فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ شبتان خوش که دگر وقت به پایان آمد
عاقبت وقت فرو بستن چشمان آمد
#شب_بخیر #عاقبتمون_بخیر #بداهه
🌸عموصفا دوست خوب بچه ها🌸
┏━━━🍃🍂━━━┓
📲 @amoo_safa
┗━━━🍂🍃━
https://eitaa.com/joinchat/2105999661Caf19b7adc8
#قصه_شب
میمون بازیگوش 🐒🐒🐒
میمون کوچولو روی درخت ها بازی می کرد. همه اش توی هوا، از شاخه ها آویزان می شد و می پرید این طرف، می پرید آن طرف.🌳
یک روز با دمش از شاخه ای آویزان شد.🐒 یک مار که روی شاخه خوابیده بود، فِشی کرد و افتاد روی شاخه پایینی. 🐍
میمون کوچولو گفت: « وای! ببخشید، ندیدمتان! » 🙊
بعد، از نارگیلی آویزان شد و تاب خورد و پرید روی شاخه دیگر. نارگیل هم از آن بالا کنده شد و افتاد توی لانه گنجشکها.🐤🐤🐤 جوجه گنجشکهاترسیدند و جيک جيک کردند.🐥🐥🐥
میمون کوچولو داد زد: « وای! ببخشید، ندیدمتان! »🙉
بعد، شاخه نازکی را گرفت و یک تاب بلند خورد و شیرجه زد روی سنگی که وسط برکه بود.🌊 قورباغه سبز از روی سنگ لیز خورد و شلپی افتاد توی آب.🐸💦💦
میمون کوچولو داد زد: « وای! وای ببخشید، ندیدمتان! »🙈
بعد هم پرید بالا و تنه درختی سیبی را گرفت و رفت بالا و بالا و بالاتر.🐒🍎 آن وقت روی درخت سُر خورد و آمد پایین و افتاد روی کله خرس تنبل !🐻
میمون کوچولو داد زد: « وای! ببخشید، ندیدمتان! »🙊
بعد با دُمش از شاخه ای آویزان شد و خواست سیبی بچیند که سیب یهو از ان بالا چرخ خورد و چرخ خورد و تالاپی افتاد پایین. اما دنگ ... دونگ ... دینگ و شترق شاخه نازک درخت شکست. میمون کوچولو افتاد روی خارهای تیز خارپشت: « آخ! » 🙈🙈🙈
میمون کوچولو همین طور که تیغ ها را یکی یکی از پشتش در می آورد، گفت: « حواست کجاست؟ »
خارپشت سرش رابالا آورد و گفت: « وای! ببخشید، ندیدمتان! ».....
🐵🐵🐵
#قصه #داستان #شب_بخیر
eitaa.com/amoo_safa