🌦🌦🌦 #داستان_شب 🌦🌦🌦
🌦🌦🌦گفته می شود که بعضی اوقات سقراط جلوی دروازه شهر آتن می نشست و به غریبه ها خوشامد می گفت.
🌦🌦🌦روزی غریبه ای نزد او رفت و گفت:
من می خوام در شهر شما ساکن شوم. اینجا چگونه مردمی دارد؟
سقراط پرسید:
در زادگاهت چه جور آدمهایی زندگی می کنند؟
مرد غریبه گفت:
🌦🌦🌦مردم چندان خوبی نیستند. دروغ می گویند، حقه می زنند و دزدی می کنند. به همین خاطر است که آنجا را ترک کرده ام.
🌦🌦🌦سقراط می گوید:
مردم اینجا هم همانگونه اند. اگر جای تو بودم به جستجویم ادامه می دادم.
🌦🌦🌦چندی بعد غریبه دیگری به سراغ سقراط می آید و درباره مردم آن سوال می کند.
🌦🌦🌦سقراط دوباره پرسید:
آدم های شهر خودت چه جور آدم هایی هستند؟
🌦🌦🌦غریبه پاسخ داد:
فوق العادهاند، به هم کمک می کنند و راستگو و پرکارند. چون می خواستم بقیه دنیا را ببینم ترک وطن کردم.
🌦🌦🌦سقراط پاسخ داد:
اینجا هم همینطور است. مطمئن باش این شهر همان جایی است که تصورش را می کنی؟!
🌦🌦🌦ما دنیا را آنگونه می بینیم که هستیم و در دیگران چیزهایی را میبینیم که در درون ما وجود دارد.
🌦🌦🌦انسانی که مثبت و مهربان باشد، هر کجا برود در اطرافش و در آدم هایی که با آنها در ارتباط است جز نیکویی چیزی نخواهد دید.
🌦🌦🌦و انسان کج اندیش و منفی باف نیز به هر کجا برود جز زشتی و نقصان در محیط پیرامونش چیزی را تجربه نخواهد کرد
🌦🌦🌦وقتی تغییر نکنیم هر کجا برویم آسمان
همین رنگ است
🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦
@amn_org
🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦
🌦🌦🌦"زندگی" یعنی...
🌦🌦🌦بخند ، هرچند که غمگینی؛
🌦🌦🌦ببخش ، هرچند که مسکینی؛
🌦🌦🌦فراموش کن ، هرچند که دلگیری...
🌦🌦🌦اینگونه بودن زیباست
🌦🌦🌦هر چند ڪه آسان نیست..
شبتون متعالی🌦🌦🌦
🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦
@amn_org
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🍀🍀🍀مژده
ای دل
که مسیحا
نفسی میآید
🍀🍀🍀كه ز انفاس خوشش
بوی كسی میآید
🍀🍀🍀 فرارسیدن میلاد با سعادت
حضرت عیسی مسیح (ع)
پیام آور صلح و مهربانی و بشارت دهنده
ظهور آخرین نبی خدا
بر اهالی توحید و ایمان گرامی باد.
🍀🍀🍀روزتون بخیر
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@amn_org
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🍀🍀🍀
🍀🍀🍀
🍀
🍀
🍀
🍀
🍀🍀🍀 #حدیث_پزشکی
🍀🍀🍀 امام امیرالمؤمنین علی علیهالسلام:
🍀🍀🍀«لبن البقر شفاء.»
🍀🍀🍀شیر گاو درمان است.
📗منبع : المحاسن، ج۲، ص۲۹۴, ح۱۹۶۸
دانشنامه احادیث پزشکی, ج ۲, ص۴۶۳
🍀🍀🍀 البته گاوی که آزادانه از گیاهان طبیعی تغذیه شده باشه نه نان خشک یا ذرت تراریخته و غیره ....
🍀
🍀
🍀
🍀
🍀🍀🍀
🍀🍀🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@amn_org
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🍀🍀🍀 #به_جای_تذکر_و_امر_و_نهی_های #_پی در_پی_ در خانه، فرزند خود را به همکاری دعوت کنید.
🍀🍀🍀مثلا وقتی که اتاق او به هم ریخته می بینید یا می بینید که کف اتاق را رنگی کرده است به جای اینکه به او بگویید؛ "چه کسی این همه ریخت و پاش کرده؟!" یا "چه کسی این رنگ ها را کف اتاق مالیده؟!" می توانید این گونه مطرح کنید.
🍀🍀🍀1. مشکل را تشریح کنید.
"میبینم که کف اتاق پر از رنگ شده!"
🍀🍀🍀2. آگاهی بدهید.
"پاک کردن رنگ قبل از اینکه خشک شود آسان تر است.
🍀🍀🍀3. یک راهی را پیشنهاد کنید.
"می شود آن را با تکه ای پارچه یا اسفنج خیس تمیز کرد.
🍀🍀🍀4. با یک کلمه یا حالت آن را ادا کنید.
"رنگ"
🍀🍀🍀5. احساس خود را بروز دهید:
" دوست ندارم کف زمین را پوشیده از رنگ ببینم"
🍀🍀🍀6. نوشته ای ارائه دهید:
" قابل توجه نقاشان، لطفاً قبل از ترک اتاق کف زمین را به حالت اول خود در آورید با تشکر"
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@amn_org
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🍀🍀🍀 #آمپول_انتقاد
🍀🍀🍀حتی کسانی که از #آمپول میترسند میدانند که آمپول، نقش مثبت و سریعتری در بهبود #بیماری دارد و با آنکه تزریق آن با مقداری درد همراه است امّا هدف و نیّت آمپول زننده بهبودی شخص #بیمار است.
🍀🍀🍀 در زندگی مشترک، اخلاق و #صفت زشت همسر، یک بیماری است که یکی از راههای مهم برای از بین بردن سریع آن نهی از منکر صحیح، #انتقاد درست و تذکر دلسوزانهی همسر است. لذا طبق روایات بهترین #دوست کسی است که عیبهایش را به او هدیه دهد.
🍀🍀🍀درست است که #آمپول انتقاد و تذکّر، درد دارد امّا تحمّل و پذیرفتن آن برای انتقادشونده بسیار انسانساز و #رشددهنده است و برعکس اگر از آمپول انتقاد فرار کنیم عامل رشد بیماری #تکبّر، خودخواهی و منیّت در روح ماست.
🍀🍀🍀همسرانی که از انتقاد استقبال میکنند بشدّت #محبوب میشوند. و البته در انتقاد به همسر باید از روش #صحیح استفاده کرد و نیّت خیرخواهانه و نه تلافیجویانه و مچگیری داشت.
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@amn_org
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🍀🍀🍀 #نوجوان
🍀🍀🍀اتاق دختر يا پسر نوجوانتان در وضعیتی است که انگار یک گردباد در آن روی داده است .
🍀🍀🍀نگوئید :«اتاقتو تمیز کن » من از زندگی توی خوکدونی متنفرم »
🍀🍀🍀بلکه بگوئید : «روی میز تحریرت رو خیلی خوب تمیز کردی. دوست داری کمکت کنم که کف زمین رو هم تمیز کنی ؟ تو می تونی هر کاری دوست داری با اطاقت بکنی، اما اگر مرتبش کنی، می تونی راحت تر توش حرکت کنی .»
🍀🍀🍀دكتر_سيما_فردوسي
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@amn_org
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🍀🍀🍀 #سادگی_در_مصرف(۲)🍀🍀🍀
🍀🍀🍀بحث ما در زمینه کودک ومصرف بود اولین قدم یعنی پاسخ به نیازهای روحی کودک بود را توضیح دادیم. دومین قدم بعد از پاسخ به نیازها، سادگی است. سادگی یکی از ارزش های زندگی است. سادگی یک ارزش بزرگی است که از دل آن قناعت بیرون می آید.
🍀🍀🍀قناعت کلمه ای است که دیگر آن را نمی شناسیم و بچه های ما اصلاٌ نمی دانند که قناعت چیه! ما قناعت را نشانه ی فقر می دانیم در صورتی که قناعت نشانه ی ثروت است. ما فکر می کنیم که اگر به بچه ها بگیم که قناعت کن، یعنی به آن ها گفتیم که نداری را تمرین کن!. در حالی که مفهوم قناعت یعنی تعادل نیازهای مادی و معنوی و در کل منظور همان تأمین آسایش است.
🍀🍀🍀سومین قدم در ایجاد این تعادل، توجه به بازی و اسباب بازی های کودک است. ما معتقدیم که بازی تمرین زندگی است به تبع اسباب بازی هم که ابزار بازی است، ابزار تمرین زندگی نیز هست.
🍀🍀🍀بازی هایی وجود دارد که ما به آن ها بازی های تقلیدی – تخیلی و یا بازی های نمادین می گوییم.در این بازی ها بچه ها زندگی را بازی و تمرین می کنند و بیشترین بازی بچه ها از این دسته است. و بیشترین نیاز اسباب بازی بچه ها در این گونه بازی ها است، مامان بازی، خاله بازی، پلیس بازی و غیره که بچه ها در این بازی ها زندگی را تمرین می کنند.
🍀🍀🍀 متأسفانه مجلل ترین اسباب بازی ها مربوط به این حیطه می شود؛ اسباب بازی هایی که گران قیمت هستند و بچه ها نیز یاد می گیرند که با وسایل گران قیمت بازی کنند و اصلاً کم کم بچه ها یاد می گیرند که با اسباب بازی ها بازی نکنند و فقط آن ها را داشته باشند؛ چون این طور به بچه ها القاء می شود که: « میدونی این اسباب بازی چقدر گرونه؟ میدونی این رو خاله از خارج آورده! هیچ کس از این اسباب بازی نداره، همه رو بذار توی ویترین و دربش رو ببند!!!!! بیرون نیار اون جا بمونه تا نشکنه»
🍀🍀🍀چند نفر از ما یکی از این ویترین ها برای اسباب بازی های گران قیمت داریم؟ نتیجه ی این کارکه با این ها اسباب بازی ها بازی نکن و فقط نگاهشان کن در زندگی بزرگ سالی مان متجلی می شود.
