eitaa logo
خانواده امن
204 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
8 فایل
با لمس آدرسهای زیر عضو کانالهای ما در تلگرام و ایتا شوید: تفسیر قرآن: @alquran_ir نهج البلاغه: @nahj_ir صحیفه سجادیه: @sahifeh_ir اخلاق، اوج نیاز @nyaz_ir عرفان، اوج ناز @nazz_ir خانواده امن در ایتا @amn_org بیداری در ایتا @bidary_ir مدیریت: @bidaryir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁امام سجاد علیه السلام : 🍁🍁🍁 قالَ اَبُوحَمزَة الثُّمالى: كانَ زينُ العابِدين يَحْمِلُ جِرابَ الخُبزِ عَلى ظَهْرِه باللَّيْلِ فَيَتَصَّدَقُ بِهِ وَيَقُول: اِنَّ صَدَقَةَ السِّرِ تُطْفِى ءُ غَضَبَ الرَبِّ. 🍁🍁🍁ابوحمزه ثمالى نقل كرده كه امام زين العابدين كيسه نان بدوش مى گرفت و شبانه صدقه مى داد و مى فرمود: براستى صدقه پنهانى خشم خدا را فرومى نشاند. 🍁🍁🍁كشف الغمه، ج 2، ص 77 🍁🍁🍁شبتون بخیر همراهان 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 @amn_org
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁موسی و میش 🍁🍁🍁گویند روزی موسی (ع) در آن حال که شبانیِ شعیب پیغامبر می‌کرد و هنوز به وی وحی نیامده بود، گوسفندان می‌چرانید؛ قضا را میشی از رمه جدا افتاد. 🍁🍁🍁موسی خواست که او را به رمه باز برد. میشک برمید و در صحرا افتاد و گوسفندان نمی‌دید و از بددلی همی‌رمید، و موسی از پس او همی‌دوید تا مقدار دو سه فرسنگ؛ چنان که میشک را نیز طاقت نماند و از ماندگی بیفتاد، چنان که بر نمی‌توانست خاست. 🍁🍁🍁موسی در وی رسید و بر او رحمتش آمد؛ گفت: ای بیچاره، چرا می‌گریزی و از که می‌ترسی؟ 🍁🍁🍁 چون دید که طاقت رفتن ندارد، برداشتش و بر گردن و دوش گرفت تا بَرِ رمه. چون چشم میش بر رمه افتاد، دلش به جای باز آمد، تپیدن گرفت. موسی زود او را از گردن فرو گرفت و به میان رمه اندر شد. 🍁🍁🍁ایزد تعالی ندا کرد به فرشتگان آسمانها، گفت: دیدید بنده‌ی من با آن میش دهن بسته چه خُلق کرد، و بدان رنج که از او بکشید او را نیازرد و بر او ببخشود! به عزّت من که او را برکشَم و کلیم خویش گردانم و پیغامبریش دهم و بدو کتاب فرستم، چنان که تا جهان باشد از او گویند. 🍁🍁🍁 پس این همه کرامات او را به ارزانی داشت. 🍁🍁🍁سیاستنامه، خواجه نظام الملک 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 @amn_org
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁امام باقر علیه السلام فرمودند: 🍁🍁🍁 جميل بن درّاج عَنْ أبى جَعْفَر عليه السلام قالَ: حَدُّ الجِوارِ أربَعُونَ داراً مِن كُلِّ جانِبٍ، مِن بَينِ يَدَيهِ وَ مِن خَلفِهِ وَ عَنْ يَمينِهِ وَشِمالِهِ. 🍁🍁🍁جميل بن دراج مى گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: حدّ همسايگى چهل منزل است ار هر سـو، از جـلو ، از پشت سـر ، از راسـت و از چپ. 🍁🍁🍁اصول كافى، ج 2، ص 669 🍁🍁🍁شبتون امن 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 @amn_org
🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡 🧡🧡🧡 🧡🧡🧡 🧡 🧡 🧡 🧡 🧡🧡🧡نگاه به سبزه و آب و چهره 🧡🧡🧡امام کاظم علیه السلام فرمودند: 🧡🧡🧡ثَلاثَةٌ يُجْلينَ الْبَصَرَ: الَنَّظَرُ اِلَى الْخُضْرَةِ وَالنَّظَرُ اِلَى الْماءِ الجارى وَالَّنَظَرُ اِلَى الْوَجْهِ الْحَسَنِ. 🧡🧡🧡سه چيز است كه چشم را روشن و پرنور مى كند: نگاه بـه سـبزه، نگاه بـه آب جارى، و نگاه بـه چهره زيبا. 🧡🧡🧡خصال، شيخ صدوق، ص 92 🧡🧡🧡 🧡 🧡 🧡 🧡 🧡🧡🧡 🧡🧡🧡 🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡 @amn_org
🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡 🧡🧡🧡قانون قله و پناهگاه ... 🧡🧡🧡همگی لبو فروش ها را دیده ایم، فریاد می زنند: 🧡🧡🧡لبو لبو ... و همیشه هم سرشان شلوغ است و مشتریانشان زیاد 🧡🧡🧡اما تا به حال الماس فروشی را ندیده ایم که فریاد بزند: الماس الماس...!! 🧡🧡🧡آنها صبور هستند، مدتهای زیادی... حتی سالیان زیادی زمان می برد تا الماس آنها به فروش برود. 🧡🧡🧡چون هر کسی سراغ الماس نمی آید، کسانی خریدارش هستند که قدرش را می دانند، قیمتش را می پردازند و شیوه نگهداری از آن را بلد هستند. 🧡🧡🧡هیچ وقت الماس برای اینکه دور و برش شلوغ باشد و زود به فروش برود، لبو نمی شود. 🧡🧡🧡برای الماس شدن باید صبوری کرد، باید با تمام وجود تلاش کرد و باید خالص بود. 🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡 @amn_org
🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡 🧡🧡🧡 🧡🧡🧡مردها و زنها وقتی عصبانی میشوند 🧡🧡🧡مردها را عصبانی نکنید!! 🧡🧡🧡وقتی مردها عصبانی میشوند قابلیت انقباض عضلاتشان به مراتب بالا میرود و توانایی کتک زدن انها بیشتر میشود مردها در عصبانیت فقط دوست دارند از موضوع فرار کنند. انها به حل مسئله فکر نمیکنند تلاش نکنیم تا متقاعدشان کنی اکثر مردها در عصبانیت شخصیتی بد بین ..نا مهربان دارند..فقط یک راه دارد سکوت کنید. وقتی سکوت کنید زودتر ارام میشوند.وقتی ارام شدند راحت تر متقاعد میشوند 🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡 🧡🧡🧡زن ها را عصبانی نکنید!! 🧡🧡🧡زنها وقتی عصبانی میشوند قدرت جسمیشان از بین میرود اما به همان ترتیب قدرت زبانی بالایی دارند . 🧡🧡🧡یک زن در عصبانیت تمام بدی هایی که در طول عمرش به او کردید را در پنج دقیقه طوری جلوی چشمانتان میاورد که باور نمیکنید 🧡🧡🧡غرزدن از ویژگی های بارز همه زنان است. یک زن را وقتی عصبانی کردید عواقبش را تا یک هفته و گاهی تا یک ماه باید بپذیرید. زنها ماجرای عصبانیتشان را در تمام این مدت با خود حمل میکنند. ‎‌‌‌‌ 🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡 @amn_org
🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡 🧡🧡🧡 ماجرای خواندنی شهید مطهری و راننده تاکسی؛ آخوند سوار کنم ماشینم چپ می‌کند! 🧡🧡🧡 حاج حسن مطهری برادر استاد می‌گوید: تابستان سال ۱۳۳۹ بود. شهید مطهری یک هفته‌ در فریمان بودند و می خواستند به مشهد بروند. من با یکی دیگر از اقوام رفتیم ببینیم ماشین هست یا نه. یک تاکسی برای مشهد ایستاده بود که راننده اش یک پایش می‌لنگید و به «محمد لنگ» معروف بود. گفتم یک نفر جا دارید؟ گفت: بله. زود بیایید می‌خواهیم حرکت کنیم. دو زن و یک مرد هم عقب نشسته بودند. 🧡🧡🧡 من آمدم منزل و با شهید مطهری به آنجا رفتیم. به آقای مطهری اشاره کردم و به راننده گفتم: مسافر مشهد ایشان است. تا این جمله را گفتم، با لهجه غلیظ فریمانی و با تعجب گفت: «اوه!  آخوند برای ما آوردی؟! آخوند آمد و نیامد دارد! اگر آخوند سوار کنم یا ماشینم چپ می‌کند یا موتورش می‌سوزد!». بلافاصله پشت ماشین نشست و رفت. 🧡🧡🧡 من و فرد همراهم که خیلی عصبانی شده بودیم، سریع سوار جیپمان شدیم و تعقیبش کردیم. وقتی به پمپ بنزین رسید، تا از ماشین پیاده شد من از پشت سر او را  گرفتم و فرد همراه من به او ضربه‌ای زد. راننده بنزین نزد و از همانجا به شهربانی رفت تا از ما شکایت کند. 🧡🧡🧡ما هم برگشتیم و رفتیم جای اول که آقای مطهری در آنجا منتظرمان مانده بود. ایشان تا ما را دید گفت: کجا رفتید؟ دعوا کردید؟ گفتیم: دیدید که چه گفت. آقای مطهری گفت: ما این‌قدر در تهران از این حرف‌ها می‌شنویم ولی هیچ اعتنایی نمی‌کنیم. 🧡🧡🧡 ما درباره اتفاقاتی که افتاده بود چیزی به ایشان نگفتیم. بعد که به منزل رفتیم از شهربانی دنبال ما آمدند. یک افسر آنجا بود که از شانس ما فردی مذهبی بود. با عصبانیت به ما گفت: چرا او را زدید؟ جریان را گفتیم. افسر شهربانی به راننده گفت: این حرف‌ها چیست که ماشینم با سوار کردن آخوند چپ می‌کند؟ تو باید هر مسافری را با هر تیپ و مرامی سوار کنی. آخوند باشد یا ارمنی! چرا این حرف را زدی؟ 🧡🧡🧡 در این بین مرحوم مطهری که از جریان باخبر شده بود، آمد و از راننده عذرخواهی کرد. افسر نگهبان به راننده گفت: برو صورتت را بشوی و رضایت بده. افسر نگهبان از ما هم پرسید: شما هم شکایت دارید؟ گفتیم: بله. وقتی راننده دید که مأمور شهربانی خیلی طرف او را نمی‌گیرد، از شکایت منصرف شد. مرحوم مطهری صورتش را بوسید و عذرخواهی کرد و بعد راننده رضایت داد. ما هم رضایت دادیم. 🧡🧡🧡بعد افسر شهربانی به راننده گفت: برو و این آقا را به مشهد ببر. گفت: نه، نمی‌برم. اینها این بلا را سر من آورده‌اند حالا من این آقا را سوار ماشینم کنم؟! افسر گفت: نمی‌بری؟ گفت: نه. گفت: پس دیگر حق نداری در این خط کار کنی. راننده وقتی این را شنید مجبور شد که آقای مطهری را سوار ماشینش کند و به مشهد ببرد. 🧡🧡🧡 ما به برادرمان گفتیم حالا که این جریانات پیش آمده شما با این ماشین نرو. ممکن است اتفاقی بیفتد یا دوباره اهانتی به شما بشود که ایشان قبول نکرد و گفت: نه، می‌روم. مشکلی پیش نمی‌آید. 🧡🧡🧡 ده، پانزده روز بعد می‌خواستم به مشهد بروم. دیدم همان راننده آنجا نشسته است. تا چشمش به من افتاد من را صدا زد و گفت: بیا کارَت دارم. با خودم گفتم: حتما می‌خواهد تلافی کند. راننده گفت: آن آقایی که آن روز آوردی و سوار ماشین ما کردی، که بود؟ گفتم: برادرم بود. گفت: باز هم به فریمان می‌آید؟ گفتم: تابستان‌ها می‌آید. 🧡🧡🧡گفت: می‌خواهم دهانش را ببوسم، پایش را ببوسم. من بچه مسلمان هستم ولی از مسلمانی هیچ سرم نمی‌شود. ۴۵ سال از عمرم گذشته، نه نماز خوانده‌ام، نه روزه گرفته‌ام و همه نوع عیاشی هم کرده‌ام. ولی نمی‌دانم این آقا در راه مشهد با من چه کار کرد که مرا از این رو به آن رو کرد. گفتم: چطور؟ گفت: تا مشهد برای من صحبت کرد و مرا از این رو به آن رو کرد. 🧡🧡🧡 بعد از چند روز زنگ زدم به برادرم و جریان را پرسیدم. شهید مطهری گفتند: ما که سوار تاکسی شدیم سر صحبت را با راننده باز کردم. اول که رویش را آن طرف کرده بود و اعتنا نمی‌کرد. کم‌کم که صحبت می‌کردم به حرف‌هایم توجه می‌کرد و نرم‌تر شد و به من نگاه می‌کرد. مدتی که گذشت به حرف‌هایم گوش می‌کرد. 🧡🧡🧡 به مشهد که رسیدیم، می‌خواستم با بقیه مسافرها پیاده شوم ولی او نگذاشت و گفت: حاج آقا بشین با شما کار دارم. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده، من حالت دیگری پیدا کرده‌ام. صحبت‌های شما این‌قدر در من اثر کرده که نمی‌دانم چه کار کنم. حالا می‌خواهم بروم حرم امام رضا(ع) توبه کنم اما بلد نیستم. چه کار کنم؟ به او گفتم: برو به امام رضا(ع) بگو از این تاریخ من همه گناهانم را کنار گذاشتم و می‌خواهم روزه بگیرم و نماز بخوانم. 🧡🧡🧡 بعد آقای مطهری پشت تلفن گفتند: شرش را شما به پا کردید، خیرش برای این بنده خدا بود! 🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡 @amn_org
🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡 🧡🧡🧡ادب اســلامى 🧡🧡🧡امام حسین علیه السلام : 🧡🧡🧡سُئِلَ الاِْمامُ الْحُسَيْنُ عليه السلام عَنِ الاَْدَبِ، فَقالَ: هُوَ اَنْ تَخْرُجَ مِنْ بَيْتِكَ، فَلا تُلْقِىَ اَحَداً اِلاّ رَأَيْتَ لَهُ الْفَضْلَ عَلَيْكَ. 🧡🧡🧡از امام حسين عليه السلام معناى ادب را پرسيدند؟ امام عليه السلام فرمود: ادب عبارتست از اينكه وقتى كه از خانه خارج مى شوى به هركسى برخورد مى كنى او را برتر از خود بينى. (يعنى هميشه ديگران را از خود بهتر بينى و احترام آنها را نگهدارى) 🧡🧡🧡ديوان الامام الحسين عليه السلام، ص99 🧡🧡🧡موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، 910 🧡🧡🧡شبتون بخیر 🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡 @amn_org