014-mehdi-najafi-www.ziaossalehin.ir-goriz-roze_0.mp3
8.13M
#نماهنگ «دوتا اباعبدالله»
#شهادت #امام_صادق علیه السلام #بقیع
متن نماهنگ:
دو تا ابا عبد الله
یکی رئیس مذهب
یکی عزیز زینب
داره یه ابا عبد الله
حرم شور اربعین
داره یه ابا عبد الله
یه مزار خاکی همین
غربت و گریه و ناله
آخر ماه شواله
روضه حضرت صادق
یک گریزش به گوداله
غریب آقا غریب آقا غریب آقا
شهید زهر کینه
تشنه لب و تنهایی
به یاد عاشورایی
شمشیر رو سرت بود اما
سرت روی نی نرفت
شمشیر رو سرت بود اما
خواهرت بزم می نرفت
نیمه شب چی کشیدی تو
پشت مرکب دویدی تو
کی میدونه چه حرف ها از
یک یهودی شنیدی تو
غریب آقا غریب آقا غریب آقا
تا بدویدوم ز پی ات ندانند
شیخ محاسن سپید و طفل سه ساله
غریب آقا غریب آقا غریب آقا
👈فهرست سرودها اینجاست.
· · • • • ✤ • • • · ·
@soroood
· · • • • ✤ • • • · ·
eitaa.com/amoo_safa
عموصفا دوست خوب بچه ها
📍برنامه هایی که روزانه در کانال ایتا عموصفا به جز ایام مناسبتی(مثل محرم و ماه رمضان و ...)ان شاءالله
📆طبق برنامه هفتگی امروز (شنبه ها) در قالب ارسال ۵ پست روزانه، سه موضوع محتوایی داریم👇
1⃣ داستان و قصه ✍
2⃣ طرح درس(درسنامه)📋
3⃣ پاورپوینت 💻
eitaa.com/amoo_safa
سطح ۱ درس ۶.pdf
1.14M
سطح ۱ درس ۶.pdf
ویژه کلاس اول تا سوم ابتدایی
eitaa.com/amoo_safa
سطح ۲ درس ۶.pdf
976.4K
سطح ۲ درس ۶.pdf
ویژه کلاس چهارم تا ششم ابتدایی
eitaa.com/amoo_safa
عموصفا دوست خوب بچه ها
#قصه_کودکانه قصه_های_کلیله_و_دمنه 🐒قلب میمون در جنگلی قدیمی حیوانات زیادی زندگی می کردند در میان
#قصه_کودکانه
#قصه_های_کلیله_و_دمنه
🐒قلب میمون
ادامه قصه...
لاک پشت که از شنیدن این حرف ناراحت شده بود با خود گفت قلب میمون را از کجا بیاورم که ناگهان به یاد دوستش میمون پیر افتادو باخود گفت هرچند کار سختی است ولی به خاطر خوب شدن همسرم مجبورم این کاررا بکنم.
فردای آن روز به راه افتاد و نزد میمون پیر رفت میمون از او درباره بیماری همسرش پرسید لاک پشت گفت: هنوز خوب نشده است دلم می خواهد تو را نزد او ببرم، با دیدن تو حتما حالش بهتر می شود، میمون گفت: من پیرم و نمی توانم راه بروم، لاک پشت گفت: من تورا روی پشتم سوار می کنم و آهسته آهسته می رویم تا به منزل برسیم.
میمون وقتی اصرار اورا دید قبول کرد و به راه افتادند. در بین راه رودخانه ای بود از آن عبور کردند در راه لاکپشت خیلی ناراحت بود و از اینکه با دست خودش دوستش را برای قربانی کردن می برد نگران بود و مدام زیر لب باخود حرف می زد.
میمون که از چهره ناراحت و زیر لب حرف زدن او تعجب کرده بود گفت:
حتما از اینکه من روی پشت شما نشسته ام خسته شدی؟ لاک پشت گفت: این چه حرفی است من ناراحتم که در خانه چگونه از شما پذیرایی کنم، میمون گفت: ممنون دوست عزیز من ازشما توقعی ندارم فقط برای خوشحالی همسرت آمده ام.
بعداز مدتی از او پرسید راستی داروی بیماری همسرت را پیدا کردی؟ لاک پشت گفت: نه، هرچه گشتم پیدا نکردم میمون گفت: مگر داروی او چیست؟ لاک پشت کمی صبر کرد و چیزی نگفت، میمون دوباره پرسید بگو شاید من بتوانم برایت پیدا کنم من مدتهای زیادی است که دراین جنگل زندگی می کنم و همه جارا می شناسم.
لاک پشت که دیگر به نزدیکی لانه رسیده بود رو به او کرد و گفت: قلب میمون!
با گفتن این حرف رنگ از صورت میمون پرید و دلش حسابی لرزید و با خود گفت:
من پیر گول این لاک پشت را خوردم و با او دوست شدم او از این دوستی سوء استفاده کرده و می خواهد قلب مرا برای همسرش ببرد با خود فکر کرد و گفت:
باید با حیله ای از دست او نجات پیدا کنم در جواب لاک پشت گفت: ای دوست عزیز چرا به من نگفتی تا قلب خود را همراه بیاورم، من آن را بالای درخت انجیر جا گذاشته ام لاک پشت گفت: چرا نیاوردی؟ میمون پاسخ داد: من پیرم و قلبم پر از غم و غصه است اگر قلبم را می آوردم شمارا نارحت و غمگین می کردم بهتر است مرا برگردانی تا قلب خود را از بالای درخت انجیر بردارم لاک پشت به سرعت میمون را پشت خود نشاند و از رودخانه گذشت و به درخت انجیر رسید، میمون وقتی به درخت انجیر رسید به سرعت بالا رفت و همانجا نشست.
لاک پشت هرچه ایستاد از میمون خبری نشد با صدای بلند فریاد زد چرا پایین نمی آیی؟ میمون خندید و گفت:
بیماری همسر تو کمبود محبت است به خانه برگرد و به او بیشتر محبت کن.
#پایان #قصه #داستان
eitaa.com/amoo_safa
هکتور اژدها و عطسه هایش قسمت_دوم - @mer30tv.mp3
3.81M
#قصه_شب
هکتور اژدها و عطسه هایش
قسمت دوم( آخر)
😴🥱😴🥱😴
eitaa.com/amoo_safa
امام صادق.ppsx
5.16M
💠پاورپوینت درسنامه شهادت امام صادق علیه السلام🏴
🌞با اجرای این ویژه برنامه برای دانش آموزان با استفاده از روش های غیر مستقیم انتقال مفاهیم دینی مانند شعر،بازی با کلمات، به هم وصل کن وجدول آنان را با زندگانی حضرت امام صادق وحدیثی از ایشان آشنا می سازید🌞
#پاورپوینت
#شهادت_امام_صادق
eitaa.com/amoo_safa
🔸️داستانی از زندگی امام صادق ع
امام صادق ع بسیار دانا و مهربان بود. روزی دو نفر از یاران امام صادق ع نزد ایشان آمدند. امام صادق ع از یکی از آنها پرسیدند: آیا او را دوست داری؟ آن مرد پاسخ داد: آری ما مثل برادریم. امام فرمودند: اگر کسی را دوست داری به او بگو تا دوستی شما پابرجاتر و محکمتر شود.
#مناسبت_مذهبی #امام_صادق علیه السلام
eitaa.com/amoo_safa