eitaa logo
قرارگاه فرهنگی عمار
573 دنبال‌کننده
36.6هزار عکس
23.1هزار ویدیو
159 فایل
✊... " ما تا آخر ایستاده ایم " ...✊ 💪... مقاومت رمز پیروزیست ...💪 ☎️ تماس با ما : @MMirzaei72 ✍انتقاد ... پیشنهاد ... عضویت و همکاری 🔴 عمار در اینستاگرام : shahriyar_ammar@
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید عزیز‌ترین دارایۍ هرڪس باشد چنان‌حڪایت‌عجیبۍاستــ ڪه‌وقتےدرمیان‌باشد عاشق "جان" را هم بہ بازۍ میگیرد! دست میدهد ، پا میدهد بہ امید یڪ " لبخند رضایت امام زمانش" "درست شبیه ! " ✳️ 🆔 @ammar_enghlab
🔸خورشید خاڪبوس حرمخانۀ شماسٺ ... 🔸ای صاحب اجازۀ خورشیـد السلام ... 🔹 امروز هم به رخصتتان کشیدیم نَفَس ... 🔹ای بی نهایت و جاوید السلام ... 🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُم اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلی اصحاب الحُسَین 🚩 منبع : @sofrehckareimaneh ✳️ 🆔 @ammar_enghlab
🔹آن روز بارانی🔹 آن روزها دیوار هم تعبیری از د‌َر بود در‌ آسمان چیزی که پ‍َر می‌زد، کبوتر بود... تقویم و درس و زندگی‌ رنگ داشت هر روزمان با روز برابر بود نه حرص بود و نه تکاث‍ُر... بود و عشق دست‌ِ دعا سرچشمۀ جوشان‌ِ کوثر بود از شهر، مرگی رد نمی‌شد... در عوض، تا بود، حرف‌ِ بود و آن هم شادی‌آور بود... آن روز‌ِ بارانی تو خواندی و رفتی لبخند بر لب داشتی و بار‌ِ آخر بود این، بار‌ِ آخر بود که می‌دیدمت... آری لبخندت انگار از همیشه آشناتر بود با عشق، بالا رفتی و با عشق، برگشتی برگشتی و اسم‌ِ تو روی سنگ‌ِ مرمر بود امروز هم اسم‌ِ تو روی کوچۀ ما هست اما زمانه کاش فردا طور‌ِ دیگر بود... تو گفته بودی راه‌ِ فردا راه‌ِ دشواری‌ست تو رفته بودی و صدا... در گوش‌ِ بود ✳️ 🆔 @ammar_enghlab
🌸 آن روزها نام و نان بهایی نداشت و آنچه میدان دار بود، قیام بود و عروج ... 🔸آن روزها ماندن بی معنا بود و مردن در بستر، ننگی بزرگ ... 🔸 آن روزها ، شاهراهی به وسعت افق داشت. 🔹آن روزها فاصله خاک تا افلاک و کویر تا بهشت، یک میدان مین بود. 🔸خاکریزها، بوی بهشتِ مردانی را گرفته بود که سر به سر، تن به مرگ می سپردند تا مبادا وجبی از کیان و ، به دست کفتاران حریص و متجاوز بیفتد؛ 🔸چرا که ، رساترین واژه در قاموس این ملّت قهرمان است. مردان این دیار در پی تجاوز کفتار صفتان ننگ و نفرین، در هفت شهر ، هشت بهار، آزادگی را پیمودند و آفریدند. 💠۳۱ شهریور سالروز شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعث عراق علیه $ایران و  آغاز هفته دفاع مقدس گرامی باد. منبع : @uniofKashan ✳️ 🆔 @ammar_enghlab
🔸راحلانِ طریق می‌دانند 🔹که ماندن نیز در رفتن است ... ۴۱ثارالله 🌹هفته گرامی باد ... ✳️ 🆔 @ammar_enghlab
💠 سلام بر ... 🔸 سلام برشاگردان ممتاز ... مدرسه اي كه مكتب و گمنامي است كه پيروانش بر گلدسته هاي رفيع آن اذان رشادت وسرودوصل و سر داده اند ... 🔸 سلام بر ... همان درخت تناور و پرثمري كه شكوفه هاي آن بوي بهار وصل و طراوت و حديث مي دهد. 🔸 سلام بر ... همان لشگري كه دفتر تشكل آن را همه مجاهدان عالم از اولين تا آخرين امضاء نموده اند. 🔸 سلام بر ... همان پاك اسلامي كه تربيت يافتگان آن، نام و نشان در و بي نشاني گرفته اند ... 🔸سلام بر مكتبي ترين و مردمي ترين نيروي ... همان مظهر عشقي كه باحضور در همه ميدانهاي دشوار، و توانسته پرچم و و راستي و را به اهتزاز درآورد و جنود را منهدم سازد ... 🔸 سلام بر ... همان دانشگاهي كه ثمره در آن، نيل به غایت و است ... 🔸 سلام بر ... یادگارماندگارامام وشهیدان، همان انديشه نابي كه كشور را در حوادث گوناگون و و ها بيمه كرد و مدافع و و درسراسر گیتی است ... 🔸 سلام بر بسيج ... همان دژ استوار و محكمي كه ، و را به زانو وحیرت وتسلیم درآورد و كمرشان را شكست ... 🔸سلام برگلهاي معطر بوستان ، همان جواناني كه تمام وجودشان وقف است وآنچه رهبرشان مي خواهد و را خشنود مي كندوامام زمانشان را راضی ... 🔸 سلام بر قلبهاي مطمئنی كه با توجه به هرگز گزندو آسيبي نمي بينند ... 🔸 سلام بر شيران روز و پارسايان شب ... هماناني كه عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف و پشتيبان و سراسر جهان هستند ... 🔸 سلام بر بسيجيان سلحشوردرتمام عالم ... سلام بر ، ، ، یمن، غزه، فلسطین، افغانستان، نیجریه، ، و ... همه پاكباختگاني كه زيباترين شعر را سروده و زيباترين فداكاري را آفريدند. 🔸 سلام بربسیج وبزرگ ومقتدای آن ... سلام بر ، ، ، ، ، و ... 💠 ... ایام بر همه بسیجیان سلحشور وهمیشه درصحنه، مردان مرد میدانهای سخت، خستگی ناپذیر وخادمان بی منت ملت، تبریک و تهنیت و شادی روح و وسلامتی همه خصوصا صلوات ... ✳️ 🆔 @ammar_enghlab
❣️ ❣️ بدون دلسردم کمی آقا نگاهم کن😔 سرا پا غصه💔و دردم کمی نگاهم کن درختی هستم برایت دردسر هستم خزانم شاخه‌ای🌾 زردم کمی آقا کن 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 ✳️ 🆔 @ammar_enghlab
