9.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼 ترانهٔ انگلیسی قهرمان سه سالهٔ من
My Three-Year-Old Hero
▫️خواننده و آهنگساز: Vetr
🇮🇷 @amoomolla
🎼 @sorood_sher
#محرم #رقیه
📗 داستان حضرت رقیه سلام الله علیها
🌸 حضرت رقیه ( یا فاطمه صغری )
🌸 دختر امام حسین علیه السلام است
🌸 مادرش ، امّ اسحاق است
🌸 که قبلا ،
🌸 همسر امام حسن مجتبی بوده
🌸 و پس از شهادت ایشان ،
🌸 به وصیت امام حسن علیه السلام
🌸 به عقد امام حسین درآمد .
🌸 رقیه خانم در واقعه عاشورا ،
🌸 سه سال سن داشتند
🌸 که بعد از شهادت پدر و یارانش ،
🌸 در عصر عاشورا ،
🌸 به همراه دیگر زنان بنیهاشم ،
🌸 توسط سپاه یزید ، به اسیری رفتند
🌸 و به شهر شام برده شدند .
🌸 عصر روز سه شنبه ،
🌸 در خرابه های قصر یزید ،
🌸 در کنار عمه اش حضرت زینب ،
🌸 نشسته بود .
🌸 ناگهان چندتا از کودکان شام را دید
🌸 که در رفت و آمد هستند .
🌸 پرسید : عمه جان !
🌸 اینها کجا می روند ؟
🌸 حضرت زینب فرمود :
🌸 عزیزم این ها به خانه هایشان می روند .
🌸 پرسید : عمه ! مگر ما خانه نداریم ؟
🌸 فرمودند : چرا عزیزم ،
🌸 خانه ما در مدینه است .
🌸 تا نام مدینه را شنید ،
🌸 خاطرات زیبایی که از پدرش ،
🌸 و بازی کردن با او داشت ،
🌸 در ذهن او آمد .
🌸 دوباره پرسید :
🌸 عمه ! پدرم کجاست ؟
🌸 حضرت زینب فرمود : به سفر رفته .
🌸 رقیه دیگر سخن نگفت ،
🌸 به گوشه خرابه رفت .
🌸 زانوی غم بغل گرفت
🌸 و با غم و اندوه به خواب رفت .
🌸 پاسی از شب گذشت .
🌸 ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید .
🌸 سراسیمه و آشفته از خواب پرید ،
🌸 مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت
🌸 اما ایندفعه بهانه جویی نمود ،
🌸 گریه و زاری می کرد .
🌸 همش بهانه پدر را می گرفت .
🌸 با صدای ناله و گریه او ،
🌸 تمام اهل خرابه به گریه و ناله پرداختند .
🌸 خبر را به یزید رساندند ،
🌸 دستور داد سر بریده پدرش را ،
🌸 برایش ببرند .
🌸 سر مطهر سید الشهدا را ،
🌸 در میان تشت طلا گذاشتند ،
🌸 و به خرابه بردند
🌸 و در مقابل رقیه قرار دادند .
🌸 همه فکر می کردند
🌸 برای او غذا و میوه و اسباب بازی آوردند
🌸 تا او را آرام کنند .
🌸 یکی از سربازان ،
🌸 سرپوش تشت را کنار زد ،
🌸 ناگهان رقیه ، سر مطهر پدرش را ،
🌸 در وسط تشت دید ،
🌸 سر را برداشت و درآغوش کشید .
🌸 بر پیشانی و لبهای پدرش بوسه می زد
🌸 آه و ناله اش بلند تر شد ،
🌸 با پدرش حرف می زد و گریه می کرد
🌸 بقیه هم با گریه های او ،
🌸 گریه می کردند و ضجه می زدند .
🌸 رقیه به پدرش گفت :
🌹 پدر جان !
🌹 چه کسی صورت شما را ،
🌹 به خونت رنگین کرد ؟
🌹 پدر جان !
🌹 چه کسی رگهای گردنت را بریده ؟
🌹 پدر جان !
🌹 چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد ؟
🌹 پدر جان !
🌹 یتیم به چه کسی پناه ببرد
🌹 تا بزرگ بشود ؟
🌹 پدر جان !
🌹 کاش خاک را ،
🌹 بالش زیر سرم قرار می دادم ،
🌹 ولی محاسنت را ،
🌹 خضاب شده به خونت نمی دیدم .
🌸 سه ساله امام حسین علیه السلام ،
🌸 آن قدر شیرین زبانی کرد
🌸 و با سر پدر ، ناله نمود
🌸 تا ناگهان صدایش خاموش شد .
🌸 همه خیال کردند به خواب رفته .
🌸 اما وقتی به سراغ او آمدند ،
🌸 او را دیدند که از دنیا رفته است .
🌸 شبانه غساله آوردند ،
🌸 او را غسل دادند
🌸 و در همان خرابه های شهر شام ،
🌸 او را دفن نمودند .
🇮🇷 @amoomolla
#داستان #محرم #رقیه
هدایت شده از شعر سرود آهنگ مداحی
9.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼 آهنگ انگلیسی قهرمان سه سالهٔ من
My Three-Year-Old Hero
🎙خواننده و آهنگساز : Vetr
📜 متن آهنگ (انگلیسی و ترجمه) 👇
https://eitaa.com/amoomolla/11325
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💻 کانال تربیت کودک
👨🏻🏫 @amoomolla
📲 کانال شعر و سرود
🎼 @sorood_sher
🏴 #محرم #رقیه
roqaye-parde.jpg
حجم:
21.2M
👌🏻 #پرده_خوانی #رقیه #محرم
🖼 عکس پرده خوانی حضرت رقیه
📜 داستان حضرت رقیه 👈 اینجا
https://eitaa.com/joinchat/3328311318Cc63d1f2c62
👌🏻 لطفا نشر دهید ...
Sorod | موزیکدلسرود بابایی حالا اومدی _ رقیه .mp3
زمان:
حجم:
3.01M
🎧 سرود بابایی حالا اومدی
🎙 گروه سرود نجم الثاقب
📜 متن سرود 👈 اینجا
https://eitaa.com/joinchat/3328311318Cc63d1f2c62
👌🏻 لطفا نشر دهید ...
#محرم #سرود #رقیه
📙 شعر داستانی حضرت رقیه
قسمت اول
🌟 آی بچه های قشنگ
🌟 نوگلای رنگارنگ
🌟 می خوام براتون بگم
🌟 یه قصه از دلِ تنگ
🌟 من حضرت رقیه ام
🌟 یه دختر سه ساله ام
🌟 همه میگن شبیهِ
🌟 گلهای سرخ و لاله ام
🌟 هر کسی مشکل داره
🌟 میاد تو حرم من
🌟 مشکلش آسون میشه
🌟 با گفتن نامِ من
🌟 بابام امام حسینه
🌟 ماهِ روی زمینه
🌟 پدربزرگ خوبم
🌟 امیر المومنینه
🌟 یه روزی از مدینه
🌟 سواره و پیاده
🌟 رفتیم به سمت مکه
🌟 همراه خانواده
🌟 یه چند روزی تو مکه
🌟 کنار کعبه موندیم
🌟 نماز ، دعا و قرآن
🌟 با عشق و حال می خوندیم
🌟 اما یهو ناگهان
🌟 حمله کردن دشمنان
🌟 اون آدمای بدجنس
🌟 اومدن مثل شیطان
🌟 مردمو کشتن تویِ
🌟 خونه اَمنِ خدا
🌟 ما هم فرار کردیم و
🌟 رفتیم سمتِ کربلا
🌟 بازم توی کربلا
🌟 اومدن دنبال ما
🌟 وحشیانه می زدن
🌟 ما رو اون آدم بدا
🌟 مردای ما مردونه
🌟 رو در رو می جنگیدن
🌟 اما اونا از هر جا
🌟 سمت ما تیر می زدن
🌟 اونا خیلی نامردن
🌟 به هیچکی رحم نکردن
🌟 حتی به داداش اصغر
🌟 یه قطره آب ندادن
🌟 لبهای کوچک من
🌟 از تشنگی می سوخته
🌟 تحمل تشنگی
🌟 راس راسی خیلی سخته
✍ ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/3328311318Cc63d1f2c62
👌🏻 لطفا نشر دهید ...
#محرم #شعر #داستان_کوتاه #رقیه
📙 شعر داستانی حضرت رقیه
قسمت دوم
🌟 عمو عباس قرار بود
🌟 آب بیاره برامون
🌟 اما دشمن نذاشتش
🌟 شهیدش کردن آسون
🌟 بابام هم رفته سفر
🌟 با اصغر و با اکبر
🌟 من موندم و دشمن و
🌟 تنهایی و چشم تَر
🌟 به من سیلی می زدن
🌟 گواشواره مو کشیدن
🌟 به گریه کردن من
🌟 هوار هوار خندیدن
🌟 پای برهنه هر سو
🌟 می دویدم تو صحرا
🌟 زمینش داغ و سوزان
🌟 می رفت توی پام خارا
🌟 آخر منو گرفتن
🌟 دست و پاهامو بستن
🌟 خیلی اذیت شدم
🌟 قلب منو شکستن
🌟 ما رو اسیری بردن
🌟 کربلا تا سوریه
🌟 اونم پای پیاده
🌟 راهِ خیلی دوریه
🌟 توی خرابه شام
🌟 ما رو زندونی کردن
🌟 حتی با ما بچه ها
🌟 نامهربونی کردن
🌟 داد زدم : آی آدما
🌟 عموی من عباسه
🌟 بابام امام حسینه
🌟 کی که اونو نشناسه ؟!
🌟 با اشکا و گریه هام
🌟 با صدای بی صدام
🌟 با بُغض و دلتنگیام
🌟 گفتم بابامو می خوام
🌟 چندتا از آدم بدا ،
🌟 آوردن تشت طلا
🌟 گفتم بابامو می خوام
🌟 نه عروسک نه غذا
🌟 یکی پرده رو برداشت
🌟 سر بابامو دیدم
🌟 دست رو موهاش کشیدم
🌟 پیشونی شو بوسیدم
🌟 باهاش دردامو گفتم
🌟 زار و زار گریه کردم
🌟 بابا تنها و خسته ام
🌟 بابا بی روح و سردم
🌟 یه دفعه دیدم بابا
🌟 اومد توی خرابه
🌟 انگار دوباره می خواد
🌟 امشب پیشم بخوابه
🌟 دست انداختم گردنش
🌟 تو بغلش خوابیدم
🌟 خیلی حس خوبی بود
🌟 خوابای رنگی دیدم
🌟 صبح که بلند شدم من
🌟 دیدم که یک فرشتم
🌟 مثل داداش اصغرم
🌟 منم توی بهشتم
✍ شاعر : حامد طرفی و محمد کامرانی
https://eitaa.com/joinchat/3328311318Cc63d1f2c62
👌🏻 لطفا نشر دهید ...
#محرم #شعر #داستان_کوتاه #رقیه
Sorod موزیکدلسرود حرم رقیه .mp3
زمان:
حجم:
4.19M
🎧 سرود حرم رقیه
🎙 گروه سرود فطرس قم
📜 متن 👈 اینجا
https://eitaa.com/joinchat/3328311318Cc63d1f2c62
#محرم #سرود #رقیه
لطفا نشر دهید ...