eitaa logo
خانواده امن
209 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
3 فایل
با لمس آدرسهای زیر عضو کانالهای ما در تلگرام و ایتا شوید: تفسیر قرآن: @alquran_ir نهج البلاغه: @nahj_ir صحیفه سجادیه: @sahifeh_ir اخلاق، اوج نیاز @nyaz_ir عرفان، اوج ناز @nazz_ir خانواده امن در ایتا @amn_org بیداری در ایتا @bidary_ir مدیریت: @bidaryir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀 🍀🍀🍀پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه‌ام ازدواج کردم. ما همدیگرو تا حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود. اما چند که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می‌کردیم. می‌دونستیم بچه‌دار نمی‌شیم، ولی نمی‌دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست. اولاش نمی‌خواستیم بدونیم. با خودمون می‌گفتیم واسه یه زندگی رویایی کافیه، بچه می‌خوایم چی کار؟ اما در واقع خودمونو گول می‌زدیم. هم من هم اون، چون هر دومون عاشق بچه بودیم. تا یه روز علی نشست روبروی من و گفت: «اگه مشکل از من باشه، تو چی کار می‌کنی؟» 🍀🍀🍀•فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم. خیلی بهش گفتم: «من حاضرم به خاطر تو روی همه چی خط سیاه بکشم.» 🍀🍀🍀•علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت و از سر میز بلند شد و راه افتاد. گفتم: «تو چی؟» 🍀🍀🍀•گفت: «من؟» 🍀🍀🍀•گفتم: «آره... اگه مشکل از من باشه... تو چی کار می‌کنی؟» 🍀🍀🍀برگشت و زل زد به چشامو گفت: «تو به عشق من شک داری؟» 🍀🍀🍀فرصت نداد و گفت: «من وجود تو رو با هیچی عوض نمی‌کنم.» 🍀🍀🍀•با لبخندی که رو نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره. 🍀🍀🍀گفتم: «پس فردا می‌ریم آزمایشگاه.» 🍀🍀🍀گفت: «موافقم، فردا می‌ریم.» 🍀🍀🍀نمی‌دونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه می‌جوشید. اگه عیب از من بود چی؟! سر خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت فکر کردن به این به خودم ندم. طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه. هم من هم اون. هر دو آزمایش دادیم تا اینکه بهمون جواب تا یک هفته دیگه حاضره. یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید. رو می‌شد خیلی آسون تو چهره هر دومون دید. با این حال به همدیگه می‌دادیم که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس. 🍀🍀🍀بالاخره اون روز رسید. علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب آزمایشو می‌گرفتم. مث بید می‌لرزید. داخل شدم و جوابو گرفتم. 🍀🍀🍀•علی که اومد خسته بود، اما . ازم پرسید جوابو گرفتی؟ که منم زدم زیر گریه. فهمید که از منه. اما نمی‌دونم که تغییر از ناراحتی بود یا از خوشحالی. روزا می‌گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می‌شد تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود، بهش گفتم: «علی، تو چته؟ چرا این جوری می‌کنی؟» 🍀🍀🍀اونم عقده‌شو خالی کرد و گفت: «من بچه دوس دارم مهناز. مگه گناهم چیه؟! من نمی‌تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم.» 🍀🍀🍀دهنم خشک شده بود و چشام پراشک. گفتم: «اما تو خودت گفتی همه جوره منو دوس داری. گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی. پس چی شد؟» 🍀🍀🍀گفت: «آره گفتم. اما اشتباه کردم. الان می‌بینم نمی‌تونم. نمی‌کشم...» 🍀🍀🍀نخواستم بحث رو ادامه بدم. دنبال یه جای خلوت می‌گشتم تا یه دل سیر گریه کنم و اتاق رو انتخاب کردم. من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم تا اینکه علی احضاریه آورد برام و گفت: «می‌خوام طلاقت بدم یا زن بگیرم! نمی‌تونم خرج دو نفر رو با هم بدم، پس از فردا تو واسه خودت؛ منم واسه خودم.» 🍀🍀🍀دلم شکست. باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش کرده بودم، زده زیر همه چی. دیگه طاقت نیاوردم، لباسام رو پوشیدم و ساکمم بستم. برگه جواب آزمایش هنوز توی جیب مانتوام بود. آوردم، یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون . احضاریه رو برداشتم و از خونه زدم بیرون. 🍀🍀🍀توی نامه نوشته بودم: «علی جان، سلام، پای حرفت وایساده باشی و منو طلاق بدی. چون اگه این کارو نکنی خودم ازت می‌شم. باید بدونی که می‌تونم. دادگاه این حقو به من می‌ده که از مردی که بچه‌دار جدا شم. وقتی جواب آزمایشارو گرفتم و دیدم کهi عیب از توئه، باور کن اون قدر برام بی‌اهمیت بود که حاضر بودم رو همون جاپاره کنم. اما نمی‌دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه. توی دادگاه منتظرتم...مهناز.» 🍀🍀🍀اتصال به پروکسی ویژه ایرانسل و رایتل اتصال به پروکسی ویژه ایرانسل و رایتل 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 @amn_org