بارداری که زیر آوار هم به فکر حجابش بود!
⏪مامور هلال احمر: اول صبح گفتم خدایا یک معجزه نشانم بده!
🔺 ماجرای زن بارداری که ۱۸ ساعت، از زیر سه طبقه آوار در زلزله سر پل ذهاب کرمانشاه زنده بیرون آمد و تقاضای جالبی کرد. قابل توجه دشمنان حجاب: این شیرزن، از زنان کُرد ایران است
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@tqvi14
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
📡به کانال اثار برتر استاد تقوی بپیوندید👆
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
10.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون تعارف با خانواده شهید دهههشتادی که بهدست اغتشاشگران به شهادت رسید
@Farsna
بالهای پرواز
🎥 بدون تعارف با خانواده شهید دهههشتادی که بهدست اغتشاشگران به شهادت رسید @Farsna
کجا زندگی میکنی؟
شغلت چیه؟
کجا کار میکنی؟
سرمایهت چیه؟
هنوزم دلم آروم نمیشه
خدا به داد دلشون برسه
23.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨فــــــوررررری
#افشاگری_جنجالی😱
❌از کارنامه سیاه #دبیر_ستاد_امر_به_معروف آگاه شوید😰
😡این چه وضعشه😡
مسئولین مربوطه #پیگیری کنند😤
دیدن این کلیپ و #نشر_حداکثری آن، #واجبه🤒