هدایت شده از معاونت پرورشی و فرهنگی 🇵🇸
23.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹سخنان حاج آقای موذنی در خصوص ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی (ع).
مربی طرح امین، آموزشگاه امام علی ع
🍀جهت نشر در کانال مدارس
🎊🎊🏵🏵زنگ موبایل 🏵🏵🎊🎊
🔻بعضی وقتا که کار یا قرار مهم و حساسی داریم، 📆🗓برای فراموش نکردن آن از روشهای مختلفی مانند، سفارش پدر و مادر 🛑،به یادآوری آن، کوک کردن ساعت⏰، زنگ هشدار موبایل📱 یا دفترچه یادداشت آن استفاده میکنیم.📔
🔻 اذان هم زنگ بیداری از غفلت ،یادآور وعده دیدار خالق و مخلوق و فرا رسیدن وقت گفتگویی صمیمانه با خداوند است که در زمان مشخص به صدا در می آید و آن را گوشزد می کند.🕌🌅
🔻 پس با صدای اذان بلند شو مثل صدای موبایلت .📱
💫💫✨✨🥀🥀💫✨✨🥀🥀
امام رضا علیه السلام فرمود: یکی از حکمتهای اذان یادآوری به فراموشکار، توجه دادن به شخص غافل و آگاه ساختن کسی است که وقت نماز را نمی داند و به کاری دیگر سرگرم شده است.
#مثبت_هفده
#مبلغه_دبیرستان_امامت
____🥀✨✨✨✨🥀________
#داستان_نماز
#توبه_سردسته_راهزنان
🍃یکی از علماء از کربلا و نجف برمی گشت ولی در راه برگشت در اطراف کرمانشاه و همدان گرفتار 👨🎤دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقین غارت نمودند.😯
♻️آن عالم می گوید:
«من 📙کتابی داشتم که سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود،
📙اتفاقاً کتاب یاد شده نیز به سرقت رفت، به ناچار به یکی از سارقین گفتم من کتابی در میان اموالم داشتم که شما آن را به غارت برده اید و اگر ممکن است آن را به من برگردانید زیرا بدرد شما نمی خورد».
💠آن شخص گفت: «ما بدون اجازه رئیس نمی توانیم 📙کتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم».
گفتم: «رئیس شما کجا است».
گفت: «پشت این کوه جایگاه او است»..
🍃لذا من به همراهی آن دزد به نزد رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم دیدم که رئیس دزدها #نماز می خواند. 😳
موقعی که از #نماز فارغ شد آن دزد به رئیس خود گفت:
«این عالم یک 📙کتابی بین اموال دارد و آن را می خواهد و ما بدون اجازه ی شما نخواستیم بدهیم».
🔶من به رئیس دزدها گفتم:
«اگر شما رئیس راهزنان هستید، پس این #نماز خواندن چرا؟ نماز کجا؟ دزدی کجا؟».🧐
گفت: «درست است که من رئیس راهزنان هستم ولی چیزی که هست، انسان نباید رابطه ی خود را با خدا به کلّی قطع کند و از خدا تماماً روی گردان شود، بلکه باید یک راه آشتی را باقی گذارد. حالا که شما عالمید به احترام شما اموال را برمی گردانیم».
🔷و دستور داد همین کار را کردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه دادیم.
🌀پس از مدّتی که به کربلا و نجف برگشتم،
روزی در حرم امام حسین علیه السّلام همان مرد را دیدم که با حال #خضوع و #خشوع 😭گریه و دعا می کرد.
وقتی که مرا دید شناخت و گفت:
«مرا می شناسی؟»
گفتم: «آری!»
گفت: «چون #نماز را ترک نکردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفیق #توبه داده و از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر که را نمی شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اکنون توفیق #توبه و #زیارت پیدا کردهام ».
📚کتاب پاداشها و کیفرها.
