🔅 #پندانه
✍ شاید این نجاتدهندهات باشد
🔹خسته و کوفته به خانه برگشتهای در حالی که چیزهایی که از تو خواستهشده را با خودت حمل میکنی.
🔸مادرت از تو میپرسد:
شیر هم برایم آوردهای؟
🔹با لبخند به او بگو:
چشم الان میرم میارم.
🔸دعا میکند در حقت.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹مشغول خواندن نماز هستی. کودکت کنارت مشغول بازیکردن است. ناگهان در حال سجده بر پشتت سوار میشود.
🔸عصبانی نشو. او با خودش کودکیاش را حمل میکند.
🔹سجدهات را کمی طولانیتر کن.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔸کارگری در گرمای طاقتفرسای تابستان، زیر تابش نور آفتاب خسته و کوفته مشغول کار است.
🔹آب سردی را به او تعارف کن.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔸برای پرندگان دانههایی از برنج و جو و گندم و ارزن میریزی تا از آن بخورند.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹آشغالهای در مسیر راهت را برمیداری یا در مسجد از روی فرش جمع میکنی و در سطل آشغال میریزی.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔸یکی تو را دشنام میدهد. میگویی خدا تو را ببخشد.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹آیهای از قرآن را با خشوع و تدبر میخوانی و اشک از چشمانت جاری میشود.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔸از کنار جوانهایی که به گناهانی مبتلا شدهاند میگذری. با نرمی و محبت و حکمت آنها را پند میدهی.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹کسی در حق تو بدی میکند. عصبانی میشوی و میخواهی دشنام بدهی.
🔸بهیاد این فرمایش الله متعال میافتی:
«کسانی که خشم خودشان را فرومیخورند و مردم را معاف میکنند... و خدا نیکوکاران را دوست میدارد.»
🔹خشم خودت را فرومیخوری و او را میبخشی.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔸خبر رسوایی کسی به تو میرسد. اما پیش خودت نگه میداری و آن را پخش نمیکنی.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹چهبسا اعمالی که تو اصلا برایشان ارزشی قائل نمیشوی و آنها را چیزی حساب نمیکنی، باعث نجات تو شوند و میزان اعمالت را سنگین کنند.
هیچ کار نیکی را دستکم نگیر.
🔸همیشه قبل از هر کار به ظاهر کوچک، این را با خودت تکرار کن:
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹خواهی دید چگونه زندگی تو به یک مسابقه پیدرپی برای بذل و بخشش تبدیل میشود
و نتیجه آن را در زندگی خودت مشاهده خواهی کرد.
.
کانال بصیرت عمار 👇
🆔@basirate_amar
🔅 #پندانه
✍ کسی كه شكست خورده، هزاران قدم از بقیه جلوتر است
🔹تاجر ورشکستهای، مريد یکی از عالمان بود.
🔸روزى براى تصميمگيری درمورد يک موضوع تجارى نياز به مشاور بود.
🔹عالم از شاگردان خواست تا آن مرد تاجر را نزد او آورند.
🔸يكى از شاگردان به اعتراض گفت:
اما او يک تاجر ورشكسته است و نمیتوان به مشورتش اعتماد كرد.
🔹علم پاسخ داد:
شكست يک اتفاق است، يک شخص نيست. کسی كه شكست خورده، در مقايسه با كسى كه چنين تجربهاى نداشته است، هزاران قدم جلوتر است.
🔸او روى ديگر موفقيت را بهوضوح لمس كرده و تارهاى متصل به شكست را میشناسد.
🔹او بهتر از هركس ديگرى مىتواند سياهچالههاى منجر به شكست را به ما نشان دهد.
🔸وقتی كسى شكست مىخورد، آگاه باشيد كه او هزاران چيز ياد گرفته است كه اگر شجاعت خود را از دست نداده باشد، میتواند به ديگران منتقل كند.
