eitaa logo
عموصفا دوست خوب بچه ها
1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
1.1هزار فایل
🍃 ﷽ 🍃 😊محمدصادق صفائی هستم 👨‍🏫 آموزگارکلاس دوم ابتدایی 🏡 ساکن شهرمقدس قم🌏 💥بهترین پست هاتقدیم شما🌱 💫مجری برنامه های شادکودک ونوجوان😍 #جشنهای_تکلیف🎁 #جشن_قرآن💚 #جشن_ها_ملی_مذهبی_برای_مدارس🌎 جهت هماهنگی واجرا پیام دهید👇 @M_Sadegh_Safaee
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 کتاب به نوجوانان گفتن، از نوجوانان شنیدن 🖌 نویسنده: آدل فابر ✏️ مترجم: اصغر اندرودی 🖨 نشر: دایره مناسب برای مربیان و والدین ✅ والدین، همیشه درباره چگونگی رفتار کردن و تربیت فرزندان خویش، به ویژه در دوران نوجوانی احساس نگرانی می‌کنند. ✅ هم‌چنین آنها همیشه تاحدی منتظر تغییراتی هستند که در خلق و خو و رفتار فرزندانشان به وجود می‌آید و همین فکر باعث می‌شود چیزهای باارزشی را چون روابط نزدیک و دوستانه، اعتماد حس رضایت از این که فرزندان‌شان دیگر به آنها احتیاجی ندارد، از دست بدهند. ✅ از این رو نگارنده در کتاب حاضر، جلساتی را با والدین و نوجوانان داشته و هر موضوع متفاوت را در یک فصل بررسی کرده است. ✅ برای این کار داستان را تا جائی که ممکن است ساده بیان کرده و گروه‌های زیاد را تبدیل به یک گروه نموده و اسامی و اتفاقات را نیز تغییر داده است. ✅ در نهایت در آخر هر فصل خلاصه‌ای از داستان و راه‌کارهایی را بر آن موضوع خاص عرضه کرده است. هم‌چنین برخی از گفت‌وگوها را به صورت نقاشی نشان داده است. ✅ برخی از عناوین فصول کتاب عبارت‌اند از: کنار آمدن با احساسات؛ ما هنوز «در حال مطمئن شدن هستیم»؛ تنبیه یا عدم تنبیه؛ کار گروهی؛ دیدار با کودکان؛ نکاتی در مورد احساسات، دوستان و خانواده؛ و والدین و نوجوانان به همراه هم. eitaa.com/amoo_safa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرود شهادت امام صادق علیه السلام .mp3
1.68M
«امام صادق علیه السلام » علیه السلام متن سرود: مدیون قال الصادقه تا به ابد مذهبمون روشنه از کلام او، هیأت های هر شبمون از سخنان این آقا، پر نوره آسمون ما سخن میگن رو منبرا، راهو میدن نشون ما شیخ کلینی و صدوق، شده این افتخارشون نوشتن از قول آقاست، تموم اعتبارشون چی بگم از غربت اون، که تو مدینه بی کسه هیچ کسی توی بی کسی، به این آقا نمی رسه کار دلامون همگی ، با غم او یکسره شد دستای بسته واسمون ،تلخی یک خاطره شد دنیا به لرزه افتاده، تا توی کوچه پا گذاشت اونا سواره بودن و، آقای ما نفس نداشت یه یادگار داره آقا ، که قبله اهل قُمه گره گشای عالَمه، پشت و پناهِ مردمه زائرا دور حرمش، سر میذارن رو قدمش «علی بن جعفره» و، همه حیرون از کَرَمش چراغونه دور و برش، فیروزه اِیه گنبدش ولی باباش توی بقیع، خاکیه قبر و مرقدش یه روز که مهدی عج بیاد، تا گره ها رو وا کنیم یه گوشه از صحن بقیع، سقا خونه بنا کنیم سایه بون های گنبدُ ، هم رنگ طلا کنیم تموم صحن بقیعُ، مثل صحن رضا ع کنیم۲ گروه سرود قم 👈فهرست سرودها اینجاست. · · • • • ✤ • • • · · @soroood · · • • • ✤ • • • · · eitaa.com/amoo_safa
سلام به روی ماهِ🌝 بچّه های باصفا👶🏻👧🏻 سلام به آن شب تار🌗 که عاقبت شد 🌔 سلام به هر دل پاک❤️ به هر دل پرامید💚 eitaa.com/amoo_safa
014-mehdi-najafi-www.ziaossalehin.ir-goriz-roze_0.mp3
8.13M
«دوتا اباعبدالله» علیه السلام متن نماهنگ: دو تا ابا عبد الله یکی رئیس مذهب یکی عزیز زینب داره یه ابا عبد الله  حرم شور اربعین داره یه ابا عبد الله  یه مزار خاکی همین غربت و گریه و ناله آخر ماه شواله روضه حضرت صادق یک گریزش به گوداله غریب آقا غریب آقا غریب آقا شهید زهر کینه تشنه لب و تنهایی به یاد عاشورایی شمشیر رو سرت بود اما  سرت روی نی نرفت شمشیر رو سرت بود اما  خواهرت بزم می نرفت نیمه شب چی کشیدی تو پشت مرکب دویدی تو کی میدونه چه حرف ها از یک یهودی شنیدی تو غریب آقا غریب آقا غریب آقا تا بدویدوم ز پی ات ندانند شیخ محاسن سپید و طفل سه ساله غریب آقا غریب آقا غریب آقا 👈فهرست سرودها اینجاست. · · • • • ✤ • • • · · @soroood · · • • • ✤ • • • · · eitaa.com/amoo_safa