🍀🍀🍀ادامه دارد...
🍀🍀🍀استاد محمود سلطانی
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@amn_org
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🍀🍀🍀حقیقت آرامش
🍀🍀🍀بدون تو دنیا روی آرامش را نخواهد دید. تشویش و اضطراب عاقبت حتمی دنیایی است که مهیای آمدنت نمیشود.
🍀🍀🍀ما به این امید زندهایم که روزی خواهی آمد و ما در شلوغبازار دنیا در کنار تو آرامش را خواهیم چشید.
🍀🍀🍀ای حقیقت آرامش!
🍀🍀🍀استاد عباسی
🍀🍀🍀عصر زمستونیتون گرم
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@amn_org
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🍀🍀🍀داستانی شنیدنی و واقعی
🍀🍀🍀در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و لگنش از جایش درمیرود
🍀🍀🍀پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش میبرد دختر اجازه نمیدهد کسی دست به او بزند
🍀🍀🍀هر چه به دختر می گویند حکیمها بخاطر شغل و طبابتی که می کنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمیگذارد کسی دست به بدنش بزند
به ناچار دختر هر روز ضعیف تر وناتوانتر می شود
🍀🍀🍀تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش می کند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به بدن
دخترتان او را مداوا کنم
🍀🍀🍀پدر دختر باخوشحالی زیاد قبول می کند و به طبیب یا همان حکیم میگ وید شرط شما چیست؟
🍀🍀🍀حکیم می گوید برای این کار من احتیاج به یک گاو چاق و فربه دارم شرط من این هست که بعد از جا انداختن استخوان
دخترت گاو متعلق به خودم شود
🍀🍀🍀پدر دختر با خوشحالی قبول می کند و با کمک دوستان و آشنایانش چاقترین گاو آن منطقه را به قیمت گرانی میخرد و گاو را به خانه حکیم میبرد
🍀🍀🍀حکیم به پدر دختر می گوید دو روز دیگر دخترتان را برای مداوا به خانه ام بیاورید
🍀🍀🍀پدر دختر با خوشحالی برای رسیدن به روز موعود دقیقه شماری می کند
از آن طرف حکیم به شاگردانش دستور می دهد که تا دو روز هیچ آب و علفی را به گاو ندهند
🍀🍀🍀شاگردان همه تعجب می کنند و می گویند گاو به این چاقی ظرف دو روز از تشنگی و گرسنگی خواهد مرد
حکیم تاکید می کند نباید حتی یک قطره آب به گاو داده شود
🍀🍀🍀دو روز می گذرد گاو از شدت تشنگی و گرسنگی بسیار لاغر و نحیف می شود
خلاصه پدر دختر با تخت روان دخترش را به نزد حکیم می آورد
🍀🍀🍀حکیم به پدر دختر دستور می دهد دخترش را بر روی گاو سوار کنند
همه متعجب می شوند چاره ای نمیبینند باید حرف حکیم را اطاعت کنند
🍀🍀🍀بنابراین دختر را بر روی گاو سوار می کنند
حکیم سپس دستور می دهد که پاهای دختر را از زیر شکم گاو با طناب به هم گره بزنند
همه دستورات مو به مو اجرا می شود حال حکیم به شاگردانش دستور می دهد برای گاو کاه و علف بیاورند
🍀🍀🍀گاو با حرص و ولع شروع میکند به خوردن علف ها، لحظه به لحظه شکم گاو بزرگ و بزرگ تر می شود
حکیم به شاگردانش دستور میدهد که برای گاو آب بیاورند
🍀🍀🍀شاگردان برای گاو آب می ریزند
گاو هر لحظه متورم و متورم می شود و پاهای دختر هر لحظه تنگ و کشیده تر می شود دختر از درد جیغ می کشد
حکیم کمی نمک به آب اضاف می کند
گاو با عطش بسیار آب مینوشد حالا شکم گاو به حالت اول برگشته که ناگهان صدای ترق جا افتادن استخوان دختر شنیده می شود
🍀🍀🍀جمعیت فریاد شادی سر میدهند دختر از درد غش می کند و بیهوش می شود
حکیم دستور می دهد پاهای دختر را باز کنند و او را بر روی تخت بخوابانند
🍀🍀🍀یک هفته بعد دختر خانم مثل روز اول سوار بر اسب به تاخت مشغول اسب سواری می شود و گاو بزرگ متعلق به حکیم می شود
🍀🍀🍀این نوشته افسانه یا داستانی ساختگی نیست
🍀🍀🍀 آن حکیم کسی نیست جز بوعلی سینا طبیب نامدار ایرانی !
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@amn_org