🔹وقتى كسى شكست مىخورد هرگز نگویيد او تا ابد یک شكستخورده است.
کانال بصیرت عمار 👇
🆔@basirate_amar
🔅 #پندانه
✍ مال هیچ بندهای با دادن صدقه کاهش نمییابد
جوانی از یکی از پیشرفتهترین دانشکدههای اقتصادی و تجاری آمریکایی فارغالتحصیل شد و برگشت تا در کسبوکار و فروش لوازم خانگی به پدرش کمک کند.
او متوجه شد که پدرش هر ماه یک دستگاه لباسشویی یا یخچال یا اجاق گازی را در راه خدا به مستمندان (فقرا، بیسرپرستان و بیوهزنان) کمک میکند.
پسر بهشدت در برابر این کار پدرش ایستاد و آن را تلفکردن مال قلمداد میکرد و شروع کرد به حساب و کتاب که هزینه هر ماه و هر سال چنین و چنان میشود و بعد از ۱۰ سال چه مبلغ هنگفتی جمع میشود که اگر این مبلغ را در سرمایهگذاری به راه اندازد چه سودی خواهد داشت.
سرانجام به نتیجهای دست یافت که بهآسانی نمیتوانست از آن بگذرد!
آمار و ارقامی که به آن دست یافته بود بهسادگی قابل چشمپوشی نبود، لذا با پدرش شروع به مجادله کرد تا او را قانع کند که چگونه در اشتباه است و این کار او کاملا مخالف قوانین و اصول تجارتی است که او در دانشگاههای آمریکایی خوانده است.
پدر سادهاش از او پرسید:
تعداد گوسفندان بیشتر است یا سگها؟
پسر گفت:
گوسفند.
سپس پدر پرسید:
سگها در سال بیشتر تولیدمثل میکنند یا گوسفندان؟
جوان جواب داد:
سگها بیشتر از یک بار در سال تولیدمثل میکنند و هر بار نیز پنج یا شش یا بیشتر از اینها توله به دنیا میآورند. اما میش کاملا برعکس؛ سالی یک یا دو بره میزاید.
سپس پدر ادامه داد و پرسید:
مردم سگ میخورند یا گوسفند و میش؟
جوان جواب داد:
معلوم است گوسفند.
پدر گفت:
سگها بیشتر از گوسفندان زاد و ولد میکنند و مردم بیشتر گوسفندان را ذبح میکنند و میخورند و سگها اصلا خوردنی نیستند. پس چرا تعداد گوسفندان چندین برابر سگها است؟
جوان ساکت ماند و جوابی نداشت.
پدر به او گفت:
این معادله در دانشگاههای آمریکایی و غرب قابل تعلیم نیست.
پسر دلبندم، این یعنی برکت. دادن صدقه و بخشیدن مال باعث افزایش ثروت میشود و هرگز از آن نمیکاهد و این موضوع به خدا ارتباط دارد.
مال هیچ بندهای با دادن صدقه کاهش نمییابد.
کانال بصیرت عمار 👇
🆔@basirate_amar
🔅#پندانه
✍ علائم راهنمایی برای یک زندگی آرام و شاد
🔹بوقزدن ممنوع
یعنی مسائل و مشکلاتت را دائما جار نزن و برای همه بازگو نکن، زیرا اگر دوستت باشد غمگین میشود و اگر دشمنت بشنود نقاط ضعفت را کشف میکند.
🔸خطر جاده لغزنده است
یعنی زمانی که ناسپاس هستی، توهین میکنی، انتقاد، قضاوت، تحقير، مقايسه و سرزنش میكنی، باید مراقب باشی! زیرا تو در جهانی قرار داری که هر عملی عکسالعمل خودش را دارد.
🔹پیچ خطرناک
یعنی سرعت خود را کم کنید! زندگی هم به کمی شوخطبعی، استراحت و تفریح نیاز دارد.
