قصه کودکانه یکبار یک کشتی بود
یکبار یک کشتی بود. کشتی قشنگ و بزرگی بود که در دریاها و اقیانوسها شناور بود.
ناخدای کشتی یک ریش خیلی سیاه و یک پیپ سیاهتر از ریشاش داشت.
در عوض ملوانها لباس سفید پوشیده بودند.
وقتی خورشید میدرخشید کاپیتان دستور میداد بادبانهای رنگارنگ و پر از ماهی کشتی را برافراشته کنند.
در عوض وقتی شب میشد و ماه و ستارهها در آسمان میدرخشیدند کاپیتان دستور میداد ملوانها چراغها رو روشن کنند.
بعد فانوسها رو آویزان کنند و کشتی پر از نور میشد.
مردم کنار ساحل بادیدن کشتی به اون اشاره میکردند و میگفتند:
واای اون کشتی نورانی و درخشان رو ببینید.
برای اینکه کشتی خیلی زیبا بود.
یک روز کشتی به سفری طولانیتر از سفرهای دیگر رفت.
همه برای وداع و خداحافظی کردن با تکان دادن پارچهای در دستشون به کنار دریا رفتند.
زودگردید و زود برگردید و نامه بدهید و گلهای کمیاب بیاورید.
و کشتی در دریاها رفت و رفت و رفت با پرچمی رنگارنگ و پر از عکس ماهی.
ناخدای کشتی کنار عرشه ایستاده بود و پیپ میکشید و با تکان دادن دست از مردم خداحافظی میکرد.
ولی یک روز آسمان پر از ابرهای سیاه، خیلی سیاه، سیاهتر از پیپ و ریش ناخدا شد.
باد شروع به وزیدن کرد و دریاها متلاطم شدند. موجهای عظیمی شروع به ضربه زدن به کشتی بیچاره کردند.
کشتی در دریا تکان تکان میخورد. ان موجها کشتی رو مثل گهواره به این طرف و اون طرف تکان میدادند.
خیلی زود موج عظیمی اومد و کشتی با چند صخره بزرگ برخورد کرد.
وقتی کشتی داشت غرق میشد ناخدا و ملوانها تا صخرهها شنا کردند و با نگاه کردند به دریا خیلی غمگین شدند.
از کشتی قشنگ اونها هیچ چیزی نمونده بود. فقط موجهای بلند و متلاطم و قطرات بارون که روی دریا بدون وقفه فرو میومدند دیده میشد.
ولی بعد از مدتی هیاهوی باد متوقف شد. ابرها از روی خورشید خانم کنار رفتند و خورشید در آسمان درخشید و دریا آروم شد.
ناخدای کشتی و ملوانها به ساحل اومدند و در کنار دریا قدم زدند و روی شنها چند تکه شکسته چوب کشتی و همچنین پرچم ماهی ماهی دار کشتی و پیپ ناخدا رو دیدند.
بهتر که نگاه کردند دیدند که در اونجا فقط صخرهها و شنها وجود ندارند، بلکه درختهایی هم وجود داره.
درختهایی که انقدر تعدادشون زیاده که یه جنگل درست کردهاند.
سپس ناخدا و ملوانها مشغول به کار شدند.
از سنگها تبر ساختند و با سنگ و چوب درختان رو بریدند و با چوبها کشتی ساختند.
یک کشتی کوچولو. اندازهای که اونها رو به مقصدشون برسونه.
ملوانها بلوزهای خودشون رو درآوردند و باهاش بادبان درست کردند.
و وقتی که کشتی کوچولوی آنها آماده شد کاپیتان دستور داد تا اون رو با برگ و گلهای کمیاب تزئین کنند و اینکه پرچم رنگارنگ و پر از عکس ماهیشون رو برافراشته کنند خوشحالترشون کرد.
مردم وقتی دیدند که کشتی در حال برگشتنه گفتند:
واااااااااااااااووو
تعجب اونها برای این بود که اون کشتی خیلی قشنگ بود و این داستان همانطور که شروع شد تموم میشه.
یکبار یک کشتی بود. کشتی قشنگ و بزرگی بود که در دریاها شناور بود.
🌼تخصصی واحدکار عمودانا
╔══🌿🌼🌿══ ══╗
🎀 @amoodanaa
╚══ ══🌿🌼🌿══╝
💥💥همه دعوتید به ورکشاپ جذاب #مهارت_مربیگری_رباتیک
🔻🛠 مهندس خلاق
⬅️ زمان برگزاری : ۱۵ و ۱۶ آذر
⬅️ مکان برگزاری : #تهران
🥰فرصت ثبت نام محدود 😮❌
یه دوره فوق العاده کاربردی و عملی🤓
۲۰ ساعت گواهی #معتبر 👌🏻😍
✅با تسهیلگری مدرس خلاق و توانمند؛
💥💥 خانم مریم هاشمی از اصفهان
🔰🔰این کارگاه چه در مدارس چه در مراکز پیش دبستانی با استقبال فراوان روبرو می باشد و شما میتونید با این مهارت جذاب به درآمد خوبی در عرصه مربیگری دست یابید.
✅ برای ثبت نام کافیه کلمه : #رباتیک رو به شماره 0919 812 3834 ا رسال کنید تا با شما تماس گرفته شود 🥰✨
🔰 این کارگاه کاملا عملی تکرار نشدنیه🔰
همین الان برای اطلاع از آموزشها و سرفصلهای کارگاه و ثبت نام پیام دهید
🆔 @Amoodana
📲 09359679440