هدایت شده از سفره های آسمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 صحنه ای از اوج شجاعت رزمندگان در خط اول جنگ
🔷️ تانک ها صف کشیده اند و سربازان دشمن در پناه تانک ها پیش می آیند و رزمندگان برای اینکه در تیر رأس دشمن هستند گونی های ماسه را روی شانه قرار داده و به مانند سنگر سیار به خاکریز دیگر پناه میبرند.
◇ به راستی چقدر شجاعت میخواهد که در خط مقدم نبرد با دشمن بعثی یک رزمنده با این آرامش صحبت میکند و رزمنده دیگر آب کمپوت را هم بی اعتنا به دشمن تا آخر سر میکشد.
◇ و در انتها بشنویم صدای دلنشین شهید آوینی را که این صحنه را چگونه روایت میکند
#سفره_های_آسمانی
https://eitaa.com/sofrhayasemani
هدایت شده از سفره های آسمانی
13.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅👆اینو بفرستین برای دو دسته
۱_ نق بزن های بی بصیرت
۲_ پروژه بگیرهای مزدور جوساز بی وطن
🎥🤦♂ترجیح میدم حرف نزنم...
فقط یه دیوار به من نشون بدید برم سرمو بزنم توش😫
#سفره_های_آسمانی
https://eitaa.com/sofrhayasemani
هدایت شده از سفره های آسمانی
29.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر به دنبال یک تغییر و تحول اساسی در زندگی هستید، این کلیپ رو اصلا از دست ندید 👌
#سفره_های_آسمانی
https://eitaa.com/sofrhayasemani
هدایت شده از سفره های آسمانی
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️اینچنین عشق و عاشقی را آرزومه❤️
#سفره_های_آسمانی
https://eitaa.com/sofrhayasemani
#شیطان_شناسی
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_سی_ششم 🎬:
روح الله بر سرعت قدم هایش افزود و خود را به در نیمه باز خانه رساند با خوشحالی خودش را داخل خانه انداخت.
ردیف اتاق های پیش رو را نگاه کرد و از کفش های جلوی در اتاق مهمانخانه فهمید که هر خبری هست آنجاست.
با دو خودش را به اتاق رساند و در حالیکه نفس نفس میزد در اتاق را باز کرد و سرش را از پشت پرده داخل داد.
خدای من باورش نمیشد، مامان همراه دایی محمد اومده بود، وارد اتاق شد، از خجالت سرخ شده بود، کنار در اتاق وایستاد و گونی کتاباش را با دوتا دست چسپیده بود و خیره به گلیم کف اتاق آهسته گفت: س..سلام
عاطفه از جا بلند شد و با خوشحالی به طرف روح الله امد و عروسک دستش را نشان روح الله داد و گفت: سلام داداشی، ببین چه عروسک قشنگی!!
ناگهان گرمای دستهایی که سالها در انتظار آن بود او را در بر گرفت، روح الله ناخواسته اشک هایش جاری شد و همانطور که بینی اش را بالا میکشید، می خواست عطر تن مادری را که سالها می خواستش اما نداشتش به تن بکشد.
مامان مطهره، روح الله کوچک را در آغوش گرفت و بعد از لحظاتی خم شد و جلوی پای او زانو زد تا قدش به قد پسرکش برسد و بعد دستی به گونهٔ روح الله کشید و بوسه ای از روی او گرفت و گفت: سلام عزیزم! چرا گریه می کنی پسر گلم؟! روح الله ناخواسته خود را در آغوش مادر افکند و هق هقش کل اتاق را گرفت، از گریه روح الله ، مادر، عاطفه ،مادربزرگ و حتی دایی محمد به گریه افتاد.
مادرش همانطور که پشت روح الله را نوازش می کرد گفت، گریه نکن عزیزم، منو ببخش پسرم، منو ببخش که این چند سال نیومدم دیدنتان، یه غرور بی جا و یه کم ترس از اون زن بدهن داشتم، اما قول میدم که از این به بعد هر ماه بیام دیدنتون...
روح الله خودش را از آغوش مادر جدا کرد و همانطور که با آستین لباسش، اشک چشمهاش را پاک می کرد گفت: قول میدی مامان؟!
مادر همانطور که باران اشک هایش سرازیر شده بود گفت: قول قول..و بعد دست روح الله را در دست گرفت به سمت بالای اتاق کنار پشتی برد و گفت: حالا بیا ببین چه چیزهای قشنگی برات آوردم
روح الله کنار مادر نشست و مادر از داخل پلاستیک بزرگی که کنار پشتی گذاشته بود اول دوتا دفتر درآورد، برقی توی چشمهای روح الله درخشید و با خوشحالی گفت: آااخ جون دفتر مشق، از کجا میدونستی که من دفتر می خوام؟!
مادر لبخندی زد و همانطور که موهای روح الله را نوازش میکرد گفت: تازه از این دفتر جدیداست ، خط کشی شده و یه جا هم بالای صفحه کادر داره و میتوتی اسمت یا اسم درسی که داری را بنویسی..تازه جلدش هم از این رنگ رنگی هاست..
روح الله به زرق و برق دفتر نگاه نمی کرد، فقط خوشحال بود که از فردا میتونه تکالیفش را داخل دفتر بنویسه و از آقا معلم کتک نخوره...
مادر دست برد و یه جعبه دیگه بیرون آورد، وای خدای من! باورش نمی شد، یه کفش قشنگ بندی، از همین نیم بوت ها که همیشه دوست داشت داشته باشه..یه کفش قهوه ای و خوشگل..
مادر کفش را از داخل جعبه دراورد و جلو پای روح الله گذاشت و گفت امیدوارم اندازه پات باشه ، بپوش ببینم..
روح الله باذوق مشغول پوشیدن کفش شد و اصلا متوجه نبود که پاچه شلوارش بالا رفته و مادرش خیره به کبودی های ساق پای پسرک زجر کشیده اش هست..
روح الله کفش ها را پوشید و ایستاد، چند قدم راه رفت و گفت: قشنگه ،یه شماره بلنده فکر کنم اما خیلی راحته از کفش های ته میخی خیلی خیلی بهتر و راحت تره...
مادر خودش را جلو کشید،سر کفش را فشار داد و گفت آره یه ذره گشاده و بعد پاچه شلوار روح الله را بالا داد و گفت: پاهات چرا سیاه شده؟!
روح الله که دوست نداشت با گفتن حقیقت مادرش را ناراحت کنه گفت: ه..هیچی تو راه خوردم زمین..
مادر آهی کشید و بعد نگاهی به گونی کنار در کرد و گفت: مگه کیف نداری؟! یعنی بابات اینقدر دستش تنگه که کیف هم برات نخریده؟! شنیدم کارمنده که...
روح الله که نمی دانست چی جواب بده خودش را مشغول کفش ها نشان داد..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
•┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•
کانال رسمی اطلاع رسانی امیرآباد فراهان👇
🌐: @amirabadfarahan
•┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•
66_se_daghighe_dar_ghiamat_aminikhaah.ir.mp3
31.94M
⭕️ شرح و بررسی کتاب « سه دقیقه در قیامت »
✅جلسه شصت و ششم
🛑 زلزله امتحان سخت تری است یا همسر؟
🛑شروع وصل و سلوک انسان از کجاست ؟
🛑 چه کسانی بعد از فوت آقای قاضی با ایشون در ارتباط بودند؟
🛑 حکم اذیت کردن همسر چیست ؟
🛑 آزار دادن همسر چه تبعاتی برای زن دارد؟
🛑خانه امام باقر علیه السلام چگونه بود؟
#سه_دقیقه_در_قیامت
•┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•
کانال رسمی اطلاع رسانی امیرآباد فراهان👇
🌐: @amirabadfarahan
•┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•
ارسالی از مخاطبین عزیز
وضعیت خیابان دکتر حسابی امیرآباد
15.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑** پاسخ استاد شیخ جعفر تبریزی فرزند مرحوم آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی اعلی الله مقامه نسبت به یاوهگویی و هتاکی رائفی پور به ساحت قدسی حضرت علی امیرالمومنین علیه السلام وسایر ائمه اطهار علیهم صلوات الله
#رائفی پور در وادی انحراف**
•┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•
کانال رسمی اطلاع رسانی امیرآباد فراهان👇
🌐: @amirabadfarahan
•┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•
🔺و این هم پاسخ عبدالرحیم انصاری به اظهارات آقای رائفی پور:
برادر عزیزم جناب آقای رائفی پور! از اینکه در پاسخ به توصیه های مکرر بنده بالاخره متنی نگاشتید ممنونم و صمیمانه برایتان آرزوی صحت و عاقبت بخیری میکنم. اما در این مدت همواره انتظار داشتم اگر پاسخی میدهید، پر از منطق و استدلال، و با تکیه بر مستنداتی باشد که ادعاهای شفاهی و مجازی تان را پشتیبانی کند. مع الاسف در توضیح دقیق آنچه در پیش گرفته اید نیز عاجزید و ظاهرا نمیتوانید ادعاهای خود را اثبات کنید، که البته این بخش به این حقیر مربوط نمیشود. اما در خصوص همین متنی که نوشته اید هم باید عرض کنم نتوانستید جانب انصاف را رعایت کنید و احترام به مخاطب را به بحثتان تزریق نمایید. من "حضرتعالی" گفتن شما را باور کنم یا متهم کردن بنده به "ماله کشی" را؟! هم خواستید متنتان محترمانه باشد و هم نتوانستید خودتان را کینه تخلیه کنید. اما کدام کینه؟ مگر ما دشمنیم برادر من؟! بنده چه چیزی را باید ماله کشی کنم؟ قالیباف نماینده شهر شما است عزیز برادر؛ من نه به او رای داده ام و نه اینکه تهرانی ها چه کسی را انتخاب میکنند به من مربوط میشود. نماینده ای که به او رای دادم عضو جبهه شما نبود و با قاطعیت هم وارد مجلس شد. لذا اگر نمیتوانید برای سوال یک پرسشگر پاسخی داشته باشید لطفا او را به این و آن نچسبانید و بحث را منحرف نکنید. ما میگوییم کنشگری تان به امنیت ملی کشور آسیب میزنید میگویید قالیباف؛ میگوییم مستند حرف نمیزنید و مردم را دچار تشویش میکنید، میگویید الیاس، میگوییم نوع حرف زدن شما و دوستانتان در مجازی بعضا تند و توهین آمیز است، میگویید اسحاق؛ خب این چه رفتاری است؟ در سیره کدامیک از بزرگان این چنین روش و منشی وجود داشته است؟ شما واقعا از چه کسی پیروی میکنید که ابتدائیات را هم رعایت نمیکنید؟ اینکه تا آدم حرف میزند میگویید تو طرفدار قالیبافی یعنی چه؟ میگوییم کجا طرفداری کردیم؟ میگویید غیر مستقیم حمایت کردید؟ میگوییم خب مستنداتتان کو، بدهید ما هم بر اساس مستند قالیباف را نقد کنیم، میگویید در فلان اکانت موجود است یا فلان شخص منتشر کرده! خدایی، للهی، انتظار دارید مردم بر اساس این حرفها از شما پشتیبانی کنند؟ اگر مستندی دارید چرا به دادگاه نمیدهید؟ اگر داشتید چرا قبلا ندادید و درست شب انتخابات رو کردید؟ چرا نگذاشتید بعد از انتخابات بدهید تا این عید سیاسی مملکت خراب نشود؟ ما کنشگری شخص شما را نقد کردیم؛ قالیباف اما مانند یک سیاست مدار پخته و کارکشته رفتار کرد؛ به امنیت ملی و همبستگی اهمیت داد و وارد زد و خورد های بچه گانه نشد. این رویکردش جای تقدیر دارد. اگر مقصر است دادگاهی هم هست؛ اگر نیست و چیزی نگفته که باز خود نخواسته به هر دلیلی از حقش دفاع کند. به ما هم ربطی ندارد. ما وامدار هیچکس نیستیم؛ همه انقلابیون را دوست داریم؛ هم شما را اکر انقلابی بمانید و هم قالیباف و دیگر عزیزان را اگر بمانند. خواهش میکنم بیش از این انتحار نکنید؛ از سرنوشت بعضیها که گردنشان از شما به مراتب کلفت تر، و محبوبیتشان چند برابر محبوبیت شما بود درس بگیرید. بخدا مروز زمان شما را لوث خواهد کرد و هرچه شناخت مردم از واقعیت های سیاست های اشتباهتان بیشتر شود از چشم آنها خواهید افتاد. همین الان هم تا حدود زیادی دیر شده، ولی ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است. فردا روز مردم پاسخگویی درباره قیمت دلار را از شما میخواهند؛ درباره رفتارهای هیجانی و احتمالی برخی نمایندگان، شما را سیبل میکنند، طرحی اگر خلاف خواست ملت به صحن ببرند شما باید پاسخگو باشید؛ شما گفته اید تعهد گرفته ایم از نمایندگان؛ اولا چند نماینده را خالص از لیست خودتان به مجلس فرستاده اید؟ ثانیا اگر نماینده ای از دوستان شما به تعهدش عمل نکرد ابزار تنبیهی تان چیست؟ توییت میزنید علیهش؟ چطور متوقفش میکنید؟ یعنی چهار سال باید این شرایط را تحمل کنید و کنیم تا پس از آن علیهش تبلیغ کنید شاید مجددا وارد مجلس نشود؟ تازه آن موقع هم آنقدر ملت را دلسرد کرده اید که اصلاح طلبان به راحتی اکثر کرسی ها را احتمالا میگیرند. صبور باشید برادر! در مجازی به این و آن نپرید؛ آخرت را در نظر بگیرید و قدر سرمایه های مملکت را بدانید. مجلسِ ضعیف دشمن را به مداخله تحریک میکند. مجلس خوبی داشتیم. تایید بی سابقه آقا را داشت. چهره های وزینی روسای قوه بودند و هر کدام در برابر دشمن ابهتی بودند. این ترکیب عالی داشت ما را در منطقه و جهان سرآمد میکرد؛ نفوذمان در خاورمیانه بی نظیر شد. شما اما فقط زدن قالیباف برایتان مهم بود؛ راست و دروغش را باید اثبات کنید؛ اما سیاست یک امر چند وجهی و ترکیبی از تحولات داخلی، منطقه ای و جهانی است. شما فقط به کنار زدن یک نفر فکر کردید؛ امنیت ملی و اقتدار را در نظر نگرفتید. نه تنها برای مجلس که حتی برای قوه قضائیه هم پشیزی ارزش قائل نشدید. متاسفم!
🌐: @amirabadfarahan