💠 #لطف_کریمانه
🔻توی قسمت امانات حرم کار می کردم. سال 57 بود که یه زائر همدانی اومد و پول زیادی رو به امانت تحویلم داد و من هم گذاشتم توی گاوصندوق.
موقع برگشت اومد دنبال امانتش ولی کلید گاوصندوق گم شده بود. هرچقدر گشتیم پیدا نشد.
صاحب پول که می ترسید از اتوبوس جا بمونه، خیلی شاکی شد.
🔻بالاخره بعد از کلی پرس و جو کلید رو پیدا کردم و امانت رو پس دادم. با اینکه یه ساعت از زمان بلیط گذشته بود ولی صاحب پول امانتش رو گرفت و رفت.
یه هفته بعد توی دفتر امانات نشسته بودم که همون زائر همدانی اومد توی دفتر.
ازش آمار اون شب رو گرفتم که گفت به اتوبوس نرسیده و مجبور شده بوده با اتوبوس آخر شب راهی شهرشون بشه.
مکثی کرد و گفت الان برای تشکر از حضرت معصومه اومدم حرم!
🔻فکر کردم داره کنایه میزنه که باعث معطل شدنش شده بودم.
اومدم ازش عذرخواهی کنم که یه دفعه اشکش جاری شد و گفت که همون شب که رسیدم شهرمون شنیدم اتوبوس قبلی که ازش جا موندم، توی راه تصادف کرده و همه مسافراش کشته شدن! و من بخاطر این که کلید گم شد و از اتوبوس جا موندم،جونم حفظ شد...
حالا هر دو فهمیدیم که حکمت گم شدن کلید گاوصندوق چی بوده!
#سلام_ای_دختر_موسی_بن_جعفر
🔷🔸💠🔸🔷
کانال معارفی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
💠 #لطف_کریمانه
🔻ساعات پایانی شب بود و طبق برنامه هرشب، کم کم باید دربهای حرم بسته می شد.
🔻چند زائر که تازه از راه رسیده بودند به کفشداری مراجعه کردند اما خادم کفشداری به جهت تمام شدن شیفت کاری، کفش ها را تحویل نگرفت.
یکی از زائرین با عصبانیت اعتراض کرد اما خادم باز هم عذرخواهی کرده و کفش ها را نپذیرفت.
دو زائر دیگر هم که پدر و پسر بودند، به بستن درب حرم اعتراض کردند و خادم را مورد سرزنش قرار دادند.
او توضیح داد که هر شب به دلیل نظافت و ... دربهای حرم بسته می شود تا پیش از نماز صبح. و به آنها توصیه کرد که از داخل ایوان هم می توانند زیارت کنند و حتما حضرت معصومه علیها السلام نیز جواب آنها را خواهد داد.
آن سه نفر با اهانت به خادم آنجا را ترک کردند.
🔻چند ماه گذشت و یک روز که خادم مشغول انجام وظیفه بود همان سه نفر وارد صحن شدند و خادم را شناختند.
پیرمرد، نزدیک خادم آمد و ماجرای آن شب را یادآوری کرد.
پس از یادآوری آن شب، بغض پیرمرد ترکید و با اشک به او گفت :
پسرم که اون شب خیلی بهت توهین کرد، همون شب حضرت معصومه علیهاالسلام رو توی خواب دید و حضرت بهش فرمود که شما به من سلام دادین و من جوابتون رو دادم. پس چرا به خادم من توهین کردین؟ برید و ازش معذرت خواهی کنید وگرنه شیعه پدرم نیستید!
خادم که این قصه را شنید به پیرمرد گفت که همان شب آنها را بخشیده و کینه ای به دل نگرفته است. ان شاءالله که حضرت هم آنها را خواهد بخشید...
🔻واقعا خوشا به حال خادمین بارگاه کریمه اهل بیت
علیها السلام که دائما مورد توجه و عنایت آن حضرت هستند.
#سلام_ای_دختر_موسی_بن_جعفر
🔷🔸💠🔸🔷
کانال معارفی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
🆔@
هدایت شده از آستان فاطمی|حرم حضرت معصومه س
💠 #لطف_کریمانه
🔻اصلا نفهمیدم چی شد. تا به خودم اومدم دیدم دخترم از پله ها پرت شده پایین. دستشو نمی تونست تکون بده. بردیمش پیش شکسته بند. گفت دستش در رفته و جاش انداخت.