🔸با نور بالا حرکت نکنید
یعنی هرگز تصور نکن که همیشه حق به جانب توست. اطمینان داشته باش که وقتی طرف مقابلت نتواند خوب ببیند، تو پیروز نخواهی شد؛ چون در اینصورت احتمال تصادفش با تو زیاد است!
🔹خطر سقوط بهمن
یعنی در جاده زندگی مدام پرخاش و قهر نکن، نق نزن. تو با صدای خطاهای کوچکت باعث میشوی خردهبرفها به هم آمیخته و بهتدریج به بهمنی بزرگ تبدیل شوند و در نهایت زیر همان خردهبرفها در تاریکی مدفون شوی.
🔸سبقتگرفتن در «خوبی و نیکرفتاری» آزاد
یعنی تا میتوانی در نیکی، بخشندگی، مهربانی، محبت و عشقورزیدن از دیگران سبقت بگیر.
🔹جاده دوطرفه است
یعنی به دیگران بیندیش و ببین چه خواستهای دارند. یکهتازی و فقط به فکر خود بودن، ممنوع! در عوض منصف باش.
🔸به جایگاه سوختگیری نزدیک میشوید
یعنی گاهی همه مشغلههایت را تعطیل کن و برای چند لحظه فقط خودت باش و خدایت، و با یاد او آرام بگیر.
کانال بصیرت عمار 👇
🆔@basirate_amar
🔅#پندانه
✍ قضاوت، قضاوت، قضاوت
🔹وارد اتوبوس شدم. جایی برای نشستن نبود.
همان جا روبهروی در، دستم را به میله گرفتم.
🔸پیرمردی با کُتی کهنه، پشت به من، دستش را به ردیف آخر صندلیهای آقایان گره کرده بود. میشد گفت تقریبا در قسمت خانمها بود.
🔹خانم دیگری وارد اتوبوس شد. کنار دست من ایستاد.
🔸چپ چپ نگاهی به پیردمرد انداخت و شروع کرد به غر زدن:
برای چی اومده تو قسمت زنونه؟ مگه مردونه جا نداره؟ این همه صندلی خالی!
🔹گفتم:
خانم جان این طوری نگو، حتما نمیتونسته بره!
🔸گفت:
دستش کجه، نمیتونه بشینه یا پاش خم نمیشه؟
🔹گفتم:
خب پیرمرده! شاید پاش درد میکنه نمیتونه بره بشینه.
🔸باز گفت:
آدم چشم داره میبینه! نگاه کن پاش تکون میخوره، این روزها حیا کجا رفته؟!
🔹سکوت کردم، گفتم اگر همین طور ادامه دهم بازی را به بازار میکشاند. فقط خدا خدا میکردم پیرمرد صحبتها را نشنیده باشد.
🔸بیخیال شدم، صورتم را طرف پنجره کردم تا بارش برف را تماشا کنم.
🔹به ایستگاه نزدیک میشدیم، پیرمرد میخواست پیاده شود. دستش را داخل جیبش برد. ۵۰تومنی پارهای را جلوی صورتم گرفت و گفت:
دخترم، این چند تومنیه؟
🔸بغض گلویم را گرفت، پیرمرد نابینا بود. خانم بغلدستی هم خجالتزده سرش را پایین انداخت و سرخ شد.
کانال بصیرت عمار 👇
🆔@basirate_amar
🔅#پندانه
✍ خوبی هیچوقت از بین نمیرود
🔹دو برادر باهم در مزرعه خانوادگی كار میكردند. یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود.
🔸شب كه میشد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را باهم نصف میكردند.
🔹یک روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت:
درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من مجرد هستم و خرجی ندارم. ولی او خانواده بزرگی را اداره میكند.
🔸بنابراین شب كه شد یک كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
🔹در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد:
درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من سروسامان گرفتهام. ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آیندهاش تأمین شود.
🔸بنابراین شب كه شد یک كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
🔹سالها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است.
