eitaa logo
عمار۱۱۰
10.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
44 فایل
💖 کانال عمار۱۱۰ رابه دوستان خود در تلگرام و #ایتا با آدرس مشابه معرفی نمایید👇 @ammar110 ❣ارتباط با ادمین کانال عمار۱۱۰👇 https://eitaa.com/yas11000 ارتباط با مدیر 👆👆
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ دلنوشته بسیار زیبای (روحش شاد) 🔴خروس ها منتظر اذان تواند! کجایی؟ 🔻مردی که ظهور کرد تا غیبت را باور کنیم...! ما دو هزار و پانصد سال در قفس نفس کشیدیم؛ دو هزار و پانصد سال پرچم‌هایمان در تبسم تکان می‌خورد. مغول‌ها به کاشی‌های ما تجاوز کردند. شرح نیستان‌های سوختِ ما یک مثنوی با هفتاد من کاغذ است. آنها با هلاکو آمدند و ما با مولانا برخاستیم. ما بر گرد شهیدان خود سماع می‌کردیم. تیمور، رؤیاهای ما را به آتش کشید. اسکندر، ما را به کرانهٔ کابوس تبعید کرد. این یک مشت مینیاتور معلول، حاصل محاصرهٔ نیشابور است... خمینی آخرین تجلی ذوالفقار بود: مردی که با ابروانش خیبرهای زمان را درهم می‌شکست؛ مردی که با لب‌هایش سماع می‌کرد. ابروان خمینی، ذوالفقار دوره غیبت بود. مردی که ظهور کرد تا غیبت را باور کنیم. مردی که سلمان فارسی را به همه زبان‌ها ترجمه کرد. مردی که با اباذر برادر بود، اما با اباسیم میانه‌ای نداشت. مردی که با خون، شمشیر را به زانو درآورد. مردی که با باران‌های موسمیِ نیایش، پایانِ خشکسالیِ تفسیر بود. مردی که در بازارها، تجلی فروخت و به خیابان‌های ما پرچم هدیه داد. مردی که ما را به خودکفایی موج‌ها رساند. مردی که کشاورزی آخرت را رونق داد. مردی که ما را به اوایل آخرالزمان رساند. مردی که کاسه‌های ترک‌خورده نیت را از عرفان ناب کوهپایه‌های پرستش پُر کرد و ما را به آب و هوای اهورایی عادت داد. اکنون کودکان ما، بربام‌های نیایش، بادبان‌های بلندِ زیارتنامه را تکان می‌دهند. اکنون زنان ما، آبستن آفتابگردانند و مردان ما در زیرخروارها تاک - در معدن مِی- به استخراج ابدیت مشغولند. ما به جهان، خورشید و پرچم وسنجاقک و نیلوفر صادر می‌کنیم. اکنون پرتونگاران ما، پروانه‌ای اختراع کرده‌اند که همه رنگ‌های جهان را نمایش می‌دهد و اکنون حوّاشناسان ما، کارخانه آدم‌سازی راه انداخته‌اند. ما تکلم بشری را بازسازی می‌کنیم. ما خشم خمینی را برای ببرهای منطقه می‌فرستیم تا از زخم غزالان زمین، برائت بجویند. کپرنشینان حاشیه تصویر، تشنه یک جرعه آیینه‌اند. ! کجایی؟ خون تفسیر به جوش آمده است؛ زیارتنامه‌ها زاری می‌کنند؛ شبنم، بی‌گلبرگ است؛ شب بی‌ستاره از بیابان عبور می‌کند؛ شقایق‌ها شیون می‌کنند: خمینی کجایی؟ قرار بود به هر کدام از ما یک شاخه گل سرخ هدیه بدهی؛ قرار بود برای ما، از مرز ملکوت، تجلی وارد کنی؛ قرار بود ما را به ملاقات خدا ببری، برای پابرهنگان فرهنگ ما، کفش‌های مکاشفه بخری! نخل‌ها خم شده‌اند. هر شب کارونی از دیدگان دماوند می‌چکد. خروس‌ها منتظر اذان تواند. خمینی! کجایی؟ ما را به بالاتر از ابر دعوت کن! به پایینتر از عرش؛ آنجا که برگ‌های درختان پرهای طاووسانند؛ آنجا که حورچشمان، آیینه تقسیم می‌کنند و لبخند می‌فروشند؛ آنجا که هر فرشته‌ای گاهواره عیسایی را تکان می‌دهد. ________________ ⭕️عمار۱۱۰ =کانال نخبگان سیاسی👇 http://eitaa.com/joinchat/3792175104C0f37687892