فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیرغلام
#عزیزم_حسین
از صبح که چشم باز میکنم...
وسط روز...
حینِ کار...
عصرها که ابرها...
سایه انداختهاند...
دَمِ غروب و...
گرگ و میش شب!
وقتی که ماه...
درست وسط آسمان رسیده...
آخرشب و...
وقتی که چشمهایم...
روی هم میرود...
من، یادِ تو هستم!
فقط یکچیز!
تو هم یادم باش...
آن لحظه که تنهایِ تنهایم...
شانههایم را تکان بده...
و بگو: هَذا مُحِِّبُّ الحُسَین
من، میترسم اگر نباشی!
هدایت شده از روایت سعید
#پیرغلام
#حاج_قاسم_مستوفی
حاجی...
ادب داشت و...
آدابِ هیئت و هیئتداری را...
خوب میدانست!
چیزی حدودِ ۶۰سال بود...
اولین نفر...
چراغِ روضهی سهشنبه صبحهای...
صنف لباسفروشان را...
روشن میکرد و...
آخرین نفر هم خارج میشد!
ظاهرا از همان ابتدا...
با اهل و عیالش شرط کرده بوده:
روضه... بازار... خانواده!
همهی زندگیاش...
«حسین(علیهالسلام)» بود!
صندلیِ حاجی...
کنار منبر و...
حواسش به همهچیز بود...
تا منظّم، دقیق و درست پیش برود!
بهخاطر همین...
به او ناظمِ هیئت میگفتند!
خوب میدانست...
مهمتر از برپاییِ هیئت...
روشن نگه داشتنِ چراغِ آن است!
از دلشورهی روضه داشت!
حاجی...
خادمِ خوبی برای اربابش بود!
یک سهشنبه هم آمد...
که نبود تا به مهمانان...
«مُشَرَّف» بگوید!
حتم دارم کنارِ مولایش بود!
و گریهکُنانِ محبوبش...
او را تا مزارش...
بدرقه کردند!
حاج قاسم اخوان مستوفی - ۱۴۰۲
(مشهور به حاج قاسم مستوفی)
پ.ن
تسلیت به حاج علی آقای انسانی
حاج آقا منصور ارضی بزرگوار
#محمد_حسین_پویانفر
@poyanfar
https://eitaa.com/joinchat/3462856738C1e98fbefac