🔸تا آن كه در یک شب تاریک دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند. آنها مدتی به هم خیره شدند و سپس بیآنكه سخنی بر لب بیاورند كیسههایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.
🔹خوبی هیچوقت در دنیا و آخرت از بین نمیرود. از خوب به بد رفتن به فاصله لذت پريدن از يک نهر باريک است. اما برای برگشتن بايد از اقيانوس گذشت!
عمار انقلاب 👇
🆔@amar_engelab
🔅 #پندانه
✍ میشه جور دیگهای هم زندگی کرد
🔹مسافر تاکسى آهسته روى شونه راننده زد چون میخواست ازش يه سوال بپرسه.
🔸راننده داد زد. کنترل ماشين رو از دست داد. نزديک بود که بزنه به يه اتوبوس. از جدول کنار خيابون رفت بالا. نزديک بود که چپ کنه. اما کنار يه مغازه توى پيادهرو متوقف شد.
🔹براى چندين ثانيه، هيچ حرفى بين راننده و مسافر ردوبدل نشد.
🔸تا اينکه راننده رو به مسافر کرد و گفت:
هى مرد! ديگه هيچوقت اين کار رو تکرار نکن. من رو تا سر حد مرگ ترسوندى!
🔹مسافر عذرخواهى کرد و گفت:
من نمیدونستم که يه ضربه کوچولو، اینقدر تو رو میترسونه.
🔸راننده جواب داد:
واقعاً تقصير تو نيست، امروز اولين روزيه که بهعنوان يه راننده تاکسى دارم کار میکنم. آخه من ۲۵ سال راننده ماشين نعشکش بودم.
🔹گاه آنچنان به تکرارهاى زندگى عادت میکنيم که فراموش میکنيم جور ديگر هم میتوان بود.
عمار انقلاب 👇
🆔@amar_engelab
🔅#پندانه
✍ عمر طولانی را برای چه میخواهید؟
مردی نزد پزشک رفت تا ببیند آیا ۱۰۰ سال عمر میکند یا نه.
دکتر پس از معاینه گفت:
چند سال دارید؟
مرد:
۵۰ سال.
دکتر پرسید:
زن و بچه دارید؟
مرد پاسخ داد:
خیر.
دکتر مجدد پرسید:
مسافرت و ورزش را دوست دارید؟
مرد گفت:
اصلا.
دکتر:
اهل مطالعه هستید؟
مرد:
اصلا.
دکتر:
برای آینده برنامه دارید؟
مرد با ناامیدی جواب داد:
خیر.
پزشک با عصبانیت گفت:
پس تشریف ببرید و همین امروز بمیرید. عمر ۱۰۰ سال را برای چه میخواهید؟
انسان وقتی از دنیا میرود، فقط یک آرزو دارد که یکبار دیگر فرصت زندگیکردن داشته باشد. پس قدر هر لحظه از زندگیات را بدان و برای آن برنامهریزی کن.
عمار انقلاب 👇
🆔@amar_engelab
🔅 #پندانه
✍ در لحظه زندگی کن
🔹چند نفری که در جستوجوی آرامش و رضایت درون بودند، نزد یک استاد رفتند.
🔸از او پرسیدند:
استاد شما همیشه یک لبخند روی لبت است و به نظر ما خیلی آرام و خشنود به نظر میرسی، لطفا به ما بگو که راز خشنودی شما چیست؟
🔹استاد گفت:
بسیار ساده است. من زمانی که دراز میکشم، دراز میکشم. زمانی که راه میروم، راه میروم. زمانی که غذا میخورم، غذا میخورم.
🔸آن چند نفر عصبانی شدند و فکر کردند که استاد آنها را جدی نگرفته است.