🌺🦋🌺🦋🌺🦋🌺🦋🌺 ✍ حداقل 🔰 :🌹 نمــازِ دو رکعت است،🌹 رکعتِ اول در دنیــا🌹  رکعتِ دوم در جنتِ لقاءالله🌹 🌹 حی علی الصلاه🌹 🌾🍀🌾🍀🌾🍀🌾 ✳️ 🆔 @ammar_enghlab
تــو بایـد باشی تا ‌ روز هایم پر شود از پر شود از ، و دقایقم از و با بودن لبریز گردد ... تــو باید باشی ✳️ 🆔 @ammar_enghlab
🔶خاطره ای زیبا از دکتر زرین کوب: روز بود و در مراسمی به عنوان سخنران دعوت داشتم ،مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح و البته تعدادی از مردم عادی،نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و عکسم را روی آن زده بودن انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم. دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی ام می گشتم موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند،برای همین نمیخواستم،فعلا کسی متوجه حضورم بشود،هرچه بیشتر فکر میکردم ،کمتر به نتیجه می رسیدم،ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد: ببخشید شما استاد هستید ؟گفتم:استاد که چه عرض کنم، ولی زرین کوب هستم خوشحال شد،شروع کرد به شرح این که چقدر دوست داشته،بنده را از نزدیک ببیند،همین طور که صحبت میکرد،دقیق نگاهش می کردم،این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین، اما باوقار می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده و در اوقات بیکاری یا قرآن میخواند یا غزل و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را میخواند پرسیدم:حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟گفت:سؤالی داشتم و سپس پرسید:شما به اعتقاد دارید؟گفتم:خب بله،صددرصد گفت:ولی من اعتقاد ندارم پرسیدم:من چه کاری میتونم انجام بدم؟از من چه خدمتی بر میاد؟ ( مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم) گفت:خیلی دوست دارم معتقد شوم،یک زحمتی برای من می کشید؟گفتم:اگر از دستم بر بیاد، حتما ، چرا که نه گفت:یک برام بگیر گفتم ولی من پیشم نیست بلافاصله دیوانی کوچک از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت:بفرما مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم،نیت کنید فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمیخوام، میخوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز ) چی می گه ؟؟ برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال حافظ ..عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ و علاقه این مرد به حافظ چی ؟ با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوعات پرداخته باشد متوجه تردیدم شد، گفت : چی شد استاد ؟ گفتم : هیچی، الان چشمان را بستم و فاتحه ای قرائت و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم : زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت 💚زان یار دلنوازم شکریست با شکایت /گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم/ یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان را آبی نمی‌دهد / کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا / سرها بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی/ جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود /از گوشه‌ای برون آی ای از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود/ زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم /یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست/ کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم / جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ/ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت💚 🌸خدای من این غزل موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نیست،پس چیست؟سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل،از این زاویه نگاه نکرده بودم،این غزل ویژه برا همین مناسبت سروده شده بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی و گریه میکرد،طوری که تمام بدنش میلرزید انگار روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود. متوجه شدم عده ای دارند مارا تماشا میکنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فرا خواند و عذرخواه که متوجه حضورم نشده،حالا دیگر میدانستم سخنان خود را چگونه آغاز کنم. بلند شدم،دستم را گرفت و می خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم،دستش را به نشانه ادب بوسیدم.گفت معتقد شدم، معتقد بووودم،ایمان پیدا کردم استاد،گریه امانش نمی داد! آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند.پیشنهاد میکنم هر وقت حال خوشی داشتید، این را بخوانید. ~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
در قاموس شما حرف اول را می‌زند نه و ... سایز لباس خاڪی‌ ات گـواهِ حـرف من اسـت و نگاهــی که شایــد هرگز نتوانم تفسیرش کنم امـا سربند اتمـام حجـت تـو با مـن است ... ~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