🔻یکی دو هفته ای گذشت اما دردش روز به روز بیشتر شد. بردیمش دکتر و از دستش عکس گرفتند.
دکتر عکسها رو دید و چند تا سوال کرد و گفت دستش بد جا افتاده و چون مدت زیادی گذشته، هر چی زودتر باید عمل بشه!
هزینه عمل رو پرسیدم دیدم خیلی بالاست. نه پولی داشتم و نه بیمه ای!
بچه روبستری کردیم تا فردا کارهای عمل رو انجام بدیم.
🔻از بیمارستان مستقیم رفتم حرم حضرت معصومه علیهاالسلام و به خانم عرض کردم که: خانم جان من خادم شمام. غیر از شما کسی رو ندارم. خودت میدونی که به احترام مادرت اسم دخترمو گذاشتم بتول. حالا تو رو به حق همون مادرتون دخترمو شفا بده!
🔻درد دلم که تموم شد راه افتادم برم بیمارستان.
تو صحن حرم یکی از مسئولین انتظامات رو دیدم و باهاش احوال پرسی کردم.
حال دخترمو پرسید و منم قضیه رو بهش گفتم.
منو برد تا دفتر انتظامات و یه تیکه پارچه سبز بهم داد. گفت: دیروز از داخل ضریح برداشتمش؛ ببند به دست دخترت.
یه تیکه نبات تبرکی هم بهم داد و گفت تو آب حل کن بده بچه بخوره!
نور امیدی تو دلم روشن شد و با سرعت خودمو
رسوندم بیمارستان.
🔻پارچه رو بستم به دست دخترم و نبات رو بهش دادم خورد.
روز بعد که دکتر برای معاینات قبل از عمل اومد، با تعجب گفت وضعیت دستش فرق کرده و ظاهرا دیگه نیازی به عمل نیست.
✅دیگه سر از پا نمی شناختم. بدون معطلی خودمو
رسوندم حرم واسه تشکر از خانم...
#سلام_ای_دختر_موسی_بن_جعفر
🔷🔸💠🔸🔷
کانال معارفی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
🆔@astanfatemi
هدایت شده از آستان فاطمی|حرم حضرت معصومه س
💠 #لطف_کریمه
🔻زمان جنگ به خاطر این که توی جبهه تغذیه خوبی نداشتیم، زخم معده گرفتم و حتی چند بار دچار خونریزی معده شدم.
این مشکل به مرور سخت تر شد.
🔻چند سال بعدش نزدیک ماه رمضون رفتم دکتر که دارویی بهم بده تا بتونم روزه هامو بگیرم.
دکتر اجازه روزه گرفتن نداد و گفت با این شرایط تا آخر عمرت نمی تونی روزه بگیری؛ چون باید دو سه ساعت یه بار یه وعده غذایی مختصر داشته باشی.
🔻سال 74 بود که برای مراسم تشییع پدرخانمم اومدیم قم وهمون جا دچار خونریزی معده شدم. خیلی حالم بد شد. دکتر خوردن هرگونه غذا و میوه رو ممنوع کرد.
حالم گرفته شد و خسته از این وضع، رفتم تو حرم حضرت معصومه و حسابی باهاش درد دل کردم.
آخر هم به خانم گفتم: الان میرم خونه و هر چی برای ناهار درست کرده باشن میخورم! شما هم باید منو شفا بدی...
🔻رسیدم خونه و دیدم ناهار آبگوشته. شروع کردم به تلیت کردن نون تو آبگوشت و خوردن! خانواده شاکی شدن که چرا به حرف دکتر گوش نمی کنم؟
گفتم : همه شاهد باشین که اگه من مُردم، خودم باعثش بودم و کسی مقصر نیست.
خلاصه یه ناهار مفصل خوردم و بعد از غذا هم میوه خوردم.
از اون روز دیگه هیچ ناراحتی معده نداشتم.
✅بعد از این ماجرا به پاس لطف خانم، از کرج انتقالی گرفتم اومدم قم. شدم همسایه خانم و خادم افتخاری حرم. حالا هم روزهای یکشنبه تو حرم بی بی نوکری میکنم...
#سلام_ای_دختر_موسی_بن_جعفر
🆔 @astanfatemi