🔹به او گفتند:
تمام این کارها را ما هم انجام میدهیم، پس چرا خشنود نیستیم و آرامش نداریم؟
🔸استاد به آنها گفت:
زیرا زمانی که شما دراز میکشید به این فکر میکنید که باید بلند شوید. زمانی که بلند شدید به این فکر میکنید که باید کجا بروید. زمانی که دارید میروید به این فکر میکنید که چه غذایی بخورید.
🔹فکر شما همیشه در جای دیگر است و نه آنجایی که شما هستید.
🔸زمان حال، تقاطع گذشته و آینده است و شما در این تقاطع نیستید، بلکه در گذشته یا آینده هستید. به این علت است که از لحظههایتان لذت واقعی نمیبرید.
🔹شما همیشه در جای دیگری سیر میکنید و حس میکنید زندگی نکردهاید یا نمیکنید.
عمار انقلاب 👇
🆔@amar_engelab
🔅 #پندانه
✍ کلید مشکلاتت دست خداست، فقط کافیست او را صدا بزنی
🔹«آدم» خطا کرد.
کلید: «رَبّنَا ظلمنا أنفسنا وَإِنْ لَمْ تغفر لنا وَتَرْحَمنَا لَنَكُونَنَّ مِنْ الْخاسرِينَ»
پس مورد عفو و بخشش قرار گرفت.
🔸«نوح» بین دشمنانش گیر افتاده بود.
کلید: «رب اني مغلوب فانتصر»
پس گشایش الهی نصیبش شد و با کشتیاش نجات یافت و دشمنانش نابود شدند.
🔹«زكريا» پیر بود و همسرش هم نازا.
کلید: «رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ»
پس یحیی به او عطا گردید.
🔸«يونس» در تاریکی دریا و شکم ماهی تنها مانده بود.
کلید: «لا إله إلّا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين»
پس نجات یافت.
🔹«ايوب» به مصیبت و بیماریهای سختی دچار شد.
کلید: «رَبِّ إنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ»
پس از درد و رنج نجات یافت.
🔸«ابراهيم» در آتش افکنده شد.
کلید: «حسبنا الله ونعم الوكيل»
پس نجات یافت و پیروز گشت.
🔹«يعقوب» یوسف را از دست داده بود.
کلید: «إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّه»
پس خداوند بعد از سالها یوسف را به او برگرداند.
🔸«محمد» صلیالله علیه وآله در غار ثور توسط کفار محاصره شده بود.
کلید: «لا تحزن إن الله معنا»
پس بر آنها پیروز گشت.
🔹به پروردگارت اعتماد داشته باش، قفلهای زندگیات را خواهد گشود.
عمار انقلاب 👇
🆔@amar_engelab
🔅#پندانه
✍ طعم هدیه
🔹روزی فرد جوانی هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.
🔸آب بهقدری گوارا بود که مرد سطل چرمیاش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود، ببرد.
🔹مرد جوان پس از مسافرت چهارروزهاش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
🔸پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد.
🔹مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.
🔸اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
🔹شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت:
آب بسیار بدمزه است.
🔸ظاهرا آب بهعلت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود.
🔹شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:
آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گواراست؟
🔸استاد در جواب گفت:
تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.
🔹این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچچیز نمیتواند گواراتر از این باشد.
#عمار_انقلاب
🆔@amar_engelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 #پندانه
✍️ گاهی از حیوانات و طبیعت هم میشود درس زندگی گرفت/ به هم رحم کنید
🔹حتی یک پرنده هم میتواند رحم کند و قانون اخلاقی بقا را بداند.
🔸ماهی در آبهای کمعمق در حال مرگ است، پرنده ماهیخوار و حتی کلاغ از خوردنش صرفنظر میکنند و در نهایت حواصیل آمد و آن ماهی را به آبهای عمیقتر برده و نجات داد.
💢 دلسوزی و طَمَعنداشتن؛ تجلی این درس طبیعت است.
_
عمار انقلاب🌹
https://eitaa.com/joinchat/794624240Cedf0ba1adc