عموصفا دوست خوب بچه ها
📍برنامه هایی که روزانه در کانال ایتا عموصفا به جز ایام مناسبتی(مثل محرم و ماه رمضان و ...)ان شاءالله
📆طبق برنامه هفتگی امروز (شنبه ها) در قالب ارسال ۵ پست روزانه، سه موضوع محتوایی داریم👇 1⃣ داستان و قصه ✍ 2⃣ طرح درس(درسنامه)📋 3⃣ پاورپوینت 💻 eitaa.com/amoo_safa
سطح ۱ درس ۶.pdf
1.14M
سطح ۱ درس ۶.pdf ویژه کلاس اول تا سوم ابتدایی eitaa.com/amoo_safa
سطح ۲ درس ۶.pdf
976.4K
سطح ۲ درس ۶.pdf ویژه کلاس چهارم تا ششم ابتدایی eitaa.com/amoo_safa
عموصفا دوست خوب بچه ها
#قصه_کودکانه قصه_های_کلیله_و_دمنه 🐒قلب میمون در جنگلی قدیمی حیوانات زیادی زندگی می کردند در میان
🐒قلب میمون ادامه قصه... لاک پشت که از شنیدن این حرف ناراحت شده بود با خود گفت قلب میمون را از کجا بیاورم که ناگهان به یاد دوستش میمون پیر افتادو باخود گفت هرچند کار سختی است ولی به خاطر خوب شدن همسرم مجبورم این کاررا بکنم. فردای آن روز به راه افتاد و نزد میمون پیر رفت میمون از او درباره بیماری همسرش پرسید لاک پشت گفت: هنوز خوب نشده است دلم می خواهد تو را نزد او ببرم، با دیدن تو حتما حالش بهتر می شود، میمون گفت: من پیرم و نمی توانم راه بروم، لاک پشت گفت: من تورا روی پشتم سوار می کنم و آهسته آهسته می رویم تا به منزل برسیم. میمون وقتی اصرار اورا دید قبول کرد و به راه افتادند. در بین راه رودخانه ای بود از آن عبور کردند در راه لاکپشت خیلی ناراحت بود و از اینکه با دست خودش دوستش را برای قربانی کردن می برد نگران بود و مدام زیر لب باخود حرف می زد. میمون که از چهره ناراحت و زیر لب حرف زدن او تعجب کرده بود گفت: حتما از اینکه من روی پشت شما نشسته ام خسته شدی؟ لاک پشت گفت: این چه حرفی است من ناراحتم که در خانه چگونه از شما پذیرایی کنم، میمون گفت: ممنون دوست عزیز من ازشما توقعی ندارم فقط برای خوشحالی همسرت آمده ام. بعداز مدتی از او پرسید راستی داروی بیماری همسرت را پیدا کردی؟ لاک پشت گفت: نه، هرچه گشتم پیدا نکردم میمون گفت: مگر داروی او چیست؟ لاک پشت کمی صبر کرد و چیزی نگفت، میمون دوباره پرسید بگو شاید من بتوانم برایت پیدا کنم من مدتهای زیادی است که دراین جنگل زندگی می کنم و همه جارا می شناسم. لاک پشت که دیگر به نزدیکی لانه رسیده بود رو به او کرد و گفت: قلب میمون! با گفتن این حرف رنگ از صورت میمون پرید و دلش حسابی لرزید و با خود گفت: من پیر گول این لاک پشت را خوردم و با او دوست شدم او از این دوستی سوء استفاده کرده و می خواهد قلب مرا برای همسرش ببرد با خود فکر کرد و گفت: باید با حیله ای از دست او نجات پیدا کنم در جواب لاک پشت گفت: ای دوست عزیز چرا به من نگفتی تا قلب خود را همراه بیاورم، من آن را بالای درخت انجیر جا گذاشته ام لاک پشت گفت: چرا نیاوردی؟ میمون پاسخ داد: من پیرم و قلبم پر از غم و غصه است اگر قلبم را می آوردم شمارا نارحت و غمگین می کردم بهتر است مرا برگردانی تا قلب خود را از بالای درخت انجیر بردارم لاک پشت به سرعت میمون را پشت خود نشاند و از رودخانه گذشت و به درخت انجیر رسید، میمون وقتی به درخت انجیر رسید به سرعت بالا رفت و همانجا نشست. لاک پشت هرچه ایستاد از میمون خبری نشد با صدای بلند فریاد زد چرا پایین نمی آیی؟ میمون خندید و گفت: بیماری همسر تو کمبود محبت است به خانه برگرد و به او بیشتر محبت کن. eitaa.com/amoo_safa