این داستان:خانواده آقای هاشمی
یه سوال
اوایل انقلاب،چرا وقتی منافقین واسه ترور یه پاسدار #معمولی اقدام می کردن و وارد خونه اون پاسدار میشدن،اگه زن و بچه ای هم توی خونه بود،همه رو به رگبار می بستن،و کوچیک و بزرگ جدا نمی کردن
ولی در خاطراتی که از عفت مرعشی (زن اکبر هاشمی رفسنجانی) نقل شده،اینطور اومده که وقتی برای ترور اکبرهاشمی (از اعضاء اصلی انقلاب) اقدام میکنن،عفت خودشو روی اکبر میندازه و از ترور او جلوگیری می کنه
خب منافق لامصب! میزدی هر دو رو به هم میدوختی،هم شما راحت می شدی،هم ملت به این فلاکت نمی افتادن
(بعد از ترور شهید بهشتی،مدیریت کشور عملاً به دست هاشمی افتاد که متاسفانه تا امروز ادامه داره)
اگه قبول ندارید،بریزید توی خیابونا😐
راستی میدونید وقتی ملت ریختن توی خیابونا چند نفرکشته شدن؟
در روایت است که فردا،کسانی را برای حساب رسی می آورند
به آنها گفته می شود،در پرونده شما #خون هست
می گویند،ما از دنیا خارج شدیم در صورتی که هیچ خونی نریختیم
جواب می شنود،تو حرفی زدی،نظری دادی،این نظر چرخید و چرخید تا خون فلانی را ریخت
این #سهم_تو از آن #خون است
اگه همون موقع اون منافق توی خاطره😏 کارش رو مثل منافقین واقعی (نهخیالی) انجام میداد،این همه خون به گردن خانواده هاشمی نبود
نمیدونم چرا وقتی منافقین دست به ترور بقیه مسئولین میزدن،جوری طرف رو میزدن که از قرائن و شواهد معلوم میشد این جنازه ماله کیه،ولی اکبر...
خب بهش شک میکردن،بقیه اینطور ترور بشن و اون یه خط هم برنداره
یه ترور که بیشتر شبیه به خاله بازی بود😕