◼️◼️ #شبهشتم ◼️◼️
#مَهپارهٔبنیهاشم
🅾حضرت علیاکبر پسر بزرگ امام حسین (علیهماالسلام) و مادرش لیلی بنت ابیمرة بن عروة بن مسعود، از قبیله بنی ثقیف بود
🔻بیشتر منابع کهن تاریخی از او بالقب علیاکبر یاد کردهاند و سن اورا هنگام شهادت، ۱۸، ۲۳ یا۲۵ سال گفتهاند
🔻حضرت علیاکبر از نظر ظاهر و خُلق و خوی بسیار شبیه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود،
بهطوری که هر وقت اهل بیت ع، مشتاق دیدار پیامبر ص میشدند، به او مینگریستند. او چنان به پیامبر شباهت داشت که امام هنگام وداع با وی رو به آسمان کرده و فرمود:
🤲خداوندا! تو بر این قوم گواه باش، جوانی به مصاف آنان میرود که از نظر خلقت و خُلق و خُوی و سخن گفتن شبیهترین مردم به رسول توست، ما هرگاه مشتاق دیدار پیامبر تو میشدیم به سیمای این جوان مینگریستیم
🔻بنابر گزارش اکثر منابع تاریخی، حضرت علیاکبر نخستین فرد از بنیهاشم بود که در کربلا به میدان رفت و شهید شد
♦️چنانکه در زیارتنامه حضرت علیاکبر (علیهالسّلام) آمده است:
اَلسّلامُ علیکَ یا اَوَّلَ قَتیلٍ مِنْ نَسْلِ خَیرِ سَلیلٍ مِنْ سُلالةِ اِبراهیمَ الخلیلِ صَلَّ اللّه ُعلیکَ و عَلی اَبیکَ…
سلام بر توای اولین شهید از نسل بهترین سلاله پاک از سلسله ابراهیم خلیل (ع)، درود خداوند بر تو و پدرت باد
🔻از میان جوانان بنیهاشم، پیش از همه، حضرت علیاکبر (ع) آماده جنگ شد؛ نزد پدر رفت و اجازه نبرد خواست، پدر به او اجازه داد و با ناامیدی از بازگشت او، نگاهی مأیوسانه به قامتشانداخت و آنگاه چشمانش را به زیر افکند. سپس رو به آسمان کرد و گریست
🔻 آنگاه فرمود:
اللهم اشهد فقد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقاً و خلقاً و منطقاً برسولک (ص) و کنّا اذا اشتقنا الی نبیک نظرنا الیه
🔻سید بن طاووس گوید:
کسی جز دودمان حسین (ع) با او نمانده بود. علیاکبر (ع) که از زیباترین مردم بود بیرون آمد و از پدرش اذن میدان گرفت. آن حضرت هم اجازه داد. آنگاه به او نگریست؛ نگاه کسی که از او ناامید شده است
💠آنگاه به آواز بلند این آیه را تلاوت کرد:
خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد. آنها فرزندانی بودند که از نظر پاکی و تقوا و فضیلت، بعضی از بعض دیگر گرفته شده بودند؛ و خداوند، شنوا و داناست و از کوششهای آنها در مسیر رسالت خود، آگاه میباشد
🔻آنگاه علی بن الحسین (ع) بر آن سپاه تاخت و این رجز را میخواند:
انا علیّ بن الحسین بن علیّ
نحن و بیت اللّه اولی بالنّبیّ
من شبث و شمر ذاک الدّنیّ
اضربکم بالسّیف حتّی انثنی
ضرب غلام هاشمیّ علویّ
و لا ازال الیوم احمی عن ابی
تاللّه لا یحکم فینا ابن الدّعی
🔻 من علی پسر حسین پسر علی (ع) هستم، سوگند به خانه خدا ما به نبی (ص) اولیتریم از شبث ربعی و شمر دون،
آن قدر به شمشیر بر شما میزنم تا شمشیر بپیچد و بتابد؛ زدن جوان هاشمی علوی
امروز از پدرم حمایت میکنم، قسم به خدا که نباید پسر زیاد دعی درباره ما حکم کند
🔻وی مدتی جنگید. پیکار سخت او را تشنه کرد؛ به سوی خیمه آمد و عرضه داشت:
پدر جان! تشنگی مرا هلاک میکند و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخته. آیا امکان دارد برای من شربت آبی تهیه کنید تا نفسی تازه کرده و در دفع دشمنان نیرو بگیرم؟
🔻امّا امام ع با شنیدن این تقاضای علی، گریه کرد و فرمود:
پسرم بر من دشوار است که تقاضایی کنی و نتوانم آن را بر آورده سازم. سپس حضرت انگشتر خودش را به او داد و فرمود: آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن باز گرد، امیدوارم به زودی به دست جدّت سیراب شوی
🌹 علیاکبر بار دیگر به دشمن حمله کرد و با شمشیرش آنها را میزد تا آنکه مرة بن منقذ عبدی ضربتی بر او زد و او را نقش زمین کرد و آن گروه او را محاصره کرده، پیکر مطهرش را با شمشیر قطعه قطعه کردند
🌹خوارزمی اضافه میکند: اسب او را به سوی لشکر دشمن برد و دشمنان، او را با شمشیر قطعه قطعه کردند
🌹آن گاه که علی در آستانه شهادت قرار گرفت، ندایش بلند شد:
پدرجان! این جدّم رسول الله است که مرا با کاسهای از آب گوارا سیراب کرد که هرگز بعد از آن تشنه نخواهم شدم
🌹امام سریعاً به بالین علیاکبر آمد و با چشمانی اشکبار فرمود:
پسرم! خداوند بکشد آنانی را که تو را کشتند آنگاه خم شد، صورت بر چهره خونآلود علی نهاد و فرمود:
بعد از تو خاک بر سر این دنیا
🔻در ماجرای شهادت علیاکبر (ع) حضرت زینب (س) با سرعت از خیمهها بیرون آمد و فریاد زد: «وای برادرم، وای فرزند برادرم» و خود را بر پیکر آن جوان انداخت. حسین به سوی او آمد و او را به خیمه برد. آنگاه به جوانان بنیهاشم گفت:
برادرتان را به خیمهگاه ببرید
جوانان، او را بردند و در جلوی خیمهای که در مقابل آن میجنگیدند بر زمین نهادند
بعداز عاشورا گروهی از قبیله بنیاسد، جسد او را در کنار پدرش امام حسین (ع) به خاک سپردند