✍#فدایی_مولا
#مبلغه_م_پناهی
#مجری_طرح_امین
#متوسطه_اول_شهید_میثمی
#شاخصه_نماز
#داستان_نماز
#آرامش_درنماز
💥در یکی از جنگها که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم همراه لشکر بودند،
🌘در شبی که 👨✈️پاسبانی لشکر اسلام بر عهدهی عباد بن بُشر و عمّار یاسر بود، نصف اول شب نصیب، عباد گردید و نصف دوم نصیب عمار،
💠 پس عمار 💤خوابید و تنها بُشر بیدار بود و مشغول #نماز گردید
🌀در آن حال یکی از کفار به قصد شبیخون زدن به لشکر اسلام برآمد به خیال اینکه پاسبانی نیست و همه خوابند از دور عباد را دید ایستاده و تشخیص نمیداد که 👮♀انسانست یا 🐐حیوان یا 🌳درخت.🤔
برای اینکه از طرف او نیز مطمئن شود 🏹تیری به سویش انداخت تیر بر پیکر عباد نشست و او اَبداً اعتنایی نکرد، 🏹تیر دیگری به او زد و او را سخت مجروح و خونین نمود باز حرکت نکرد
🏹 تیر سوم زد پس #نماز را کوتاه نمود و تمام کرد و عمار را بیدار نمود.عمار دید سه تیر بر بدن عباد نشسته و او را غرق در خون کرده است.
گفت: چرا در 🏹تیر اول مرا بیدار نکردی عباد گفت: مشغول خواندن سورهی کهف در #نماز بودم و میل نداشتم آن را ناتمام بگذارم و اگر نمیترسیدم که دشمن بر سرم برسد و صدمهای به پیغمبر برساند و کوتاهی در این نگهبانی که به من واگذار شده کرده باشم هرگز #نماز را کوتاه نمیکردم اگر چه جانم را از دست میدادم .
📘 سفینه البحار، ج ۲، ص ۱۴۵.
✍#فدایی_مولا
#مبلغه_م_پناهی
#مجری_طرح_امین
#متوسطه_اول_شهید_میثمی
#شاخصه_نماز
#داستان
#نتیجه_عبادت_بدون_اخلاص
🤵مردی بود که هر کار میکرد نمیتوانست #اخلاص خود را حفظ کند و #ریاکاری نکند،
🌐 روزی چاره اندیشی کرد و با خود گفت:
در گوشهی شهر 🕌مسجدی متروک هست که کسی به آن توجه ندارد و رفت و آمد نمیکند، خوبست شبانه به آن مسجد بروم تا کسی مرا ندیده خالصانه خدا را عبادت کنم.
🌗 در نیمه های شب تاریک، مخفیانه به آن مسجد رفت،
آن شب 💧باران میآمد و ⚡️رعد و برق و بارش شدت داشت.
🍃 او در آن مسجد مشغول عبادت شد در وسطهای عبادت، ناگهان صدائی شنید با خود گفت:
حتماً شخصی وارد مسجد شد، ☺️خوشحال گردید که آن شخص فردا میرود و به مردم میگوید این آدم چقدر خداشناس وارستهای است که در نیمههای شب به مسجد متروک آمده و مشغول #نماز و عبادت است.
😳 او بر کیفیت و کمیت عبادتش افزود و همچنان با کمال خوشحالی تا صبح به عبادت ادامه داد، وقتی که هوا روشن شد و به آن کسی که وارد شده بود، زیر چشمی 👀نگاه کرد دید آدم نیست بلکه سگ سیاهی است که بر اثر ⚡️رعد و برق و 💦بارندگی شدید، نتوانسته در بیرون بماند و به مسجد پناه آورده است.
😣بسیار ناراحت شد و اظهار #پشیمانی میکرد و پیش خود شرمنده بود که ساعتها برای سگ عبادت میکرده است.
♻️ خطاب به خود کرد و گفت:
ای نفس، من فرار کردم و به مسجد دور افتاده آمدم تا در عبادت خود، اَحدی را شریک خدا قرار ندهم، اینک میبینم سگ سیاهی را در عبادتم شریک خدا قرار دادهام، وای بر من چقدر مایهی تأسف است که این حالت را پیدا کردهام .😣😩
📕منتخب قوامیس الدرّر، ص ۱۴۴.
✍#فدایی_مولا
#مبلغه_م_پناهی
#مجری_طرح_امین
#متوسطه_اول_شهید_میثمی
#شاخصه_نماز