امیرحسن¹¹⁸
شَيْئَانِ لَوْ بَكَتِ الدِّمَاءُ عَلَيْهِمَا عَيْنَايَ حَتَّى تُؤْذِنَا بِذَهَابٍ لَمْ يَبْلُغَا ال
«دو مصیبت است که اگر چشمانم آنقدر خون گریه کند تا نابینا بشوم،
یکدهم حق آن دو ادا نمیشود،
یکی از دست رفتن "جوانی"
و دیگری از دست دادن محبوب،
که من، "محبوبم" را
در سنّ جوانی از دست دادم.»
امیرحسن¹¹⁸
امشب،شب غربت و تنهایی علیِ..💔 اون موقع که حضرت با خودش میگه:
بی تو تمام ثانیه ها دق کردهاند
داروندارِ حیدر؛چرا پا نمیشوی؟💔
امیرحسن¹¹⁸
امشب،شب غربت و تنهایی علیِ..💔 اون موقع که حضرت با خودش میگه:
اسما..
بریز آب روان رویش
ولی آهسته آهسته💔...
امیرحسن¹¹⁸
دیگر تمام شد؛ اینک شما و وحشت دنیای بی فاطمه . .
علی ماند و یه عمر خاطره...
امیرحسن¹¹⁸
بیا آقاجان.. نذار دوباره عمه جانت اسیر حرومی ها بشه.. اللهم عجل لولیک فرج
سرِزینببهسلامت،سرِنوکربهدرک:)