تقدیم به شهید والامقام #سیدحسن_نصرالله
نصرالله باقیست
ای از تبار چارده معصوم، سید!
ای خصم ظالم، یاور مظلوم، سید!
تفسیری از آیات اعطینا تو بودی
تصویری از «کونوا لَنا زَینا» تو بودی
خواندی به قرآن آیهٔ «قالُوا بلیٰ» را
فریاد کردی «اَلبَلاءُ لِلوِلا» را
تو «اَنتُمُ الاَعلَون» را تفسیر کردی
مردانه استکبار را تحقیر کردی
در نصرت دین خدا رزمنده بودی
یک عمر با شوق شهادت زنده بودی
عنوان: دبیر کل حزبالله لبنان
اما به اسم و رسم نصرالله قرآن
رفتی ولی این مکتب و این راه باقیست
همراه حزبالله، نصرالله باقیست
تنها رجزخوانی به کار ما نیاید
اشعار طوفانی به کار ما نیاید
باید جواب محکمی بر اهرمن داد
درندگان را پاسخی دندانشکن داد
باید تقاص خون پاکت را بگیریم
ذکر علی در مسجدالاقصی بگیریم
تو هیبت کفار را در هم شکستی
با آیههای فتح، محکم عهد بستی
گفتی «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار» هستیم
ما شیعیان حیدر کرار هستیم
«اَلصَّبرُ مِفتاحُ الفَرَج» در باورت بود
لبیک یا مهدی ندای آخرت بود..
لبیک یعنی از شیاطین دست شستن
در جنگ با دشمن، رضای دوست جستن
لبیک یعنی ذکر قالوا ربنا الله
ثم استقاموا گفتن و ماندن در این راه
لبیک یعنی قلبی از قرآن لبالب
لبیک یعنی اقتدا بر صبر زینب
لبیک گاهی اشک جاری از دو عین است
لبیک آهی با نوای یاحسین است
تو در شهادت منتهیالآمال دیدی
تو مقتلت را روضهٔ گودال دیدی
امروز در میدان چه جای انفعال است
هنگامهٔ فریاد آیات قتال است
جای سلاح مسلمین روی زمین نیست
آری به قرآن حرف قرآن غیر از این نیست
باید سلاح ما به دست ما بماند
خیر و صلاح ما به دست ما بماند
گرچه جگرها پاره، دلها غرق خون است
تسکین ما «انا الیه راجعون» است
برخیز پای دارها تمار باشیم
در بین عَمرو و زيدها، عمار باشیم
این روزها همراه تعقیبات خواندن
باید که چندین صفحه «الغارات» خواندن
هرکس به مولایش علی دارد علاقه
آنکس که دارد صحبت از نهجالبلاغه
حرف امام خویش را باید بخواند
بر عهد خود با عترت و قرآن بماند
باید بماند با وصیتهای مولا
للظالم خصما و للمظلوم عونا
در دل نباید داشت از دشمن، هراسی
غافل نباید ماند از دشمنشناسی
باید بپرسی درسهای کربلا چیست
شمر و یزید و خولی دوران ما کیست
ما و اخوت با شیاطین!؟ وای بر ما
باری دگر پیمان ننگین!؟ وای بر ما
دشمن تعلل بیند از ما، پیش آید
ضعف و تزلزل بیند از ما، پیش آید..
اصحاب اشعث از برائت، توبه کردند
حزب ابوموسی گریزان از نبردند
نیروی حزبالله ما غالب میآید
با «یا علی بن ابیطالب» میآید
سیدحسن یک جلوه از خیر کثیر است
فرزند عاشوراست از نسل غدیر است
باید که از او درس همعهدی بگیریم
درس وفا با نائبالمهدی بگیریم
او جمعه رفت و جمعهای فاتح میآید
این عبد صالح با اباصالح میآید
ای اشک طوفان کن به موج استغاثه
ای سینه محکم باش در اوج حماسه
این داغها هرچند جانسوز است امروز
والله حزبالله پیروز است امروز
سیدحسن مصداق انزلنا الحدید است
بعد از شهادت هم «اولی بأس شدید» است
آغاز نصرالله دیدن داشت آنشب
فریاد موشکها شنیدن داشت آنشب
دو وعدهٔ صادق شروع انتقام است
کار عدو در وعدهٔ بعدی تمام است..
وقتی بیاید لشکر خیبرشکنها
کاری نیاید دیگر از سنگرشکنها
آنشب خشاب خشم ما خودجوش پر شد
موشک زدیم و لانههای موش پر شد
موشک شرار خشم شیران را نشان داد
تنها نه اسرائیل، عالم را تکان داد
شیعه به عزم و اقتدارش سربلند است
از غرشش لبیک یا حیدر بلند است
با جاء نصرالله و الفتحیم همراه
فتح قریب ماست با «نصر من الله»
این آیه نقش پرچم سلطان طوس است
نصرت فقط در سایهٔ شمسالشموس است
✍ #سیدمحمدرضا_یعقوبی_آل
🔹تابستان ۱۳۶۳_شاهرود هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادری به همراه دو دخترش برخورد کردیم در حال درو کردن گندم بودند. فرماندهی گروهان، ستوان آسیایی گفت:
مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع کنیم و برویم گندمهای آن پیرزن را درو کنیم.گفتم: چه بهتر از این!پس از سلام گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بیرون بروید تا گندمهایتان را درو کنیم؛ فقط محدوده زمین خودتان را به ما نشان دهید و دیگر کاری نداشته باشید.
پیرزن پس از تشکر گفت: پس من میروم برای کارگران حضرت فاطمه مقداری هندوانه بیاورم!از ۹ صبح تا ظهر، با پانصد سرباز تمام گندمها را درو کردیم؛ بعد از اتمام کار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند؛ من هم از این فرصت استفاده کردم و گفتم: مادر چرا صبح گفتید میروم تا برای کارگران حضرت فاطمه هندوانه بیاورم؟گفت:دیشب حضرت فاطمه به خوابم آمد و گفت: چرا کارگر نمیگیری تا گندمهایت را درو کند؟این کارها، دیگر از تو گذشته!عرض کردم:خانم شما که میدانی تنها پسر و مرد خانواده ما به شهادت رسیده و درآمدمان کفاف هزینه کارگر را نمیدهد؛ مجبوریم کار کنیم.
بانو فرمودند: نگران نباش!فردا کارگران از راه خواهند رسید.... از خواب پریدم.
امروز هم که شما این پیشنهاد را دادید، فهمیدم این سربازان، همان کارگران حضرت زهرا میباشند.با شنیدن این حرفها، ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد و گفتم: سلام بر تو ای حضرت زهرا؛ فدایت شوم که ما را به کارگری خود قابل دانستی.
کتاب نبرد میمک نوشته احمد حسینا
#نعمت_خدا
#سیدحسن_نصرالله
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين