#داستان_نماز
#توبه_سردسته_راهزنان
🍃یکی از علماء از کربلا و نجف برمی گشت ولی در راه برگشت در اطراف کرمانشاه و همدان گرفتار 👨🎤دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقین غارت نمودند.😯
♻️آن عالم می گوید:
«من 📙کتابی داشتم که سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود،
📙اتفاقاً کتاب یاد شده نیز به سرقت رفت، به ناچار به یکی از سارقین گفتم من کتابی در میان اموالم داشتم که شما آن را به غارت برده اید و اگر ممکن است آن را به من برگردانید زیرا بدرد شما نمی خورد».
💠آن شخص گفت: «ما بدون اجازه رئیس نمی توانیم 📙کتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم».
گفتم: «رئیس شما کجا است».
گفت: «پشت این کوه جایگاه او است»..
🍃لذا من به همراهی آن دزد به نزد رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم دیدم که رئیس دزدها #نماز می خواند. 😳
موقعی که از #نماز فارغ شد آن دزد به رئیس خود گفت:
«این عالم یک 📙کتابی بین اموال دارد و آن را می خواهد و ما بدون اجازه ی شما نخواستیم بدهیم».
🔶من به رئیس دزدها گفتم:
«اگر شما رئیس راهزنان هستید، پس این #نماز خواندن چرا؟ نماز کجا؟ دزدی کجا؟».🧐
گفت: «درست است که من رئیس راهزنان هستم ولی چیزی که هست، انسان نباید رابطه ی خود را با خدا به کلّی قطع کند و از خدا تماماً روی گردان شود، بلکه باید یک راه آشتی را باقی گذارد. حالا که شما عالمید به احترام شما اموال را برمی گردانیم».
🔷و دستور داد همین کار را کردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه دادیم.
🌀پس از مدّتی که به کربلا و نجف برگشتم،
روزی در حرم امام حسین علیه السّلام همان مرد را دیدم که با حال #خضوع و #خشوع 😭گریه و دعا می کرد.
وقتی که مرا دید شناخت و گفت:
«مرا می شناسی؟»
گفتم: «آری!»
گفت: «چون #نماز را ترک نکردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفیق #توبه داده و از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر که را نمی شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اکنون توفیق #توبه و #زیارت پیدا کردهام ».
📚کتاب پاداشها و کیفرها.
✍#فدایی_مولا
#مبلغه_م_پناهی
#مجری_طرح_امین
#متوسطه_اول_شهید_میثمی
#شاخصه_نماز